در دو ماه آینده از ورود کشور به جنگ یا توافق گریزی نیست. به ناچار باید بین یکی از این دو انتخاب کرد.
تصمیمگیران کشور آمادگی انتخاب هیچکدام از این دو گزینه را ندارند. توافق را ذلت و جنگ را ویرانگر میدانند. بلاتکلیفی، بیتصمیمی، تعلیق و تعلل آشکارا خود را نشان میدهد. شاید برخی از آنها به راه سومی میاندیشند، اما چنین راهی نه تعریف و تبیین شده و نه واقعبینانه به نظر میرسد.
بلاتکلیفی بدترین وضعیت است چون نهایتاً خوردن چوب و پیاز را توأمان با دنبال دارد.
برای نخستین بار پس از انقلاب سیاست تراژیکترین چهره خود را به مسئولان جمهوری اسلامی نشان داده است. این وضعیت قابل پیشبینی و پیشگیری بود، اما گوش شنوایی برای شنیدن هشدارها پیدا نشد و به تقاص آن، سیاست با تمام وجود، بیرحمی خود را به نمایش گذاشت! این هم بخشی از سرشت سیاست در همه دورانهاست.
حال چه میتوان کرد؟ از سران کشور خواست که در مقابل سیاست "قلدرمآبانه" ترامپ کوتاه بیایند و به آنچه "ذلت" میدانند تن در دهند؟ یا اینکه آماده جنگ شوند و کشور را در معرض نابودی قرار دهند؟
در صورت بروز چنین معضلی در دموکراسیهای نهادینه شده، دولتها معمولاً با انحلال نهادهای قانونی، انتخابات زودهنگام برگزار میکنند تا گرایش عمومی مردم ظاهر شود و گزینه مورد نظر آنان و حزبی که حامی آن گزینه است، زمام قدرت را به دست گیرد.
در جمهوری اسلامی چنین سازوکاری نه تعریف و پیشبینی شده و نه به آن تن داده میشود.
با این حال، در قانون اساسی اصلی وجود دارد که ظاهراً برای همین موقعیتهای بغرنج و تراژیک در نظر گرفته شده است. طبق اصل 59 قانون اساسی: "در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه همهپرسی و مراجعه مستقیم به آراء مردم صورت گیرد. درخواست مراجعه به آراء عمومی باید به تصویب دو سوم مجموع نمایندگان مجلس برسد."
چرا این اصل در قانون اساسی گنجانده شده است؟ به قصد تفنن؟ یا برای استفاده به وقت ضرورت؟
مهمل بودن این اصل را نمیتوان پذیرفت هر چند که ظاهراً برخی نهادها و محافل آن را لغو و بیهوده میشمارند و حتی توصیه به اجرای آن را هم مستوجب توبیخ میدانند!
به هر صورت، این اصل اکنون میتواند تصمیمگیران کشور را از بلاتکلیفی نجات دهد و بار انتخاب بین دو گزینه دشوار را از دوششان بردارد.
در عین حال این حق مردم است در باره سیاستی که آینده کشور و سرنوشت تک تک آنان را رقم میزند، به طور مستقیم نظر دهند. مهمتر از انتخاب بین جنگ و توافق هم مگر مسئلهای وجود دارد؟
اینک زمان همهپرسی برای دریافت نظر عموم مردم در مورد انتخاب بین دو گزینه سرنوشتساز است. راه نجات از مخمصه کنونی همین است.
وقتی پای "ناموس" وسط کشیده میشود!
حسامالدین آشنا در باره ارجحیت مذاکره قبل یا بعد از جنگ نظرخواهی کرده و سید محمود نبویان به او پاسخ داده است: "آقای آشنا! معنای جمله شما این است که آیا قبل از جنگ، ناموس ملت ایران و خاک این کشور را تحویل دشمنان بدهیم یا بعد از جنگ؟ ملت شجاع ایران، هیچوقت ناموس و عزت و خاک خودش را مورد معامله قرار نمیدهد."
اولاً در مسائل سیاسی پای "ناموس" را وسط کشیدن نشانه آشکار ضعف منطق و استدلال است. معمولاً آدمهای سست رأی و ناتوان به چنین واژههایی متوسل میشوند.
ثانیاً هیچ طرفی بخشی از خاک ایران را طلب نکرده که لازم باشد نسبت به آن غیرت به خرج داده شود آن هم از طرف افرادی که اصولاً یا اصالتی برای خاک قائل نیستند و یا اگر هم ادعای آن را دارند، به لوازم و پیامدهای آن، پایبندی ندارند.
ثالثاً معنای دیگر سخن آقای نبویان این است که از نظر وی تحریم اقتصادی به صورت "ناموس" مردم ایران در آمده و هرگونه ابتکار و اقدام و تلاش برای لغو آن به منزله به باد دادن این باصطلاح ناموس است!
این چه ناموسی است که بنیه اقتصاد کشور را سست کرده، بهانه ثروتاندوزی نامشروع و فساد مالی یک عده شده، مردم را به فقر و فلاکت رسانده، بخشی از جامعه را به دلیل فقر به دزدی و فحشا کشانده و دهها عارضه مخرب و بنیانسوز دیگر برای جامعه به همراه داشته است؟
رابعاً اگر مردم ما واقعاً در چشم آقای نبویان "ملت شجاع ایران" هستند، چرا او و دوستانش اجازه نمیدهند که همین ملت شجاع طی یک رفراندوم عمومی، خودشان در باره مذاکره و توافق تصمیم بگیرند تا جای هیچ نوع انقلتی نسبت به نظر مردم باقی نماند؟
اکنون که اکثریت مجلس در اختیار طیف آنهاست و رفراندوم هم منوط به رأی اکثریت دو-سوم نمایندگان است، پس چرا راه برگزاری رفراندوم در این باره را نمیگشایند؟
پس از موضع به نسبت معقول آقای نبویان در مورد لایحه حجاب و عفاف، همراهانش او را به شدت تحت فشار گذاشتند.
شاید واکنش او به حرف آقای آشنا، به منظور خنثیکردن آن فشارها و یا اقدامی در جهت کم کردن روی دوستانش باشد با این پیام که من همچنان از همه شما تندترم!