درگیری لفظی بر سر حجاب: اینجا ایران است و من هرجور بخواهم بیرون می‌آیم

حکایت جمهوری اسلامی ، عین فردی است که هی سر و صورت خود را می‌شوید و سر را شانا می‌کند، ولی مرتب در شلوارش مدفوع و ادرار می‌کند و خشتکش پاره است و کلی بابت گندی که زده عالم و آدم را دیوانه کرده ، بابا عدالت ، مساوات ، تورم ، گرانی اقتصاد فشل ، قیمت سرسام آور دلار ، قیمت دارو ، قیمت مسکن، مدیران دزد بیسواد اختلاسگر ، رانت ، دزدی و ارتشاء، و... را کلا ول کرده فقط چسبیده به حجاب ، جمهوری اسـ... بابا از ۲۰ تا کشور اسلامی با این همه گند و گُهی که زدی آیا مسلمات تری ، ۲۰ کشور دیگه مثل آدم دارند زندگی‌ می‌کنند هی انگشت توی ماتحت اسراییل و آمریکا نمی‌کنند با کل دنیا مثل آدم مراوده درست دارند شما ها شدید تافته جدابافته ،انگار بهشت و جهنم را از سال ۵۷ بعد عن قلاب سرکاری فقط و فقط خدا برای ایران و ملت ایران درست کرده کلیدش هم داده دست آخوند بچه باز لواطکار که هر کی را خواست وارد بهشت کنه هر کی را خواست وارد جهنم کنه ، خودش هم یه گوشه ای بین جهنم و بهشت بشینه ماستش، را بخوره و به عمل شیرین زنا و لواط البته از جانب خودشان بپردازه ، ۲۰ تا فضول دوره دختره جمع شدن میگن مملکت قانون داره، از در عقب

چقدر با رفتار این مردم بزدل آشنا هستم. سال‌ها پیش، غروب در مسیر سید خندان به رسالت، روی صندلی جلو یک پیکان چرت می‌زدم که با صدایی از خواب پریدم؛ تصادف جزئی کرده بودیم. راننده برای دور زدن ترافیک وارد کوچه‌پس‌کوچه‌ها شده بود که دختری با پراید به ما زد. بحثی درگرفت، پسری هم فردین باز و از راه رسید بچه محل و اینا گفت و طرف دختر را گرفت. در همین حین که آن‌ها مشغول بحث بودند، حواسم رفت به غیبت مسافران. از شش نفری که در ماشین بودند، چهار نفر جیم شده بودند. پس از حل ماجرا، وقتی برگشتیم، که بریم، همان‌ چهار نفر جیم شده پیداشون شدو دوباره سوار شدند. من در فکر فرو رفتم...