غسان حجار: برگرفته از روزنامه
النهارالعرب ایندیپندنت فارسی: سید حسن نصرالله، دبیرکل سابق حزبالله لبنان، در مراسم سیزدهمین سالگرد آزادی و مقاومت در ۲۵ مه ۲۰۱۳ و در توجیه مداخله حزبش در سوریه گفت: «اگر سوریه به دست آمریکاییها، اسرائیلیها، تکفیریها و ابزارهای آمریکا در منطقه که خود را قدرتهای منطقهای تلقی میکنند، بیفتد، محور مقاومت محاصره و اسرائیل برای احیای جاهطلبیها و عملی کردن نقشههایش در منطقه وارد لبنان میشود تا شرایط خود را بر آن تحمیل کند و لبنان بار دیگر به دوره تسلط اسرائیل بر منطقه بازمیگردد. اگر سوریه سقوط کند، فلسطین از دست خواهد رفت، مقاومت در فلسطین پایان خواهد یافت و دیگر از غزه، کرانه باختری و قدس خبری نخواهد بود. اگر سوریه به دست آمریکا، اسرائیل و تکفیریها بیفتد، مردم و کشورهای منطقه با چالشهای بیشماری روبرو خواهند شد.»
میتوان گفت که حسن نصرالله در آن زمان، وضعیت منطقه را تا حدی درست پیشبینی کرده بود، اما مشکل اصلی این است که دیدگاه و هشدارهای او در مورد اسرائیل و فریب و تلاشهای مستمرش برای تضعیف دولتهای متخاصم به او در مدیریت نبرد هیچ کمکی نکرد.
اسرائیل با تظاهر به ضعف و ترس از قدرت موشکی روزافزون حزبالله، تمام جهان را فریب داد و خود را برای جنگی سخت آماده کرد که طی آن توانست سید حسن نصرالله و جانشینش سید هاشم صفیالدین و تعداد زیادی از رهبران و فرماندهان ارشد نظامی این حزب را ترور کند. علاوه بر آن، بیش از ۵۰ شهرک و روستا را در لبنان اشغال و سپس ویران کرد. با گسترش دامنه جنگ به عمق لبنان، ارتش اسرائیل صدها ساختمان را هم در بیروت، ضاحیه، بعلبک و نقاط دیگر لبنان تخریب کرد.
بیشتر بخوانید
آینده حزبالله در لبنان و منطقه
پایان سلطهطلبی جمهوری اسلامی در خاورمیانه
جمهوری اسلامی به کدام گزینه تن میدهد: نابودی یا قطع بازوهای اختاپوس؟
نگرانی که حسن نصرالله از سقوط دمشق داشت، باعث شد رژیم بعثی اسد تا زمان ترور حسن نصرالله در ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴ به مقاومت ادامه دهد. به عبارت دیگر، حمایت حزبالله از دمشق به رژیم اسد فرصت داد در برابر مخالفانی که سال ۲۰۱۱ علیه دولت او شورش کردند، بجنگد و ۱۳ سال دیگر هم در قدرت بماند. اما اندکی پس از کشته شدن حسن نصرالله، رژیم سوریه بهسرعت به سمت پرتگاه سقوط لغزید و بشار اسد با خانواده و نزدیکانش به خارج از کشور فرار کرد.
در نتیجه، همانگونه که حسن نصرالله پیشبینی کرده بود، صفحهای از تاریخ مشترک ورق خورد و منطقه دستخوش تحولاتی ناگهانی شد. با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، منطقه در آستانه تحولاتی تازه قرار گرفت. بهویژه اینکه به باور بسیاری از ناظران، ترامپ غزه را ملکی برای فروش و سرمایهگذاری میداند و به طرفداری و حمایت همهجانبه از اسرائیل مصمم است.
این واقعیت تلخ که حسن نصرالله آن را پیشبینی کرد و درباره آن هشدار داد، برای جانشین او، شیخ نعیم قاسم، به میراثی بسیار سنگین تبدیل شده است، اما پرسشی که در این میان مطرح میشود، این است که آیا حزبالله به عمق واقعیت تغییرات منطقه پی برده؟ آیا این حزب متوجه شده که راهبردهای قبلی آن به دلیل تغییرات رخداده دیگر کارآیی ندارند و به راهبردی جدید نیاز است؟ آیا حزبالله که بدون توجه به تغییرات گسترده در لبنان و منطقه، همچنان به دنبال آشوبگری و حمله به دولت لبنان و نهادهای آن است، توان مقابله با وضعیت جدید را دارد؟
تردیدی نیست که حزبالله با از دست دادن دبیرکل قبلی (حسن نصرالله)، توانایی خود را برای ایجاد مسیری جدید که به نفع هواداران و کشور باشد، از دست داده است و هنوز کارهایی میکند که مسیر ساختن کشوری را که در آن شیعیان هم مانند سایر شهروندان به زندگی ادامه دهند، با چالش روبرو میکند.
از سوی دیگر، با توجه به رشد جریانهای سازمانی، فکری و ایدئولوژیک در درون حزبالله، این حزب با رهبری ضعیف کنونی، توان پر کردن شکافهای درونی را ندارد و قادر به حفظ وحدت و همبستگی حامیانش نیست. به گفته رسانهها، کشمکشهای درونی این حزب پیوسته در حال افزایش است و حومه جنوبی بیروت ناامن و پرهرجمرج شده است. وخامت اوضاع امنیتی ضاحیه نهتنها ساکنان این منطقه را از آینده خود نگران کرده، بلکه نشان میدهد که این حزب قدرتی را که در زمان حسن نصرالله داشت، از دست داده است و دیگر قادر به مدیریت بحران نیست.
خطر دیگری که لبنان را تهدید میکند، این است که جمهوری اسلامی که کارت سوریه را از دست داده و نفوذش در عراق هم بهشدت روبهکاهش است، به دنبال آن است تا آنچه را از نفوذ و قدرتش در لبنان باقی مانده است، حفظ کند. دلیل اصرار جمهوری اسلامی به حفظ نفوذ در لبنان این است که تهران میداند با توجه به غیاب متحدان برجستهاش (بشار اسد و حسن نصرالله)، حفظ نفوذش در منطقه به تلاش بیشتری نیاز دارد. بنابراین، دور نیست که اصرار رژیم جمهوری اسلامی برای حفظ نفوذ آن در منطقه، لبنان را بار دیگر به جنگ و خشونت بکشاند.