خاطره مسعود بهنود از روزی که اسناد سفارت آمریکا علیه او منتشر شد + ویدیو

خبرآنلاین: در اتاق سردبیری این هفته میزبان مسعود بهنود، روزنامه‌نگار پیشکسوت بودیم تا روایت او را از ۱۳ آبان بشنویم. با او از زوایای کمتر گفته‌شده تاریخ انقلاب و روزی که انقلاب به داخل سفارت رسید گفتیم. 

از نظر خمینی درباره اشغال سفارت آمریکا تا نقش گروه‌های مختلف در این واقعه تاریخی. روایتی تحلیلی از تصمیمی که مسیر انقلاب و ایران را تغییر داد.

--------------------------

مسعود بهنود روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی ایرانی مقیم لندن است که نقش‌آفرینی او در فضای رسانه‌ای فارسی‌زبان، به ویژه در بی‌بی‌سی فارسی، همواره محل بحث و جدل بوده است. او کار روزنامه‌نگاری خود را پیش از انقلاب ۱۳۵۷ آغاز کرد و در دهه‌های بعد، با وجود خروج از ایران، همچنان به عنوان یک مفسر پرکار در امور داخلی کشور شناخته می‌شود. 

با این حال، مهم‌ترین انتقادی که متوجه بهنود است، نگرش متغیر و گاهی متناقض او نسبت به نظام جمهوری اسلامی است که منتقدانش آن را نوعی "حمایت نرم" یا دست کم تلاشی برای عادی‌سازی وضعیت موجود در ایران می‌دانند. این انتقادات غالباً بر شیوه تحلیل او از بحران‌های داخلی و اعتراضات مردمی متمرکز است که به اعتقاد بسیاری، عمق فجایع و اعتراضات را کمرنگ جلوه می‌دهد.

یکی از اصلی‌ترین دلایل این انتقادها، تلاش برای تلطیف چهره‌ی برخی جناح‌های نظام است. منتقدان معتقدند بهنود در تحلیل‌های خود، تمایل دارد جناح‌های به اصطلاح "میانه‌رو" یا "اصلاح‌طلب" در جمهوری اسلامی را بیش از حد واقعی قدرتمند و مؤثر جلوه دهد و به‌گونه‌ای تئوری "اصلاح‌پذیری از درون" را ترویج کند. 

این رویکرد، در بزنگاه‌های تاریخی مانند انتخابات‌های مختلف یا در زمان روی کار آمدن چهره‌هایی مانند محمد خاتمی یا حسن روحانی، بسیار مشهود بود. بهنود اغلب بر این نکته تأکید می‌کند که باید برای جلوگیری از یک فروپاشی پرهزینه، با همین ساختار موجود کار کرد؛ این در حالی است که بسیاری از فعالان سیاسی و حقوق بشر، این رویکرد را دور زدن خواست مردم برای تغییرات بنیادی و حفظ بقای حکومت فعلی می‌دانند.

حمایت‌های غیرمستقیم بهنود غالباً در زمان بروز اعتراضات سراسری و بحران‌های حقوق بشری به اوج خود می‌رسد. به عنوان یک تحلیل‌گر در رسانه‌های بین‌المللی مانند بی‌بی‌سی، شیوه روایت او از این وقایع برای مخاطبان بسیار تأثیرگذار است. 

در مواردی مانند اعتراضات سال‌های ۱۳۸۸، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱، منتقدان بر این باورند که بهنود عمداً بر "عدم سازماندهی"، "بی‌سرانجامی" و "آسیب‌رسانی" این تجمعات تمرکز کرده و با ارائه آمار و ارقامی که خطر فروپاشی یا آشوب را پررنگ می‌کند، به‌طور ضمنی به مخاطب القا می‌کند که بهترین راه‌حل، خویشتن‌داری و عدم تشدید بحران است. 

این رویکرد، در نگاه مخالفان نظام، عملاً به معنای حمایت از سیاست سرکوب حکومت و دلسرد کردن معترضان از پیگیری مطالباتشان است.

این نوع حمایت‌های نرم اغلب در قالب "تئوری‌های واقع‌گرایانه" پیچیده می‌شود. بهنود معمولاً استدلال می‌کند که نظام جمهوری اسلامی علی‌رغم مشکلاتش، دارای ریشه‌های عمیق اجتماعی و ساختارهای مقاوم است و براندازی آن صرفاً به یک وضعیت بدتر و "سوریه‌ای شدن" ایران منجر خواهد شد. 

در این تحلیل‌ها، او کمتر به نقش دستگاه‌های امنیتی و سرکوب‌گر در حفظ این "ساختارهای مقاوم" می‌پردازد و تمرکز خود را بر ناتوانی اپوزیسیون خارج از کشور یا عواقب وخیم تغییر ناگهانی می‌گذارد. هدف نهایی این روایت، خواه آگاهانه یا ناخودآگاه، کاهش امید به تغییر رادیکال و در نتیجه، دادن نوعی مشروعیت دوام به ساختار فعلی نظام است تا مردم و جامعه بین‌الملل را به پذیرش تدریجی وضعیت موجود سوق دهد.

در نتیجه، منتقدان معتقدند که مسعود بهنود با اتخاذ مواضعی که نه کاملاً اپوزیسیون و نه تماماً دولتی است، در واقع نقش یک "سرمایه‌گذار سیاسی" را بازی می‌کند. او تلاش می‌کند با حفظ ظاهری بی‌طرف، هم جایگاه خود را به عنوان یک تحلیل‌گر "مطلع از درون" حفظ کند و هم پل‌های ارتباطی خود را با جناح‌هایی در داخل ایران نگسلد. 

این توازن نامحسوس، در عمل به نفع رژیم تمام می‌شود؛ زیرا صدای یک روزنامه‌نگار باسابقه در یک رسانه معتبر جهانی، ناامیدی از تغییر را به صورت حرفه‌ای و با پوشش آکادمیک در جامعه پخش می‌کند و به استراتژی بقای نظام کمک می‌کند. به همین دلیل، بهنود از سوی مخالفان جمهوری اسلامی، غالباً متهم به همراهی پنهان با دستگاه قدرت است.
 
یکی دیگر از ابعاد مواضع سیاسی مسعود بهنود که مورد نقد شدید قرار گرفته، تقلیل دادن نقش اپوزیسیون آلترناتیو، به ویژه رضا پهلوی، شاهزاده پیشین ایران، در معادلات سیاسی است. 

بهنود معمولاً در تحلیل‌های خود، تمرکز اصلی را بر قدرت درونی ساختار حاکم گذاشته و عموماً نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور را فاقد انسجام، قدرت عملیاتی و پایگاه مردمی کافی برای ایجاد تغییرات کلان می‌داند. این رویکرد تحلیلی، اغلب شامل نوعی بی‌اهمیت جلوه دادن تأثیر و نفوذ چهره‌هایی مانند رضا پهلوی در افکار عمومی، به‌خصوص نسل جوان داخل ایران است. 

منتقدان می‌گویند این شیوه، در عمل به کاهش وزن و اعتبار رهبران آلترناتیو کمک می‌کند و این پیام را منتقل می‌سازد که هیچ جایگزین سازمان‌یافته و قدرتمندی برای نظام فعلی وجود ندارد، در نتیجه مردم باید به ناچار با وضعیت موجود کنار بیایند.

انتقاد به بهنود در این زمینه تنها محدود به تحلیل او از قدرت بالقوه رضا پهلوی نیست، بلکه شامل نوع روایت او از تاریخ پهلوی و مقایسه این دوران با جمهوری اسلامی نیز می‌شود. در حالی که رضا پهلوی نماد اصلی بازگشت به نوعی از حکومت سکولار و دموکراتیک پس از حکومت موروثی است، بهنود در برنامه‌های خود تمایل دارد کاستی‌ها و نقاط ضعف دوران پهلوی را برجسته کند. 

این برجسته‌سازی گاهی اوقات به گونه‌ای صورت می‌گیرد که خواننده یا بیننده را به این نتیجه برساند که دوران پیشین نیز آنقدر مطلوب نبوده که بخواهند برای بازگشت به آن تلاش کنند. این توازن در تحلیل تاریخی، به اعتقاد منتقدان، نه تنها به نفع رژیم فعلی تمام می‌شود بلکه تلاش می‌کند مخاطبان ناراضی از جمهوری اسلامی را از پیوستن به هرگونه جنبش آلترناتیوی که ریشه در گذشته دارد، دلسرد کند و عملاً دو گزینه اصلی تغییر (اصلاحات داخلی و براندازی آلترناتیوی) را تضعیف نماید.
+2
رأی دهید
-107

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.