(ویدیو) روایتی تکاندهنده از زندگی ناصر حجازی در بنگلادش
+53
رأی دهید
-2
ابراهیم افشار، نویسنده و خبرنگار، مهمان سیوهفتمین قسمت برنامه اکنون به میزبانی سروش صحت بود و در بخشی از صحبتهای خود به ناصر حجازی، بازیکن و مربی فوتبال، اشاره کرد و گفت:ناصر جزو دو سه قله باشگاه تاج و استقلاله ولی من در ناصر هم بیشتر از گلریش، عصیانگریشو دوست داشتم؛ دورهای که ناصر میره بنگلادش واقعا یه فیلمساز عجیبغریبی میخواد که ببینه میتونه اون دوره رو، آواره بنگلادش بشه که برای زنوبچهاش نونی تهیه کنه و وقتی از بنگلادش برگشت من دیدم وحشتناک لاغر شده، وحشتناک سوخته و سیاه شده.
بلایایی که سر ناصر در بنگلادش گذشته بود واقعاً نمیدونم آیا بر محنت کشیدهترین مردان این خاک گذشته؟ به دنبال یه پول مربیگری حلال در حالی که تو ایران تقریباً از فوتبال طرد شده؛ واقعاً این جملهش در گوشم زنگ میزنه که در تمام فامیل و دوستان و شاگردانم یک نفر نبود بهم ۵۰ تومن قرض بده.
ناصر وقتی میره در زیرزمینهای نموری که واقعاً به نظر من کرامت انسان زیر سوال میره و میخوابه پر از حشرات عجیبوغریب و آخرش اینو یک هندی پیدا میکنه که توی پارک نشسته و کشیهاش غرق شده و اون میگه چقدر شباهت داری به حجازی، گلر ایران… همون اتفاقات اتفاقی، ناصر رو میبره وصلش میکنه که به عنوان گلر از یه ناصری که باید میرفت گلر منچستریونایتد میشد، باید بره از کشوری که تهیترین فوتبال دنیا رو داره گلر بایسته و این داغ چطور در تاریخ فوتبال ایران بر ما قابل تحمل خواهد شد.
ویدیو مربوط به صحبتهای ابراهیم افشار را در ادامه میتوانید مشاهده کنید.
علت رفتن ناصر حجازی به بنگلادش چه بود؟پیشتر نیز در یک گفتگو با کافه خبر خبرآنلاین، آتیلا حجازی پسر ناصر حجازی در مورد واکنش پدرش به کمک مالی محمود احمدی نژاد و ماجرای سفر او به بنگلادش صحبت کرده بود.
ناگفته نماند که خود ناصر حجازی پیش از فوت نیز درباره حضور خود در بنگلادش به عنوان بازیکن و مربی گفته بود:

خانواده من به جای اینکه به بنگلادش بیایند میتوانستند بازیهایم را در انگلیس تماشا کنند اما مجبور شدم به بنگلادش بروم. به کشوری که حتی همین الان هم کسی به آن کشور نمیرود چه برسد به اواسط دهه ۶۰. من به بنگلادش رفتم تا خانوادهام گرسنه نمانند.
حجازی در پایان دوران بازیکنی خود به بنگلادش رفت و پس از مدت کوتاهی دروازهبانی در تیم محمدان، سرمربی این تیم شد؛ نقطه اوج باشگاه محمدان در سال ۱۳۶۷ با پیروزی بر پرسپولیس و صعود به یک چهارم نهایی جام باشگاههای آسیا رقم خورد.
بهناز شفیعی، همسر ناصر حجازی، درباره تصمیم اسطوره فوتبال ایران برای حضور در کشور بنگلادش و تیم محمدان پیشتر گفته بود:
یادم هست یک روز آمد خانه و نقشه جغرافیا را گذاشت جلوی من و بنگلادش را نشان داد و گفت میخواهم به اینجا بروم… گفتم اینجا کجاست ناصر؟ گفت آخر دنیا، داکا پایتخت بنگلادش که دو تیم دارد به نام آباهانی و محمدان و میخواهم بروم در یکی از این دو تیم به عنوان بازیکن و مربی کار کنم.
هر روز ساعت شش صبح میرفت تا ساعت ۱۲ ظهر در جنگلهای شیان تمرین میکرد تا بدنش آماده شود. آن زمان یک خانه داشتیم ۱۶۰ متر و یک پیکان که ناصر پیکان را ۱۰۰ هزار تومان فروخت، ۵۰ هزار تومان داد به ما و ۵۰ هزار تومان خودش برداشت و رفت هند…. از هند پیشنهاد داشت اما به توافق نرسید و با قطار به بنگلادش رفت.

در مسیر با یک فوتبالیستی به نام آمیکو آشنا شد که در محمدان بازی میکرد و رفت همین تیم. ناصر چند سال بنگلادش بود و من آتیلا و آتوسا هشت ماه بنگلادش کنار ناصر خان زندگی کردیم. واقعاً آخر دنیا بود. یک بار آتوسا داشت بستنی میخورد، آن موقع پنج سالش بود، همین که چوب بستنی را انداخت پایین ۲۰ تا بچه هجوم بردند برای لیس زدن چوب بستنی.
آتوسا از آن روز به بعد پنج ماه داخل خانه ماند و بیرون نمیرفت. در داکا ماشین به صورت عمومی وجود نداشت و ما با «ریکشا» این طرف و آن طرف میرفتیم. یک صندلی بود که دو تا چرخ داشت و آدم ها آن را راه می بردند. آنهایی که ریکشا میراندند خوشحال بودند از اینکه داکا سرپایینی و سربالایی ندارد و صاف است.
۶۴

چلیپا - جزایرسلیمان، جزایر سلیمان
زیر ده دقیقققه ده تا دروغ گفت..چهطور رفتا بود زیرزمینه نمور.هندی که تو بنگلادیش زندگی مکنه اتفاقی اونو می بینه.کسی تلویزیون نداشت یا روزنامه نمخوند اخبار اونم اخبار دنیا و فوتبیل نمدونست.هندی از کجا نصیر حجازی رو شناخته بود دهه 60?پس هندی ک تو بنگلادیش زندگی مکرد.وضعش خوب بوه.بنگلادیش هم روزنامه و تلویزون داشته.کشور ب اونحد فقیر مردم نمیرن سراغ فوتبیل و ورزش و تفریحات.پس کشور فقری نبوده.کشوریکه رشد میکنه مردم میرن سراق تفریحات.و ورزشه قهرمانی.همینکه محمدان به مرحله نهایی فوتبیل رفته.ینی بحد کافی پول داشتن.برا دادن ب بازیکناو مربی.بستنی خورد و چوب بستنی.ریختن لیس بزنن.این واقن خیلی چرند بید.ب شوعور خاننده بیاحترامی نکنین.
94
5
چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۷
۶۴

چلیپا - جزایرسلیمان، جزایر سلیمان
یهو یادم اومد.البه من از هرچی فوتبیل و فوتبیلی بدم میاد.ولی از اونقدیم. نوجوون بودم.بچه بودم زمونه شاح خاعن. اولا از فوتبیل بدم نمیومد.فقت چون عین بقیه بچه ها اشتیاق ب بازی داشتم.یادم اومد.گفتن بصیر حجالزی. 100 هزار تومن تا پول نقد نگرفت.سوار هواپیما یا بهقول فرح دیبال سوار طیاره نشد با تیم تاج بره مسابقات.100 هزارتومن خیلی پول بود.پول ی خونه 120 متری تو تهرون بود.بهد فوتبیلیست ها قدیمی میگن پولی تو فوتبیل نبود.
89
3
چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۷
۳۶

Hamam.Mansoori - قزوین ، ایران
چلیپا - جزایرسلیمان، جزایر سلیمان
متاسفانه تا حدی باهات موافقم چچله جون مثلا ناصر حجازی عزیز از هند میرفته بنگلادش برای تیم محمدان و از قضا در همان قطار همان کوپه و همان همان تاریخ و همان ساعت بازیکن بنگلاذشی محمدان هم اونجا بوده. و اون قضیه چوب بستنی. من دوستی بنگلادشی داشتم به نام مریم که از شهر داکا بود و یک پسر هموطنش بهش گیر داده بود که چرا با من دوسته و چرا مثل هندوها لباس میپوشه و مریم همیشه میگفت من مال پایتخت و داکا هستم و داکا فرهنگش متفاوته. درسته بنگلادش فقیره و قبلا هم فقیرتر بوده ولی این حرفها اغراقه که چوب بستنی را بندازی و بچه ها حمله کنند41
2
چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۷
۴۵

antifascism - تهران، ایران
چلیپا - جزایرسلیمان، جزایر سلیمان
تو کلا تو همه زمینه ها میخاری انگار. تطهیر کردن کثیفترین حکومت تاریخ بشر به جه قیمت!10
15
پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۵
۴۵

antifascism - تهران، ایران
خیلی حرفه برای حذف دومین دروازه بان تاریخ آسیا از فوتبال ایران، قانون 26ساله ها رو برای دروازه بانی بزاری تا حجازی که 26سالش بود دیگه نتونه فوتبال بازی کنه. کفتار شرف داره به اینا
10
17
پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۸