افشای نحوه فعالیت باند قاچاق مهاجران از فرانسه به بریتانیا توسط خبرنگاران مخفی بی‌بی‌سی

تیم بی‌بی‌سی از عبدالله، (سمت راست) عضو ارشد باند، در شمال فرانسه و مرد دیگری در یک ایستگاه شلوغ در بریتانیا فیلمبرداری کردبی بی سی: اندرو هاردینگ
تحقیقات بی‌بی‌سی عملیات یک باند قاچاق قدرتمند و خشن در فرانسه و بریتانیا را که مردم را با قایق‌های کوچک از کانال مانش عبور می‌دادند، افشا کرده است.

خبرنگار ما که خود را به عنوان مهاجری که می‌خواست از کانال مانش عبور کند، به قاچاقچیان معرفی کرد، به ما کمک کرد تا به طور بی‌سابقه‌ای به مخفیگاه جنگلی قاچاقچیان در شمال فرانسه دسترسی پیدا کنیم؛ منطقه‌ای که شاهد درگیری مسلحانه بین باندهای رقیب هم بوده است.

فیلمبرداری مخفی در یکی از ایستگاه‌های اصلی راه‌آهن بریتانیا همچنین نشان داد که همدستان این باند چطور برای رزرو جا در قایق مهاجران برای عبور غیرقانونی از کانال مانش پول نقد می‌گرفتند.

دو مرد در دو زمان جداگانه در سالن شلوغ ایستگاه نیواستریت شهر بیرمنگام برای دریافت پاکت‌های حاوی صدها پوند با ما ملاقات کردند.

چندین منبع توضیح داده‌اند که چگونه سرکردگان باند، با تغییر مداوم شماره تلفن همراه و نام گروه خود، یک قدم جلوتر از نیروهای امنیتی می‌مانند و زیردستان و مهاجران را به شدت کتک می‌زنند.

ما موفق شدیم سه مرد به اسامی جبل، آرام و الملا را که همگی از کردهای عراقی هستند، شناسایی کنیم. گمان می‌رود آنها سرکردگان یکی از گروه‌های اصلی قاچاق مهاجر در شمال فرانسه باشند که افراد را با قایق‌های کوچک به بریتانیا منتقل می‌کنند.

ما همچنین با افراد ارشد دیگر گروه از جمله مردی به نام عبدالله برخوردیم و شاهد بودیم که او هدایت گروه‌هایی از مهاجران به سمت قایق‌ها را برعهده داشت. متوجه شدیم که یکی دیگر از اعضای باند، به نام بشا، که مهاجران را در فرانسه همراهی می‌کرد، خودش با یک قایق کوچک به بریتانیا رفته و در نهایت در یک خوابگاه مهاجران در غرب یورکشایر درخواست پناهندگی داده است.

این یافته‌ها حاصل ماه‌ها کار میدانی مخفیانه و استفاده از چندین هویت جعلی برای تعامل با قاچاقچیان بوده است.

ما توانسته‌ایم تصویری دقیق از ساختار اختاپوس‌گونه این باند و راه‌هایی که توانسته با موفقیت از دست پلیس فرار کند، به‌دست آوریم.

تحقیقات ما در آوریل ۲۰۲۴ و پس از آن آغاز شد که شاهد تلاش پلیس فرانسه برای جلوگیری از به آب انداختن یک قایق لاستیکی توسط این باند در ساحل کانال مانش بودیم. در هرج و مرج این ماجرا، پنج نفر از جمله یک دختر ۷ ساله به نام سارا زیر دست و پا جان باختند.

عبدالله که قاچاقچی است، هفته گذشته در حالیکه با همکار مخفی ما صحبت می‌کرد، به سمت مجموعه‌ای از چادرهای پنهان در اعماق جنگلی در خارج از بندر دانکرک فرانسه اشاره ‌کرد، و گفت: «هیچ خطری نیست.»

او با لبخندی اطمینان‌بخش، شبیه به یک مسئول پذیرش در فرودگاه، می‌گوید: «شما می‌توانید اینجا بمانید. ما یک قایق در همین نزدیکی آماده می‌کنیم و به دریا می‌اندازیم. باید زود حرکت کنیم تا از دست پلیس در امان باشیم. این یک بازی موش و گربه است. به امید خدا که هوا مطابق میل ما خواهد بود.»

او توضیح داد که مسافران قایق برای عبور از کانال مانش «ترکیبی از سومالیایی‌ها، سودانی‌ها، کردها و غیره» خواهند بود و به دو سفر موفقیت‌آمیز در هفته گذشته، با ۵۵ مسافر در هر سفر، افتخار کرد.

همکار ما، که در واقع خبرنگار عرب زبان بی‌بی‌سی است ولی خود را به عنوان یک مهاجر سوری جا زده و دوربین مخفی به خود بسته بود، پرسید: «آیا باید جلیقه نجات بیاورم؟»

قاچاقچی پاسخ داد: «این واقعا به خودتان بستگی دارد.»
مخفیگاه جنگلی این باند در میان درختان، بیرون از بندر فرانسوی دانکرک قرار داردجنگلی که با مسیرهای باریک شنی به هم وصل شده است، در کنار یک جاده اصلی، یک کانال بزرگ و یک خط راه‌آهن، در حدود ۴ کیلومتری ساحل فرانسه قرار دارد. سال‌هاست که باندهای رقیب و مشتریانشان در این مکان از پلیس فرانسه پنهان شده‌اند و دیده‌بان‌های باندها به دقت از تمام ورودی‌های احتمالی مراقبت می‌کنند.

درگیری‌های مسلحانه مرگبار و چاقوکشی در اینجا غیرمعمول نیست، به خصوص در طول تابستان، زیرا باندها باهم تسویه حساب می‌کنند و بر سر دامنه فعالیت خود در قاچاق انسان با قایق‌های کوچک و سودآور رقابت می‌کنند.

روز بعد از ملاقاتمان، از تیراندازی مرگبار دیگری با خبر شدیم.

می‌دانستیم که عبدالله چهره‌ای قدرتمند و مورد اعتماد در باندی است که به عنوان یکی از بازیگران اصلی در شمال فرانسه فعالیت دارد.

این باند یکی از شاید چهار باندی است که اکنون گذرگاه‌ها و مناطق ویژه به آب انداختن قایق‌ها را مدیریت می‌کنند، نه مثل بسیاری از باندهای کوچک‌تر که کارشان فقط یافتن و آوردن مسافر است.

به نظر می‌رسید که عبدالله از بستگان نزدیک یک چهره ارشدتر باند باشد. خوش‌پوش، با رفتار دوستانه و دائما در حال صحبت تلفنی با مشتریان سات و به نظر می‌رسید در این جنگل کاملا احساس آسودگی خیال می‌کند.

در حالیکه همکار مخفی ما پیشنهاد اقامت شبانه در اردوگاه را نپذیرفت و آنجا را ترک می‌کرد، او لبخند زدی و گفت: «نگران نباش.»

چند روز بعد، ما باند و مشتریانی را که پول عبور را پرداخت کرده بودند در حرکت به سمت ساحل دنبال ‌کردیم. آنها سعی داشتند در تاریکی شب در یک منطقه جنگلی دیگر، از دید پلیس پنهان بمانند.

عبدالله حتی سعی می‌کرد تیم خبری ما را متقاعد کند که او فقط یک پناهجوی مایوس دیگر است که سعی دارد به بریتانیا برسد، نه یک قاچاقچی که با به خطر انداختن جان مردم در کانال مانش صدها هزار پوند درآمد داشته است.

وقتی برای اولین بار شروع به تحقیق در مورد این باند کردیم، کسانی که از خدمات آن استفاده می‌کردند، آن را با نام «جبل» (کوه به عربی) می‌شناختند. این همان کلمه‌ای بود که مشتریان هنگام پرداخت پول از آن استفاده می‌کردند و همان کلمه‌ای که ما از کسانی شنیده بودیم که در قایق سارا بودند.

به زودی فهمیدیم که جبل نام یکی از رهبران باند هم بود و همه همکارانش اهل یک منطقه در کردستان عراق، نزدیک شهر سلیمانیه بودند.

جبل مدیریت لجستیک (حمل‌ونقل) را از بلژیک و فرانسه کنترل می‌کرد. مرد دیگری به نام «آرام»، مدتی در اروپا زندگی کرده بود، اما حالا به نظر می‌رسید که به عراق بازگشته و احتمالا بیشتر درگیر جذب مشتریان جدید است. سومین رهبر، که حتی از دو نفر دیگر هم مرموزتر بود، به «ملاح» (به معنی رئیس) معروف بود. به نظر می‌رسید او مسئولیت اصلی عملیات مالی این باند را بر عهده داشت.

در ژوئن ۲۰۲۴، جبل را در یک مرکز پذیرش مهاجران در لوکزامبورگ ردیابی کردیم و در خیابان با او رو در رو شدیم. او هرگونه دخالتی در قاچاق انسان را انکار کرد و اگرچه ما فورا به پلیس فرانسه اطلاع دادیم، اما به سرعت از دیدها ناپدید شد.

زاویه دلریو، رئیس واحد مبارزه با قاچاق پلیس فرانسه، گفت: «او پس از دخالت شما در لوگزامبورگ، از چنگ پلیس فرار کرد و تلفن همراهش را عوض کرد و احتمالا به خارج از کشور گریخته است. متاسفانه محل اختفای او اکنون نامعلوم است اما جستجوی ما ادامه دارد.»

دلریو بعدا به ما گفت که «یک نفر [عراقی] در ارتباط با مرگ سارا دستگیر شده است»، اما با استناد به پنهان‌کاری عملیاتی، از ارائه اطلاعات بیشتر خودداری کرد. ما معتقدیم که جبل دستگیر نشده است.

دلریو گفت: «تا زمانی که این کار سودآور باشد، آنها ادامه خواهند داد.»

پاسکال مارکونویل، دادستان ارشد دادگاه تجدیدنظر ناحیه‌ای در شمال فرانسه، با این نظر موافق بود و گفت: «مثل شطرنج است و آنها روی صفحه بازی، برتری دارند. بنابراین، همیشه یک قدم از ما جلوتر هستند.»
مهاجران پیش از تلاش برای عبور از کانال مانش، با هدایت عبدالله از میان جنگل عبور می‌کننداین نظر ناامیدکننده‌ای است که برخی از یافته‌های ما در طول این تحقیق آن را تایید می‌کند و نشان می‌دهد که برای کی‌یر استارمر، نخست وزیر بریتانیا، چقدر دشوار است که بتواند به وعده خود برای «درهم شکستن باندهای قاچاق انسان» عمل کند.

آقای استارمر می‌گوید طرح آزمایشی «یک به یک» بریتانیا و فرانسه، که اکنون در حال اجرا است، «نتایج واقعی» خواهد داشت. براساس این توافق، برخی از کسانی که با قایق‌های کوچک وارد بریتانیا می‌شوند، بازداشت و به فرانسه بازگردانده می‌شوند.
«دست‌های کوچک»
پس از ناپدید شدن جبل در لوگزامبورگ، ما برای ادامه تحقیقات خود به شمال فرانسه بازگشتیم.

ما با بیش از دوازده نفر از کسانی صحبت کردیم که از این باند برای رسیدن به بریتانیا یا تلاش برای رسیدن به بریتانیا استفاده کرده بودند.

با کمک آنها و با تجزیه و تحلیل فیلم‌های دیگری که از شب مرگ سارا گرفته بودیم، چندین عضو جوان باند را - که به کردی به آنها «دست‌های کوچک» یا صرفا «راهنما» می‌گفتند - از جمله برخی که به به آب انداختن قایق سارا کمک کرده بودند، شناسایی کردیم.

ما «دست‌های کوچک» را در حساب‌های شبکه‌های اجتماعی‌شان در حین سفر در اروپا ردیابی کردیم، در حالیکه معمولا به نظر می‌رسید در پست‌های خود سعی می‌کنند ثروتشان را به رخ بکشند.

ما کشف کردیم که یک قاچاقچی میان‌رده به نام بشا، با یک قایق کوچک به همراه دوست دختر ایرانی‌اش برای درخواست پناهندگی به بریتانیا رفته است. ما ابتدا به صورت مخفی او را تعقیب می‌کردیم، زیرا او گروه‌هایی از مهاجران را قبل از اقدام برای عبور از کانال مانش، از کاله تا ایستگاه قطار بولون، همراهی می‌کرد.

ماه‌ها بعد، ما او و دوست دخترش را تا یک خوابگاه مهاجران در ویکفیلد، یورکشایر غربی، دنبال کردیم. ما سه روز آنجا را زیر نظر داشتیم، اما وقتی آنها ناگهان آنجا را ترک کردند، ردشان را گم کردیم.

پس از مرگ سارا و توجه گسترده‌ای که این واقعه به خود جلب کرد، این باند نام خود را از «جبل» به «غالی غالی» تغییر داد. این یک عبارت غیرمعمول عربی و کردی است که شاید بهترین ترجمه آن «اختصاصی» باشد.

برای مدتی، سخنان زیادی را در مورد غالی غالی، چه به صورت آنلاین و چه در ایستگاه‌های قطار و اتوبوس در کاله و فراتر از آن، می‌شنیدیم. این باند به ارزان و نسبتا قابل اعتماد بودن معروف بود.

برخی از افرادی که گروه نتوانسته بود آنان را از کانال مانش عبور دهد، گفتند که به سرعت پولشان بازگشت داده شد. بسیاری از مهاجران، این باندها را در درجه اول نه به عنوان جنایتکاران خطرناک، بلکه به عنوان کارآفرینانی تلقی می‌کنند که خدمات ارزشمندی را ارائه می‌دهند.

این باند سپس دو بار دیگر نام خود را تغییر داد - ابتدا به «ملاح»، لقب رهبر سوم و مرموز باند، و سپس به «کاکا» که به کردی به معنی برادر است، اما به اعتقاد ما، یکی دیگر از لقب‌های رئیس باند است. اخیرا دست‌کم دو نام دیگر نیز مورد استفاده قرار گرفته است.

برخلاف بسیاری از باندهای دیگر که کارشان را آنلاین، به ویژه در تیک تاک و با استفاده از ویدیوهای عبور از کانال‌ مانش تبلیغ می‌کنند و به دنبال جذب گروه‌های قومی خاص هستند، باند مورد نظر ما کمتر درصدد جلب توجه بوده است.

این باند با طیف وسیعی از ملیت‌ها، به ویژه عراقی و آفریقایی، همکاری می‌کند و به نظر می‌رسد برای کسب و کار خود به شهرت و تبلیغات دهان به دهان متکی است.

اما این شهرت همچنان تحت تاثیر اخبار مربوط به افزایش مرگ و میر در کانال مانش قرار گرفته است. ما کشف کردیم که پس از پنج نفری که در قایق سارا جان خود را از دست دادند، حداقل هفت نفر دیگر در دو حادثه جداگانه هنگام تلاش برای عبور از کانال مانش جان باختند.

در خشکی، شواهد نگران‌کننده‌ای از خشونت این باند نیز آشکار شده است.

اوایل امسال، دو منبع به ما گفتند که چهره مرموز، ملاح، عملیات این باند را در جنگل نزدیک دانکرک اداره می‌کرد. هر دو منبع ما به طور مستقل یک صحنه واحد را توصیف کردند: یک روز زمستانی، او به «دست‌های کوچک» باند دستور داد در یک صف بایستند، بعد یکی از آنها را به درختی بستند و او را به شدت کتک زدند. به نظر می‌رسید رئیس مظنون بود که این مرد پول دزدیده است.

ملاح، «رهبر» باند است. زن جوانی از طریق پیامک به ما گفت. «هیچ [مهاجری] با او ملاقات نمی‌کند. همه آنها اعضای خانواده هستند... آنها دزد هم هستند.»

ما این زن را در یک نقطه توزیع غذا ملاقات کردیم که توسط خیریه‌های محلی در خارج از دانکرک اداره می‌شود. او گفت که هزینه عبور از کانال مانش را به باند پرداخت کرده بود، اما دو ماه در اردوگاه جنگلی منتظر ماند و از سوء استفاده باند از خودش عصبانی بود.

او در پیامک‌هایش توضیح داد که چگونه از یکی از عوامل ملاح که او را «عبدالله» می‌نامید، وحشت داشت.

او قبل از اینکه ویدیوی کوتاهی را که مخفیانه از او گرفته بود به اشتراک بگذارد، در پیامک خود نوشت: «یک شب اسلحه‌ای روی سرم گذاشت. آدم خیلی خطرناکی است، آنقدر به من سیلی زد که نگو.»

بر اساس محتوای آن ویدیو و سایر جزییاتی که این زن به ما داد، ما معتقدیم که این همان عبداللهی است که خبرنگار مخفی ما در جنگل‌های اطراف دانکرک با او ملاقات کرد.

چند روز بعد، این زن به گفته خودش در سیزدهمین تلاش برای عبور از مانش، سرانجام با یک باند دیگر به بریتانیا رفت. از آن زمان، او ارتباط خود را با ما قطع کرده است.
شماره تلفن همراه
در این مرحله بود که تحقیقات خود را گسترش دادیم و تلاش کردیم تا مستقیما با این باند ارتباط برقرار کنیم و به عملیات آن نفوذ کنیم.

اگرچه رهبران باند بارها شماره تلفن‌ها را تغییر داده بودند، ما موفق شدیم تایید کنیم که یک شماره تلفن موبایل متعلق به ملاح همچنان مورد استفاده است.

بعدا متوجه شدیم که این موبایل به عبدالله تحویل داده شده که ظاهرا مدیریت عملیات را در دانکرک بر عهده گرفته است.

دو هفته پیش، ما یک سفر حساس به بروکسل داشتیم. بروکسل یک نقطه ترانزیت مشترک برای مهاجرانی است که به سواحل شمال فرانسه می‌روند. از آنجایی که قبلا از چندین هویت جعلی برای تماس با عبدالله از طریق تلفن همراهش استفاده کرده بودیم، این بار بازهم با او تماس گرفتیم.

می‌دانستیم که هنگام برقراری چنین تماسی، احتیاط مهم است. این باند اغلب از مشتریان می‌خواست که برای تایید موقعیت مکانی خود، یک شماره کد بفرستند و سپس برای تایید این موضوع و اطمینان از واقعی بودن ارتباط، یک تماس ویدیویی برقرار کنند.

همکار عرب زبان ما که در خیابانی نزدیک ایستگاه گاردو میدی بروکسل ایستاده بود، خود را به عنوان مهاجری به نام ابو احمد جا زد و مستقیما سر اصل مطلب رفت.

او گفت: «سلام. برادر، من تنها سفر می‌کنم. می‌خواهم سریع بروم. آیا فردا، پس‌فردا یا این هفته حرکت دارید؟»

عبدالله پاسخ داد: «انشاءالله فردا.»

همکار ما گفت: «در صورت امکان ترجیح می‌دهم در بریتانیا پول پرداخت کنم. پول من در جای امنی آنجاست.»

این درخواست از سوی ما، درخواستی غیرمعمول یا مشکوک نبود. اگرچه برخی افراد پول نقد با خود حمل می‌کنند، بسیاری دیگر ترتیبی می‌دهند که از طریق حواله‌های بانکی یا از طریق واسطه‌ها در بعضی کشورها از جمله ترکیه، آلمان، بلژیک و بریتانیا به قاچاقچیان پول بپردازند.

گاهی اوقات پول مستقیما به باند می‌رسد، و گاه می‌توان آن را «به امانت» نگه داشت تا فقط پس از عبور موفقیت‌آمیز از کانال، پرداخت شود.
ایستگاه قطار نیواستریت
ما می‌خواستیم پیوندهای باند در بریتانیا را افشا کنیم، زیرا قبلاً یکی از اعضای آن را تا شهر ویکفیلد ردیابی کرده بودیم.

عبدالله گفت: «بسیار خوب. قیمت ۱۴۰۰ یورو است.» انگار خیلی عجله داشت.

چند ساعت بعد، او در یک پیامک، یک شماره تلفن همراه بریتانیایی را برای ما فرستاد و اشاره کرد که نام خودش یعنی «عبدالله» همراه با کلمه بیرمنگام به عنوان مرجع پرداخت ذکر شود.

ما با تنها گذاشتن همکارمان ابواحمد برای رفتن به سواحل فرانسه، با عجله به بیرمنگام رفتیم تا ترتیب پرداخت پول را بدهیم. تحویل پول به مجرمان کاری نیست که ما با خیال راحت انجام دهیم اما در این مورد، تصمیم گرفتیم که این کار به نفع عموم است، زیرا تنها راهی بود که می‌توانستیم باند و شبکه گسترده‌تر آن را بهتر افشا کنیم.

چند ساعت بعد قرار شد از طریق یک همکار دیگر بی‌بی‌سی، که او هم به زبان عربی صحبت می‌کند و خود را یکی از اقوام ابواحمد در بریتانیا جا زده بود، پاکتی حاوی پول نقد را تحویل دهیم.

ما محل ملاقات را در ایستگاه نیواستریت بیرمنگام تعیین کردیم. عبدالله شماره تلفنی از بریتانیا را برای تماس با ما داده بود و ما قرار گذاشتیم که با فرد مورد نظر در کنار مجسمه فلزی غول‌پیکر و مکانیکی یک گاو نر در این محل دیدار کنیم.

در حالیکه جمعیت برای دیدن مجسمه در اطراف آن حلقه زده بودند، همکارمان در سکوت ایستاده بود. ما روی نیمکت‌هایی در همان نزدیکی نشستیم و تک تک چهره‌ها را بررسی کردیم و منتظر ماندیم تا ببینیم آیا کسی از راه می‌رسد یا اینکه گروه به نقشه ما مشکوک شده است.

ده دقیقه بعد، درست سر وقت، یک نفر از راه رسید.

«سلام برادر.»

همکارمان در حالیکه پول را بالا گرفته بود تا به مرد ریش‌داری که یک چشم شیشه‌ای داشت نشان دهد، گفت: «همه‌اش اینجاست.» مرد گفت اسمش بهمن است و عمویش او را فرستاده است.
خبرنگار مخفی ما در کنار اوزی، گاو مکانیکی، در ایستگاه نیواستریت بیرمنگام با عضو باند ملاقات کرددر حالیکه این دو مرد در وسط جمعیت ایستگاه گپ کوتاهی می‌زدند، ما مخفیانه از ملاقات آنها فیلمبرداری می‌کردیم، بهمن آرام و بی‌خبر از ماجرا به نظر می‌رسید.

بهمن گفت: «قسم می‌خورم که مبادله پول نقد یک مساله است.» او تلویحا گفت که فقط یک «پادو» نیست که برای گرفتن پول نقد فرستاده شده باشد، بلکه کسی است که حداقل از عملیات گسترده‌تر باند اطلاعاتی دارد.

او توضیح نداد که چرا پول نقد یک «مساله» است، اما پول - مبلغ توافق شده ۹۰۰ پوند، حدود سه چهارم کل مبلغ درخواستی قاچاقچیان – را گرفت و رفت.

مسافران قایق‌های کوچک می‌توانند برای عبور از مانش از طریق حساب‌های موقت در بریتانیا و جاهای دیگر با استفاده از دلالان «حواله» پول واریز کنند. این یک سیستم بین‌المللی مبتنی بر اعتماد است که به طور گسترده به ویژه در خاورمیانه، از آن استفاده می‌شود و امکان نقل و انتقال پول از طریق اشخاص ثالث مورد اعتماد طرفین را فراهم می‌کند.

اما به کسب و کارهایی که چنین خدماتی را ارائه می‌دهند، کارمزد یا حق دلالی پرداخت می‌شود. این واقعیت که بهمن هیچ پول اضافی درخواست نکرده بود، کاملا نشان می‌داد که او صرفا یک مامور یا واسطه نبوده، بلکه مستقیما با باند ما در فرانسه در ارتباط بوده است.
پرداخت نهایی
ما سپس به دانکرک برگشتیم، یعنی جایی که همکارمان ابواحمد بالاخره در موقعیت مناسبی برای تماس مستقیم با عبدالله در جنگل قرار گرفته بود.

عبدالله به ما گفت که از بیرمنگام تاییدیه پول را دریافت کرده و همکار ما بخش عمده پول عبور از مرز را پرداخت کرده است. ما عمدا بخشی از پول را پرداخت نکرده بودیم تا به همکارمان دلیل خوبی برای ملاقات با عبدالله در اردوگاه‌اش بدهیم، نه اینکه صرفا به گروهی بپیوندیم که برای تلاش جهت عبور به بریتانیا، در امتداد ساحل به سمت جنوب می‌رفت.

در حالیکه دو محافظ مخفی از دور مراقب ابواحمد بودند، او به سمت جنگل رفت تا از دستورالعمل‌هایی که عبدالله داده بود، پیروی کند.

جزییات یکی یکی پیامک می‌‌شد، تا اینکه به او گفته شد جاده را ترک کند و از یک شیب تند پایین برود. در آنجا، او طبق توافق قبلی، ۴۰۰ یورو دیگر به عبدالله داد و بعد بهانه‌هایش را مطرح کرد و توضیح داد که با دوستان دیگرش در کاله اقامت دارد که آنها نیز به دنبال عبور از مرز به انگلستان هستند.

دو روز بعد، خبرنگار مخفی ما از عبدالله تاییدی دریافت کرد حاکی از اینکه عبور از کانال صبح زود روز بعد انجام خواهد شد.

عبدالله در یکی از چندین پیام صوتی کوتاه خود گفت: «ما در نزدیکی ایستگاه اصلی بولون منتظرت هستیم.»

پیش‌بینی آب و هوا در کانال مانش مطلوب بود. باد چندانی نمی‌وزید. همانطور که قبلا اغلب مشاهده کرده بودیم، پلیس فرانسه از قبل در خارج از ایستگاه‌های اتوبوس و قطار در دانکرک، کاله و بولون - نقاط اصلی تجمع مهاجرانی که به سمت سواحل حرکت می‌کنند - مستقر شده بود. اما آنها برای جلوگیری از سوار شدن افراد هیچ تلاشی نکردند.

در عوض، به نظر می‌رسید هدف آنها جمع‌آوری اطلاعات در مورد تعداد افراد و مکان‌های حرکت باشد تا به آنها کمک کند با این اطلاعات بعدا بهترین فرصت را برای رهگیری و از بین بردن قایق‌های لاستیکی داشته باشند، یعنی قایق‌هایی که باندها و مسافران ناگزیر می‌بایست به سمت آنها می‌رفتند.

پاره کردن قایق‌های لاستیکی با چاقو قبل از رسیدن به دریا به روش اصلی پلیس برای جلوگیری از حرکت آنها تبدیل شده است. در مقابل، باندها تغییر تاکتیک خود را شروع کرده‌اند.

یک منبع پلیس به ما گفت که تقریبا نیمی از قایق‌های کوچکی که از کانال مانش عبور می‌کنند، اکنون به اصطلاح «تاکسی-قایق» هستند که با تعداد کم یا بدون مسافر و مخفیانه به آب انداخته می‌شوند. سپس این قایق‌ها در امتداد خط ساحلی حرکت می‌کنند تا افرادی را که در قسمت کم‌عمق منتظرند، سوار کنند.

یکی از «دست‌های کوچک» به راننده اتوبوس گفت: «چهل و سه بلیط.» او و گروهی از مردان و زنان عمدتا آفریقایی همراه همکار مخفی ما در کنار هم جمع شده بودند.

صحنه‌ای آشنا بود، با باندهای قاچاق مختلف که همه ترتیبی داده بودند که مشتریانشان جمع شوند و با وسایل نقلیه عمومی در امتداد خط ساحلی فرانسه به سمت نقاط مختلف ساحلی حرکت کنند.

همکار ما، ابو احمد، در ابتدا با مهاجران سفر می‌کرد، اما برای امنیت خودش ما توافق کرده بودیم که قبل از غروب آفتاب و قبل از اینکه به ساحل نزدیک شوند، از گروه جدا شود.
«پانزده زن، در مجموع چهل مسافر»
از دور عبدالله را تماشا کردیم که با همراهی برخی از مسافرانش از دانکرک و کاله تا آنجا، از خیابانی در بولون عبور می‌کرد. او لباس سیاه پوشیده بود و یک کوله پشتی بزرگ حمل می‌کرد.

افراد بیشتری رسیدند و پشت بوته‌ها در یک ایستگاه اتوبوس، نزدیک او نشستند یا روی زمین دراز کشیدند. آنها چند ساعت، تا اوایل عصر، منتظر ماندند تا سوار اتوبوس محلی شوند که به سمت جنوب و به ساحل اکول می‌رفت. اینجا منطقه‌ای است که ما می‌دانستیم محل مورد علاقه‌ گروه است.

ساعت هفت عصر، در حالیکه دوربین‌هایمان کاملا در دید بودند، آشکارا عبدالله و شاید ۴۰ نفر دیگر را تعقیب می‌کردیم، در حالیکه آنها پیاده در مسیری شنی از میان جنگل به سمت ساحل طولانی و مستقیم اکو می‌رفتند.

بسیاری از افراد گروه صورت‌هایشان را از ما پنهان می‌کردند، اما هیچ‌کس تلاشی برای جلوگیری از فیلمبرداری ما نکرد. آنها ناگهان از مسیر اصلی منحرف شدند و در منطقه‌ای جنگلی نشستند.

فقط یک نفر در گروه حاضر شد با ما صحبت کند. او خود عبدالله بود.

او با انگلیسی آرام و بریده بریده ادعا کرد که یک مهاجر ایرانی به نام احمد است و این دومین یا احتمالا سومین تلاش او برای عبور از مرز بوده است.

شاید عبدالله فکر می‌کرد که گفتن این داستان به خبرنگاران به او کمک می‌کند سابقه‌ای برای خودش بسازد که شاید بعدها، مانند افراد دیگر باند، اگر بخواهد از بریتانیا درخواست پناهندگی کند، به او کمک کند.
پلیس فرانسه از مهاجران می‌پرسد که آیا نوزادی در گروهشان هست یا نهناگهان صدای بی‌سیم پلیس از دوردست صحبت‌ها را قطع کرد. گروه مهاجران، شامل تعداد زیادی سومالیایی، تعدادی سودانی و احتمالا برخی خانواده‌های ایرانی، شاید برای یک ساعت در سکوت کامل نشستند.

سرانجام دو ژاندارم فرانسوی آنها را در میان بوته‌ها دیدند و به آرامی جلو رفتند. افسر جوان‌تر یک قوطی اسپری فلفل در دست راست خود داشت و به نظر می‌رسید که همه نگاه‌ها در گروه به این اسپری دوخته شده است.

مامور مسن‌تر به انگلیسی پرسید: «زن‌؟»

او ادامه داد: «نوزاد؟» و در حالیکه افراد را می‌شمرد، در اطراف گروه قدم می‌زد. شنیده بودیم که پلیس وقتی نوزادی در جمع باشد، بیشتر مداخله می‌کند. ماموران همچنین کارت‌های خبرنگاری تیم ما را که در نزدیکی آنها نشسته بودیم، بررسی کردند.

مامور نتیجه گرفت: «پانزده زن، در مجموع چهل نفر» و سپس، با لحنی دوستانه، خداحافظی کرد و گفت: «موفق باشید.»

چند ساعت بعد، با تاریک شدن هوا، یک خانواده با ظاهری غمگین آنجا را ترک کردند. فرزند آنها، پسری شاید ۱۰ ساله، به شدت سرفه می‌کرد. تنها یک مامور در آنجا، باقی مانده بود. او به درختی در همان نزدیکی تکیه داده بود و گهگاه با چراغ قوه به سمت بقیه گروه نور می‌انداخت. حدود ساعت یازده شب او هم آنجا را ترک کرد.

احساس تنش به سرعت فروکش کرد. لبخندها در تاریکی برق می‌زدند. با وجود تمام خستگی و خطر، به نظر می‌رسید که مردان جوان‌تر گروه با حس ماجراجویی جمعی، روحیه گرفته بودند. ساعت دو بامداد آخرین زمزمه‌های گفتگو خاموش شد. حالا شبی سرد و ساکت بود که تنها با خروپف، گاهی اوقات جیغ کسی که خواب می‌دید و صدای یک جغد، شکسته می‌شد.

حدود ساعت ۶:۳۰ صبح روز بعد، خبری در گروه پیچید. پلیس تمام قایق‌هایی را که گروه شبانه برای گروه آماده کرده بود پیدا و نابود کرده بود. ما متوجه شده بودیم که نیمه‌های شب عبدالله برای دست‌کم یک ساعت در تاریکی ناپدید شده بود.

مردم بی‌سروصدا بلند شدند، جلیقه‌های نجات و پتوهای خود را جمع کردند و به دنبال عبدالله و تیمش، پیاده در مسیری به سمت نزدیکترین ایستگاه اتوبوس به راه افتادند تا به اردوگاه‌های خود برگردند و منتظر فرصت دیگری برای عبور باشند.

اما در همان حال، ما سفر دیگری در پیش داشتیم و یک رویارویی دیگر.
اندرو هاردینگ با مردی که برای دریافت پول نقد عبور از کانال مانش به ایستگاه نیواستریت بیرمنگام آمده، مواجه می‌شودبازگشت به بیرمنگام
ما اول می‌خواستیم ببینیم آیا می‌توانیم با ادعای اینکه همکارمان، ابو احمد، نظرش را در مورد عبور از کانال مانش تغییر داده است، از عبدالله پول را پس بگیریم یا نه اما در عوض، فکر کردیم که مهم‌تر است سعی کنیم همکاران این باند را که در بریتانیا مستقر بودند به چالش بکشیم. و بنابراین، اواخر همان روز، خبرنگار مخفی ما یک بار دیگر با عبدالله تماس گرفت.

ابو احمد گفت که دو دوستش در کاله نیز می‌خواستند از کانال مانش عبور کنند و او گروه عبدالله را در اتوبوس ترک کرده بود زیرا ترجیح می‌داد با دوستانش سفر کند. آیا آنها هم می‌توانستند درست مثل دفعه قبل در بیرمنگام پول بپردازند؟

روز بعد، دوباره به ایستگاه نیواستریت برگشتیم. این ملاقات هم تقریبا تکرار همان ملاقات قبلی ما در آنجا بود، با این تفاوت که این بار، وقتی مرد دیگری - که نامش فاش نشد اما او هم جوان بود و ریش داشت - به کنار مجسمه گاو نر آمد تا پول بیشتری برای باند قاچاقچیان بگیرد، ما پوشش خودمان را شکستیم و مستقیما به سمت او رفتیم، دوربین‌هایمان روشن بودند.

گفتیم: «ما از بخش خبری بی‌بی‌سی هستیم. می‌دانیم که شما با یک باند قاچاق انسان در ارتباط هستید...»

مرد در حالیکه چشمانش برق می‌زد لحظه‌ای گیج و مبهوت به اطراف نگاه کرد. سپس برگشت و با سرعت و سراسیمه به سمت خروجی ایستگاه و به آن طرف خیابان دوید و سپس در میان جمعیت ناپدید شد.

چند روز بعد، با عبدالله تماس گرفتیم و تلفنی از او در مورد فعالیت‌های قاچاقش پرسیدیم. ابتدا هرگونه تخلفی را انکار کرد. سپس به ما پیشنهاد پول داد. بعد گفت که باید با رئیسش تماس بگیرد و تلفن را قطع کرد.
+17
رأی دهید
-1

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۴۵
    AKBAR_KACHAL - لندن، انگلستان
    از هر 10 تا کرد عراقی که من دیدم 9 تاشون قاچاقچی هستن 😄😄 تمامشون وقتی میرسن این کشور یا ارایشکاه باز میکنن و یا بقالی و به بچه های کوچولو غیر قانونی سیگار میفروشن. بعضی هاشون هم pitzza یا رستوران کار میکنن
    3
    12
    ‌پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۵
    AKBAR_KACHAL - لندن، انگلستان
    ایرانی ها هم که ماشالا همشون خودشونو میزنن به مریضی و چلاقی تا پول pip, بنفیت و بقیه چیزها رو بگیرن. کلان داستانی شده این مهاجر های غیر قانونی و پناهنده تو این کشور
    2
    12
    ‌پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.