رحیم قمیشی (منتقد و تحلیلگر جنگ، رزمنده سابق در جنگ ایران و عراق و بازنشسته سپاه که چهار سال در اسارت عراق بود) در صفحه تلگرام خود مینویسد:
همیشه در تعطیلات عید نوروز کم کار بودهام، شاید از سر تنبلی!
اما این بار تنبلیای در کار نبوده.
دو هفته است تعهد سپردهام برای برخورداری از آزادی موقت، چیزی ننویسم.
اما هر چه فکرش را میکنم، میبینم نمیتوانم...
نه، من این آزادی را نمیخواهم!
من نمیخواهم بین من و دوستان شهیدم، فرسنگها فاصله بیفتد.
نمیخواهم آن دنیا دوستانم مسخرهام کنند؛ چقدر ترسو بودم.
نمیخواهم از آنها خجالت بکشم...
پا روی حقیقت بگذارم تا نفس بکشم!
نه! من این آزادی را نمیخواهم.
آقای قاضی، آقای بازجو، من دروغ گفتم نمینویسم!
آمدم توبه کنم از دروغم.
من نمیتوانم ننویسم، وقتی فکر میکنم اگر دوستان شهیدم زنده بودند این روزها یک ثانیه هم آرام نداشتند.
به بازجویم گفتم؛ یعنی شهدا همین روزها را برای مردم ما خواسته بودند!؟
من چشمبند ضخیمی روی چشمهایم بود و نمیتوانستم ببینم عکسالعملش چیست، فقط متوجه شدم خیلی مکث کرد.
حس کردم او هم مثل من بغض کرده...
بالاخره گفت: نه!
دیگر بغضم شکست.
گفتم مگر ما چه میگوییم!؟
ما صدها هزار شهید ندادیم تا به امروز برسیم!!
ما آن نوجوانهای نازنین مجروح را وسط میدان تنها نگذاشتیم که به این روزها برسیم.
من به آن نوجوانها بدهکارم، من نمیتوانم آن لحظهای را که تیرخلاص میخوردند را تجسم کنم.
ولی آنها تیر خلاص خوردند.
بازجویم ساکت شده بود...
- چرا شما نمیفهمید نه فقط من، همه مردم ایران خود را بدهکار آنها میدانند.
ما نمیخواهیم دزدیها را ببینیم و ساکت باشیم.
ما نمیخواهیم باور کنیم مصلحت نظام آنست که مردم فقیر باشند و هر روز فقیرتر شوند.
ما نمیخواهیم باور کنیم بیگناهان در نظام برآمده از شهدا به زندان میافتند!
ما نمیخواهیم قبول کنیم همه آن شهدا برای "هیچ" شهید شدند، برای تداوم ظلم و ناکارآمدی...
خجالت میکشیدم در حین بازجویی گریه کنم، اما دست خودم نبود.
-آخر چطور دلتان آمد ایثارگران را بزنید؟
چطور دلتان آمد خانهام را به هم بریزید!
فقط بگویید دنبال چه میگشتید!؟
دفترچههای خاطرات دخترم و پسرم قرار بود چه داشته باشد؟
لابلای کتابهایم قرار بود چه چیزی پنهان باشد؟
خانه را زیر و رو کردید، چه پیدا کردید؟
از خواهر شهید شرم نکردید کمد لباسهای خوابش را به هم ریختید..
اسناد ارتباط ما را با نتانیاهو میخواستید پیدا کنید؟!
خجالت نمیکشیدید فردایش اعلام کنید نتانیاهو ایثارگران و خانوادههای شهدا را هم جذب کرده؟
نه، من نمیتوانم دروغ بگویم!
من به قاضی هم دروغ نخواهم گفت...
من نمیگذارم شهدا را مصادره کنید.
چه کسی گفته شهدا رفتند تا به امروز برسیم؟
چه کسی گفته شهدا خواستند دیکتاتوری در کشور باشد؟
دزدی و گرانی و بیکاری و جنگ توجیه شود، که نمیشود کاری کرد!
چه کسی گفته وقتی اکثر مردم چیزی را میخواهند، شهدا ممکن است مخالف آن باشند!
نه، من نمیتوانم دروغ بگویم!
شهدا همان چیزی را میخواستند که امروز اکثر مردم میخواهند.
ایثارگران و خانوادههای شهدا خود را مدیون همین مردم میدانند.
افتخار ما نوکری این مردم است، نه نوکری قدرت.
مرا اعدام هم کنید، همه ما را حذف کنید، چیزی بر عمر حکومتتان اضافه نمیشود، شما رسوا بودید، رسواتر میشوید!
آمدم تا صادقانه بگویم
نه پشیمانم
نه قرار است سکوت کنم
نه پیمانم را با شهدا فراموش میکنم
"ایران" باید همانطور باشد که مردم میخواهند.
ایران برای هیچکس نیست.
نه هیچ گروه اقلیت اسلحه بهدستی
نه گروهی که زندان دارند و بازداشتگاه
نه گروهی که خود را نمایندگان خدا میدانند
ایران برای همه مردم ایران است...
و من دست تکتک آن مردم را میبوسم
که با وجود همه سختیها
همچنان میبخشندمان
همچنان امیدوارند
همچنان صلحدوستند
و همچنان به فرزندانشان اعتماد میکنند.
و باز ما را در آغوش میگیرند
و به ما امید میدهند؛
ایران ساخته خواهد شد
با دستان فرزندان خودش
بدون دخالت هیچ قدرت خارجی.
و "قانون" در این کشور برقرار خواهد شد.
و صداقت اصل مهم زندگی خواهد بود
ما با "راستی" ایران را خواهیم ساخت...
نه!
من نمیتوانم دروغ بگویم...
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان