زنی که صدایش سالها ممنوع بود؛ پنج نکته از گوگوش در کتاب «صدای قدغن»
+0
رأی دهید
-1
بی بی سی: سام فرزانه«صدای قدغن» فقط خاطرات یک ستاره نیست؛ روایت شخصی زنی است که سالها صدایش ممنوع شد، اما زندگیاش در مسیرهایی پرتنش و پرحادثه ادامه یافت.
کتاب خاطرات گوگوش، با همکاری تارا دهلوی، دوم دسامبر ۲۰۲۵ منتشر شد. هما سرشار، نویسنده و روزنامهنگار مقیم کالیفرنیا مترجم نسخه فارسی آن است که روز نوزده آذر (دهم دسامبر) منتشر شد.
عنوان انگلیسی کتاب دقیقاً «صدای گناهآلود» معنا میدهد، اما مترجم تصمیم گرفته نسخه فارسی را با عنوان «صدای قدغن» عرضه کند.
گوگوش در این کتاب نه فقط از خود، بلکه از تجربههایی میگوید که بسیاری با آن آشنا هستند: تحقیر، قضاوت، عشق، اعتیاد و نظارت. این کتاب پنج لایه از زندگی او را عیان میکند؛ لایههایی که فراتر از یک زندگی شخصی، بخشی از حافظه جمعی ایران معاصرند.
بخش عمده کتاب به روایت گوگوش از بازداشت و برخوردهای حکومت ایران با او اختصاص دارد؛ دورانی که گوگوش نیز همچون بسیاری دیگر با بازداشت، محدودیت و تهدید روبهرو شد.
او از کودکی و روابط خانوادگی، از ازدواجها و طلاقها، از اعتیاد و بازگشت به صحنه نیز روایت کرده است. او بسیاری از این ماجراها را پیشتر در مصاحبهها گفته بود، اما روایت یکپارچه، این کتاب را جذابتر کرده است.
در مقابل، جای بخشهایی در کتاب خالی است: مسیر حرفهای او، انتخاب آهنگها، همکاری با آهنگسازان و کارگردانان. کتاب بیشتر به موضوعهایی میپردازد که سالها مطبوعات زرد دربارهاش مینوشتند: اینکه چرا ازدواج کرد؛ چگونه مادری بود، یا تصمیمهای شخصیاش چگونه شکل گرفت. در یکی از معدود جاهایی که گوگوش درباره هنر موسیقایی خود صحبت میکند، میگوید که به نظر خودش صدایش خوب بود «ولی استثنایی نبود». او نوشته که برای همین همیشه سعی کرده با احساس بخواند تا با تکنیک بالا بتواند خواننده بهتری باشد.
با این حال، «صدای قدغن» تصویری روشن از تجربه زیسته نسلی، به خصوص زنان، ارائه میدهد؛ نسلی که زندگیاش در تقاطع سیاست، فرهنگ، سنت و قضاوت عمومی قرار گرفته است. در ادامه پنج لایه مهم این خاطرات مرور میشود.
گوگوش در کتابش نوشته که برای نخستین کنسرتهایش بعد از خروج از ایران مخصوصا لباسهای آستینبلند سفارش داده بودیک - تجربههای گوگوش از «رفتار تحقیرآمیز» ماموران حکومتیبخش عمده کتاب به روایت گوگوش از بازداشت و برخوردهای حکومت ایران با او اختصاص دارد. روایت او از این دوره چندان با روایت دیگرانی که از بازجویی و زندان نوشتهاند متفاوت نیست؛ روایت دامنهای از خشونت گفتاری و رفتاری که برای برخی سختتر و برای بعضی سادهتر بوده است؛ اما آنچه این افراد در روایتهای خود مشترک میدانند، لحن تحقیرآمیز است.
گوگوش، که در زمان انقلاب ۵۷ خارج از کشور بود، پس از بازگشت با نخستین برخورد مواجه شد: پاسداری که هنگام مهر گذرنامه گفت: «این که اعدامیه!»، تهدید لفظی از طرف ماموری که مسئولیت قانونی نداشت. او نوشته که با کمک شاعری که حالا از انقلابیون شده بود از فرودگاه خارج میشود اما بعدها باز سراغش میروند.
او از بازجویانی مینویسد که او را با الفاظ رکیک خطاب میکردند. از ماموری که هنگام انتقال او از بازداشتگاه به بیمارستان بازداشتش را نتیجه «شبهای هرزگی [دوره] پهلویها» خوانده بود- احتمالا اشارهای به اجراهای شبانه گوگوش در کابارههای قبل از انقلاب. از یک قاضی مینویسد که وقتی دید او و پوری بنایی یکدیگر را بغل کردهاند، فریاد زده بود که «اینجا طویله نیست!» و جایی دیگر او را با «زنان هرزه» مقایسه کرد.
به گفته گوگوش، این رفتارها منحصر به سالهای اول نبود. در دوره خاتمی نیز مأمور مخفی که او را پس از خروج از سالن کنسرتی زنانه تعقیب کرد، با لحن تهدیدآمیز گفت: «فوری از جلوی چشمم گمشو.»
آن طور که در کتاب آمده خانواده او نیز بینصیب نبودند؛ پس از آنکه گوگوش بعد از انقلاب بازداشت شده بود، به مادرش تلفن زده و گفته بودند ظرف ۲۴ ساعت اعدام میشود؛ خبری که گوگوش مینویسد جان مادرش را لرزاند.
این بخش از کتاب، در کنار روایتهای مشابه دیگران، تصویری مستند از نوعی لحن و رفتار سیستماتیک ارائه میکند.
دو - تلاش برای توضیح روابط عاشقانه
گوگوش با جزئیات از چهار ازدواجش میگوید: با محمود قربانی، مدیر کاباره میامی، بهروز وثوقی، هنرپیشه نامدار، همایون مصداقی، مدیر یک شرکت بیمه و با مسعود کیمیایی، فیلمساز مشهور. توضیح میدهد چگونه با هرکدام آشنا شد؛ چرا تصمیم به ازدواج گرفت و چه شد که رابطه آنها به جدایی رسید.
در روایت گوگوش از ازدواج با محمود قربانی، او این پیوند را حاصل مجذوبیت اولیه، امید به ساختن آیندهای مستقل از خانه پدری و کوششی برای رهایی از فشارهای محیط خانوادگی توصیف میکند و این احساس که «مسئول کسب درآمد برای پدر و همسرش است.»
او وثوقی را «شوالیهای با زره براق» مینامد؛ مردی که در دعوایی با قربانی از او حمایت کرد و شنونده خوبی برای دردهایش بود. اما از همان آغاز، گوگوش نوشته که احساس میکرد وثوقی روابط دیگری هم دارد و دیدگاههای متفاوت آنها به خانواده کمکم آنها را از هم دور کرد.
ازدواج سوم با همایون مصداقی در سالهای انقلاب شکل گرفت؛ آنها با هم به آمریکا رفتند اما در بازگشت به «ایران اسلامی» مجبور شدند برای جلوگیری از آنچه او «درگیری با پاسداران» توصیف میکند، ازدواج کنند. در آن سالها حکومت بیشتر از حالا به روابط زنان و مردانی که در فرهنگ اسلامی محرم حساب نمیشوند حساس بود و با آنها برخورد میکرد.
گوگوش در کنار بهروز وثوقی، بازیگر و اسفندیار منفردزاده، آهنگسازازدواج با مسعود کیمیایی هم، به روایت او، بیشتر به اصرار فیلمساز بود؛ اما برای گوگوش فرصتی بود برای ماندن کنار مردی که دوستش داشت.در بخشهایی از کتاب، گوگوش تلاش میکند ثابت کند که در جداییهای قبلی مردان از زنان زندگیشان نقشی نداشته است؛ چه در مورد وثوقی و پوری بنایی، چه کیمیایی و گیتی پاشایی. پوری بنایی، سالها بعد در ایران و در گفتوگویی تلویحا گوگوش را مقصر جدایی خود از وثوقی میخواند و آن طور که در کتاب آمده، گوگوش نامهای از گیتی پاشایی به مسعود کیمیایی را دیده بود که در آن مشخصا گوگوش را مقصر جداییشان میدانست. او بارها از فشار اجتماعی بر زنان مینویسد؛ فشاری که باعث میشد روابط بدون ازدواج به «بدنامی» تعبیر شود، در حالی که به نوشته گوگوش «این بدنامی هرگز به مردان نمیچسبید.»
او این وضعیت را «راه رفتن بر طناب باریک بین مدرنیته و سنت» توصیف میکند که هرچند ممکن بود برای زنانی در اروپا هم ساده نباشد «اما در ایران به عنوان یک کشور مسلمان، لایهای از فشار نیز بر آن اضافه میشد.»
سه - همسر زنی موفق بودن
یکی از جالبترین نکاتی که میتوان در لابهلای گزارش گوگوش از ازدواجهایش پیدا کرد، این است که هر کدام از همسرانش چطور به او نگاه میکردند و چهطور خودشان را در کنار چنین آدم مشهوری معنا میکردند. خانوادههای افراد سرشناس گاهی از مشکلات زندگیشان در میان مردم میگویند و مینویسند اما برای مردانی که همسری مشهور دارند این مشکلات احتمالا به دلیل باورهای مردسالارانه اجتماع سختتر هم میشود.
محمود قربانی اولین همسر گوگوش، مدیر کاباره میامی بود و آن طور که در کتاب آمده به موفقیت بینالمللی گوگوش باور داشت. پس از مدتی فرزندشان کامبیز به دنیا آمد اما ازدواجشان تنها پنج سال دوام آورد و سال ۱۳۵۱ از هم جدا شدند. اختلاف آنها پس از دههها جدایی هنوز هم ادامه دارد.
بهروز وثوقی و گوگوش سال ۱۳۵۴ ازدواج کردند. گوگوش نوشته که وثوقی یک بار پس از اجرای او در دربار به او گفته بود که «دوست ندارد در انظار عمومی» آواز بخواند. هرچند بعدها این خواسته را تکرار نکرد، اما سایه شک بر روابطشان باقی ماند. این ازدواج یک سال دوام آورد.
همایون مصداقی، (همسر گوگوش از ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۸ ) بر خلاف دیگران، گویا با شهرت او مشکل نداشت، اما به گفته گوگوش، بعضی عادتهایش زندگی مشترک را برای او دشوار میکرد.
روابط عاطفی گوگوش همیشه توجه رسانهها را جلب میکرد؛ مجله زن روز در بهمن ۱۳۵۵ گزارشی از رابطه گوگوش و بهروز وثوقی چاپ کردزندگی با مسعود کیمیایی (از ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲) هم پرفراز و نشیب بود. درباره شروع رابطهاش با کیمیایی نوشته که او چندتایی فیلم از جمله فیلمهای خودش را به گوگوش داده بود تا تماشایشان کند. چند روز بعد به گوگوش تلفن میکند تا «نظر» او را درباره فیلمها بپرسد. سوالی که شاید برای بسیاری سوالی ساده و قابل پیشبینی باشد اما گوگوش مینویسد: «غیر از زمانی که با همایون و سلی از عشقم به شعر فارسی حرف زده بودم، هرگز درباره هیچ موضوع دیگری با صدای بلند اظهار نظر نکرده بودم. شاید به این دلیل که هرگز کسی نظرم را نپرسیده بود. مثل اکثر افراد مشهور، مردم بیشتر به ظاهر و زندگی شخصی گوگوش علاقه داشتند تا به فکر و نظرهای او.»آن زمان گوگوش بیش از چهل سال سن داشت و آنقدر این موضوع برایش جالب بوده که آن را در یاد نگه داشته بود. کسی نظرش را از او پرسیده بود.
گوگوش مینویسد کیمیایی امیدوار بود بتواند فیلمی با حضور او بسازد و برایش ترانه مینوشت. اما پس از خروج او از ایران و بازگشت دوبارهاش به صحنه، کیمیایی گفته بود: «تو ایران همه منو به اسم مسعود کیمیایی میشناسن، ولی اینجا من شوهر گوگوشم.»
گوگوش میگوید همیشه مجبور بوده «تعادلی ظریف» میان غرور مرد و جایگاه هنری خود برقرار کند؛ چیزی که در همه ازدواجهایش تکرار شده است.
محبوبیت چشمگیر گوگوش در سالهای اوج فعالیت هنری پیش از انقلاب ۵۷ باعث شد زندگی شخصی او بهشدت زیر ذرهبین رسانهها و مخاطبان قرار بگیرد - بریده مجله ستاره سینما، ۲۴ آبان ۱۳۵۴چهار - اعتیاد
گوگوش در کتابش صادقانه از دورههای اعتیاد خود گفته است و بدون آنکه بخواهد لحنی نصیحتگرایانه داشته باشد از این نوشته که در دورههایی از زندگی به مواد مخدر پناه برده و اضافه کرده که دوست داشته خود را از شر آن رها کند. لحن و نگاه او به اعتیاد احتمالا کمک حال دیگرانی است که دچار این بیماری هستند.
در یکی از صحنههای تلخ کتاب، گوگوش از زمستان ۵۷ نوشته که در نیویورک اقامت داشت و از اعتیاد خود خسته بود. در سرما به «سنترال پارک» میرود و در سرما مینشیند. ایرانی که میشناخت در حال عوض شدن بود. اطرافیانش به او توصیه میکردند که دیگر به ایران باز نگردد. او در کتاب فکرهایش در آن زمان را این طور به یاد میآورد: «این انسان ضعیف و قابل ترحم مادر نبود، معشوقه نبود، دوست نبود، هنرمند هم نبود. او من نبود. او گوگوش نبود. او به گرگ درونش باخته بود، گرگی که باید یک بار و برای همیشه از شرش راحت میشد.»
اما به رغم ناامیدی مطلق، گوگوش نوشته که برای نجات خود از مواد مخدر به ایران باز میگردد. اما بازداشت میشود و پس از آزادی دوباره به مصرف مواد مخدر روی میبرد. پس از جدایی از همسرش تریاک را ترک میکند، ورزش میکند و سیگار را کم میکند. او بعدها اما دوباره گرفتار مواد مخدر میشود.
او نوشته که خروجش از ایران و شروع دوباره زندگی کاریاش به او فرصتی دوباره برای ترک اعتیاد و شروع زندگی سالمتری داد.
پنج - خروج از ایران
گوگوش با جزئیات فراوان از دوران بازداشت و سالهایی که تا زمان خروج از ایران زیر نظر بود مینویسد. روایت خروج او در سال ۱۳۷۹ یکی از بخشهای پرتنش کتاب است.
او میگوید در شبی که منتظر تمامشدن گفتوگوی مرتضی شایسته، تهیهکننده سینما، و مسعود کیمیایی بود، پیشنهاد بازی در فیلم جدید مطرح شد و در ادامه صحبت، بحث کنسرت در خارج از ایران شکل گرفت. شایسته و تهیهکننده دیگری به نام منوچهر محمدی کارهای سفر او را انجام دادند و پیشپرداختی هم به او دادند که توانست با آن بدهیهای مالیاتیاش را بپردازد و گذرنامه بگیرد.
صحنه کنترل گذرنامه در فرودگاه مهرآباد از پراضطرابترین لحظههای روایت است. حتی برای خواننده که میداند گوگوش از ایران خارج شده و زندگی کاری موفقی خارج از کشور داشته، خواندن این بخش از کتاب دلهرهآور است. اما او بدون مشکلی از کشور خارج میشود.
گوگوش مینویسد در کانادا، محمدی از او خواست ترانههای تند نخواند تا امکان بازگشت به ایران محفوظ بماند. حتی برای او لباسهای آستینبلند و ضخیم سفارش داده بودند. اما پس از انتشار اخبار کنسرتها، گوگوش از بازگشت منصرف میشود؛ چون میترسید دوباره با بازجویی و زندان روبهرو شود.
کنسرتهای گوگوش در سالهای مهاجرت از ایران هزاران نفر از دوستدارانش را در گوشهوکنار جهان به سالنها کشاند.کنسرت گوگوش در سالن اسکوشیابنک آرنا در تورنتو، انتاریو در ۱۷ ژانویه ۲۰۲۵ پنج به علاوه یک - نام گوگوشنام شناسنامهای گوگوش فائقه آتشین است. او در کتاب نوشته که نام هنریاش ارمنی است و نامی مردانه است. این اسمی است که میگوید از کودکی او را با آن خطاب میکردند. از چند نفر از ارمنیهایی که میشناختم و دستی در تحقیق و نگارش دارند پرسیدم آیا چنین نامی در میان ارمنیها رواج دارد. یکی از چهار نفری که با آنها مشورت کردم گفت که این اسم، نام خانگی و محبتآمیز مردانی است که نامشان با گاف شروع میشود مثلا گورک. اما بقیه گفتند که چنین چیزی نشنیدهاند.
بعضی میگویند که این نام شاید ریشه در ترکی داشته باشد و از تکرار کلمه «قو» ساخته شده باشد. راستش من که نتوانستم بالاخره با اطمینان راز این اسم را پیدا کنم. اما دست کم میتوان گفت که این نام حالا به فرهنگ نامهای ایرانی افزوده شده، حتی اگر فقط همین یک گوگوش در میان ایرانیها باشد. معنایش را هم میتوان به صورت گسترده چیزی تصور کرد از هنر، عاشقی، حال خوب، حال بد، انقلاب، سکوت و خواندن از اعماق وجود.
«صدای قدغن» شاید تمام جزئیات حرفهای زندگی هنری گوگوش را روایت نکند، اما تصویری پرجزئیات و گاه تلخ از زیست یک زن در دل سیاست، جامعه و فرهنگ ایران ارائه میدهد؛ زنی که زندگیاش میان شهرت، محدودیت، عشق، خشونت، اعتیاد و نظارت شکل گرفته است. این خاطرات، بیش از آنکه داستان یک هنرمند باشد، بخشی از تجربه یک نسل است.