دومین خیزش باستانگرایی ایرانیان

علی‌صاحب‌الحواشی در کانال تلگرامی خود نوشت:
این‌که گمان کنیم "قهرمان‌ها" تاریخ را رقم می‌زنند، فکر ساده‌ای مبتنی بر دریافت‌های بلافصل ماست (توطئه‌اندیشی هم چنین فهمِ ساده و عوامانه‌ای است). اما این‌که گمان کنیم "جریان‌ها" قهرمان‌ها را به‌بار می‌آورند، فکر پیچیده‌ای است، چون خودِ تعبیر "جریان" نیازمند توضیحی می‌شود که آسان نخواهد بود. حق به‌جانبِ این صورت‌بندی پیچیده است!
فلسفه‌نظری تاریخ را، که باور به "جریان‌ها" در تاریخ داشت، هگل نساخت؛ این نظریه در قرن هجدهم به‌بار آمده بود، هگل صورت منقح و تفصیل فلسفی بدان داد.

حالا بگذارید همین مقدمه را به بهانه مکتوب آقای پارسی، بیازماییم. غالباً چنین تصور می‌شود که "باستان‌گرایی" را رضاشاه پهلوی رواج داد. این درست نیست! حق آنست که باستان‌گراییِ رایج‌شده در اواخرِ پرهرج‌ومرج سلطنت احمدشاه بود که ذهن رضاشاه را شکل داد تا پس از رسیدن به تاج‌وتخت در ترویج همین باستان‌گرایی کوشید.

شاهدم بر ادعای تقدم "جریانِ" باستانگرایی به آغاز سلطنت پهلوی، آدم‌هایی چون عارف‌قزوینی، ایرج‌میرزا، شیخ‌ابراهیم زنجانی، ادیب‌الممالک فراهانی، شیخ محمدخیابانی و ملک‌الشعرای بهارِ متقدم، و بسیارانی دیگرند که باستانگرایی از آثارشان پیداست، آن هم در زمانی‌که حتی طلیعه سلطنت‌پهلوی هم پیدا نبود!
حالا می‌توان پرسید علت رواج باستانگرایی پیش از سلطنت پهلوی چه بود؟
آیا از پیامدهای مشروطیت بود؟
آیا بسط ملی‌گرایی‌های درحال اوجِ اروپایی در آن‌زمان بود، که امواجش به ایران هم رسید؟
آیا واکنش وجدان‌ملی ایرانیان به چشم‌انداز انحلال "ایران" در ازهم‌گسیختگی حکمرانی اواخر قاجاریه بود؟
آیا واکنشی به اسلام‌گراییِ مشروعه‌خواهانِ بی‌اعتنا به "ملیت" بود؟احتمالاً همه این عوامل در کار بودند، و تعیین وزن هریک نیز کار آسانی نیست، تازه اگر ممکن باشد. من شخصا احساس آن را دارم که چشم‌انداز انحلال "ایران" نقش برجسته‌تری داشت؛ اما این صرفا نظری است؛ برایش استدلال محکمی ندارم.

اما کاری که باستانگرایی در آن مقطع خطیر کرد، تکوین "حس ملی نیرومندی" میان ایرانیان بود که رضاشاه توانست با دستیازی به اهرمِ آن، همه نیروهای گریزنده از "ایران" را خنثی سازد و یکپارچگی سرزمینی را تامین نماید، والا خوزستان قطعاً از دست می‌رفت، گیلان و کردستان و آذربایجان هم در خطر بود.

امروز‌ها شاهد دومین موج باستانگرایی ایرانیان هستیم، که برخلاف موج نخست، علتش کاملا روشن و بدیهی است: بی‌اعتنایی مطلق جمهوری‌اسلامی به "ایران" که در این‌فصل پایانی، مبتلای افراطی‌گری "امت‌گرایانِ" جبهه پایداری هم شده است. اینک ایرانیان از نو دچار هراس از خطر انحلال وطن‌شان در فضاحت حکمرانی جاری و بی‌عاطفگی مطلق حاکمان به "ایرانیت" شده‌اند، تا رو به باستانگرایی و ملی‌گرایی ستیهنده نموده‌اند، همان‌که تجلیات برجسته‌اش را در این‌نوروز دیدیم که حکومت نهایت تلاش‌اش را کرد تا خاکِ عزای علی‌ابن‌ابی‌طالب بر آن بپاشد، و نتوانست.

من پیشتر درباره دوگانگی سویه‌های ملی و اسلامیِ هویت ایرانیان نوشته بودم. سوانح نیم‌قرن اخیر هویت‌اسلامی ایرانیان را فقط نفرسود، بلکه موجب بروز حسی از نفرت هم گشت که آب به آسیاب ملی‌گرایی باستانگرای ایشان ریخت! سال‌هاست که شاهد این بوده‌ایم و امسال بیشتر هم نمود یافت. آنقدر که حکومت‌اسلامی اقدام به دستگیری مردم به‌جرم ابراز شادی در جشن‌های نوروزی نمود! وقایع اخیر اورمیه، شاهدی از تلاش حکومت‌اسلامی برای دریدنِ "ایران"ای است که مال او نباشد! مردم این را فهمیده‌اند که رو به باستانگرایی صیانت‌کننده از "ایران" نموده‌اند.

اسلام‌گرایان حاکم به "غریزه" کُنش می‌کنند نه به خِرَد. همیشه‌ و در همه‌کار چنین بوده‌اند، امروز هم در منظر پاکباختگی تاریخی که با آن مواجه‌اند، چنین‌اند. والا از بازداشت مردم به‌جرم شادی عید، چه طرفی توانند بست جز تیزتر کردن آتش پرلهیب انزجار مردم از خودشان؟

ما به‌سرعت دستخوش جدایی، بین دو وجه ایرانی و اسلامی هویت‌ِ ایرانیان شده‌ایم. از زمان صفویان تا پیش از انقلاب، امامیه در هویت‌‌ایرانی مندرج بود. این اندراج درحال گسست و وارفتن است. درست‌تر آنست که بگوییم "گسست" واقع شده است!
نسل‌های سالمندتر از پنجاه‌ هنوز واجد این درج‌شدگیِ اسلام‌امامیه در هویت‌شان هستند؛ در بعدتری‌هایِ هنوز متدین، "اسلام" دین خصوصی شده است که چندان تجاهر بدان نیز نمی‌کنند، از بس که "انگ‌دار" شدست. اما اغلب نسل‌های جوانتر اعتنایی به اسلام ندارند، اگر منزجر از آن نباشند!

معنای "پایان پروژه صفویه" همین است. این آب‌جوی، برگشتنی هم نیست؛ زیرا تجربه هولناک این نیم‌قرن، همچون یک‌قرن حکومت ایلخانیان، در خاطره جمعی ایرانیان ماندگار خواهد بود تا ننگ ونفرتی که بر مغولان هست، بر اسلامیان نیز باشد.
+75
رأی دهید
-6

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۶۴
    mina minavand - هانور، آلمان

    زنده باد تاریخ غنی ایران، روح شاهنشاه شاد که تاریخ ماهارو زنده نگه داشت.شاهنشاها روحت شاد و ما برای اومدن فرزندت به ایران و به درک واصل کردن این رژیم عربی را به زباله دان تاریخ بفرستیم.مرگ و ننگ بر دیکتاتور بر هر چی ملاست و کسانی که به خاطر پول و مقام و ساندیس سرسپرده اینها شدند.
    6
    45
    ‌سه شنبه ۰۵ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۱
    samamos - میدلزبرو، انگلستان

    نادر شاه در یکی از جنگها پیرمردی رو میبینه که با دلاوری شمشیر میزد به او گفت پیرمرد تو کجا بودی وقتی اشرف افغان آمد؟ پیرمرد جواب داد من بودم ولی نادر نبود! در هر برهه از ایران معدود روشنفکران وطنپرست بودند که یا از بی کفایتی حکومت و یا از ترس آخوند حاکم بر فکر و باور مردم در محاق فراموشی گم میشدند، نقش درخشان رضا شاه در میدان دادن به لایق ترین ها انکار نشدنی است و اگر این نبود باید ایران همتراز دوران قاجار به پیش میرفت که بنظرم نویسنده سهوا یا عمدا آدرس اشتباه میده، همانطور که در تحلیل شرایط امروز دچار این لغزش شده
    5
    40
    ‌سه شنبه ۰۵ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۶۳
    طلوع ازادی - لوس آنجلس ، ایالات متحده امریکا

    خدایا کمی عقل و درایت تحمل و بردباری و آینده نگری به ایرانیان هم عطا فرما دیگه، آخه اگر همه چیز عالی بشه و دلار بیاد پایین و شاهرضا رو هم بیاریم با دست خودمون بنشونیم روی تخت سلطنت، بازم تعداد مغزهای تک سلولی بیشتره و احتمال تکرار تاریخ هست، جان مولانا این درسته که جای حق نشستی؟ چرا مردم اسکاندیناوی اینقدر عاقل و دوراندیش هستن با اینکه تا همین هزار سال پیش تو غارها و روی درختان زندگی میکردن؟ آخه بابا دیگه؟! نه دیگه!؟ بقول ترکا کج بشینیم و راست بگیم.
    6
    30
    ‌سه شنبه ۰۵ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.