عبدالستار دوشوکی - مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
با توجه به سابقه دو دهه همکاری و گفتگو و دیدارها در لندن و واشنگتن با شاهزاده رضا پهلوی و شرکت فعال در پروژه های مختلف مثل رفراندوم و شورای ملی ایران و غیره و حتی اواخر آگوست سال ۲۰۰۷ میلادی برای تشکیل "جنبش نجات ایران" به همراه تعداد انگشت شماری از هموطنان چند روزی به دعوت ایشان مهمان وی در واشنگتن بودیم, برای جلوگیری از هر نوع سوء تفاهم و سوء برداشت از نیت خیرخواهانه بنده؛ هیچ تمایلی برای نوشتن این مقاله نداشتم، اما از ره اخلاص اضطراری و نیک خواهی دلسوزانه و در عین حال با تردید و ناخوشداشت ناچارا می نویسم زیرا علاوه بر خطر ابرهای سیاه استبداد راست افراطی ناهمایون و بلاانگیز در افق تیر و تار, تغییر موضع سیاسی شاهزاده به سمت طیف "افراطیون راستگرای ایرانی" را که کاملا ملموس است می بینم و خاموشی گزیدن در مقابل نه تنها خطر تعمیق گسل ها و تشدید تفرقه در بین اپوزیسیون بلکه دورنمای در غلتیدن از یک استبداد نعلینی قرون وسطایی حاکم به استبداد "چکمه" مدرن و مالامال از کینه و انتقامجویی کور را بسیار بدشگون و ناالزام آور می دانم. وانگهی با عطف به اینکه قبل از سفر اخیر شاهزاده در ماه فوریه ۲۰۲۵ به اروپا جناب آقای امیرحسین اعتمادی گرامی مشاور شاهزاده از من خواستند مشخصات دقیق پاسپورتی خود را بفرستم تا در جلسه اروپایی شاهزاده دعوت نامه بفرستند, که بنده با عرض سپاس معذوریت خود را در عدم شرکت در این جلسه توضیح دادم و مشخصات را نفرستادم. لذا با پیشدستی و نقدپذیری مشفقانه می نویسم تا در نشست های جاری ایشان چه در مونیخ, ژنو و یا پاریس چاره اندیشی شود و مسیر افراطی گری متوقف گردد.
از منظر تاریخی زمانی شاپور بختیار که مرغ طوفان بود و ما طوطی ایوان, با شهامت و بینش سیاسی و صراحت لهجه هشدار داد که ای خلق "مبتلا به جنون دست جمعی" با چشمانی بسته از زیر دیکتاتوری چکمه بیرون می آیید و میروید زیر دیکتاتوری نعلین". اما اسفا که چشم ها کور و گوش ها کر بودند. حال عده ای میخواهند تاریخ را "معکوس" کنند و با "نعل وارونه" ما را از "چاه نعلین" درآورده و به "چاله چکمه" برگردانند که این چاله نیز اکنون خود نوید دهنده دورنمایی از "چاه ویل" است با چشم اندازی خونین و منظره ای هولناک از کینه توزی و انتقام. لذا از سر دلسوزی و احترام ناچارم این نوشتار هشدارگونه را (که چند ماه پیش نیز به شاهزاده منتقل کرده بودم) بصورت مکتوب مطرح کنم تا هشداری باشد پیش از واقعه.
بعد از شکست نشست جورج تاون برخی از طرفداران سلطنت با درغلتیدن به رادیکالیسم شوونیسم راست افراطی خود را تنها نماینده مولفه هایی نظیر وطن دوستی, میهن پرستی, ملی گرایی, توسعه طلبی, ایران گرایی و ادعاهایی از این قبیل مانند کفن پوشان چماق بدست حزب اللهی انحصارطلب بعد از انقلاب که شعار "مرگ بر این و آن" و "اعدام باید گردد" سر می دادند و با تکیه بر ذات فردپرستی بالفطره خویش فریاد می زدند: "حزب فقط حزب الله و رهبر فقط روح الله", اینان نیز با فریاد مرگ بر همه "مفسدین" و یا "رهبر ما پهلویه, هر کی نگه اجنبیه" غیر خودی ها را طرد, تکفیر و تهدید می کنند؛ و با نفی کثرتگرایی تلاش می کنند سلطه خویش را با غوغاسالاری و تهدید و تکفیر بر همه شئون زندگی ایرانیان و مخالفان استبداد مذهبی غالب کنند.
شاهزاده که در طی دو دهه گذشته بیشتر با چپ و جمهوریخواهان همنشین و محشور بود و جمهوریت را بر پادشاهی ترجیح می داد (لینک ۱), و معتقد بود نباید خود را قبل از تصمیم مجلس خبرگان و همه پرسی ملت در فردای ایران آزاد "پادشاه" و یا "رئیس جمهور" خواند, اکنون در مقابل فریاد "کینگ رضا پهلوی" لبخند رضایت می زند و بسوی آنها بوسه پرتاب می کند و دستش را بر روی قلبش می گزارد و سپس آن را به طرف هواداران هیجان زده خویش نشانه می رود. تو گویی که همه ادعاهایی بیش از دو دهه به وادی فراموشی سپرده شده اند و یا اینکه کشتیبان را سیاستی دگر آمده است.
شاهزاده چند هفته پیش در مصاحبه با شاهین نجفی (لینک ۲) صراحتا گفت: "من صاف و پوست کنده و بدون رودربایستی باید بگم که به هیچ قیمتی حاضر نیستم این آزادی را که دارم از دست بدم ـ به هر دلیلی که باشه. اینکه بگویند تنها کسی که آزادی خودش را باید "معامله" بکنه, این معامله منصفانه ای نیست". به باور نگارنده که ٤۲ سال است در کشور پادشاهی مشروطه بریتانیا زندگی می کنم, معنی این حرف این است که نمی خواهم پادشاه مشروطه باشم. نمونه اش شاهزاده چارلز ولیعهد بریتانیا بود که برای دهه ها بعنوان شاهزاده و " منتظر السلطنه" آزاد بود که در مورد هر موضوعی نظر بدهد و سکوت نکند. اما در روز ۸ سپتامبر ۲۰۲۲ وقتی که بر تخت پادشاهی جلوس کرد, آزادی بیان و حق ابراز نظر خود را از دست داد. زیرا طبق رسم "مشروطه" پادشاه بالاتر از "اظهار نظر" و دخالت در امور سیاسی است و باید با سکوت, بی طرفی خود را در امور مملکت ثابت کند, که اکنون اینگونه است.
لذا باید پرسید شاهزاده چگونه این تناقض درونی را توضیح می دهند که در مقابل طرفداران خودش برای فریاد "کینگ رضا پهلوی" بوسه پرتاب می کند و عملا آنها را تشویق به دادن این شعار می کنند, علیرغم اینکه تصریح کرده است که نمی خواهد یک "پادشاه مشروطه" باشد؛ این سوال را به ذهن متبادر میکند که آیا وی به دنبال ظهور یک اعلیحضرت قدر قدرت و شوکت الاقدس تام الاختیار است؟ آنگونه که خیل کثیری از سلطنت طلبان دو آتشه از جمله تئوریسن های اتاق فکر احیای پادشاهی یعنی اندیشکده فریدون (لینک ۳) و نوفدی (اتحادیه ملی برای دموکراسی در ایران) بارها گفته اند که پیشرفت و توسعه ایران تحت حاکمیت یک حکومت پادشاهی مقتدر (بخوان مستبد) از نوع باستانی بر سیستم سیاسی لیبرال ـ دموکراسی نوع غربی ارجحیت و ضرورت دارد. این تفکر اُلتراناسیونالیست افراطی ِ رادیکال, سلطه طلب, اقتدارگرا و بسیار خطرناک هرگز حضور گرایشات و تفکرات سیاسی متفاوت و دگراندیش را تحمل نمی کند. به همین دلیل شعار محوری آنها "رهبر ما پهلویه، هر کی نگه اجنبیه" می باشد. ایشان چهار سال پیش با صراحت و شفافیت گفته بودند: "به عنوان یک دموکرات نمی توانم توجیه بکنم که مبنای تعیین شدن یک مسوول حتی به مفهوم سمبلیک می تواند یک مبنای موروثی داشته باشد" (لینک ۱). حال باید پرسید چه اتفاقی افتاده است که ایشان برای شعار دهندگان "کینگ رضا پهلوی" و "رهبر ما پهلویه هر کی نگه اجنبیه" بوسه تایید پرتاب می کنند؟
متاسفانه بسیار از این جماعت و رسانه های کوچک یوتیوبی حامی آنها با ایدئولوژی ستیزه جویانه و دگر ستیز با پیش داوری خودمحق پندارانه و فهم معیوب به اصطلاح "خالص گرایانه", اکثریت ایرانیان را از ره طردگرایی, "ناخالص" و دشمن ایران فرض کرده و تنوع و کثرت را تهدید امنیتی و دشمنی با ایران قلمداد می کنند, تو گویی که ایران ملک طلق پدری فقط این گروه است که در سند تک برگی وراثت آنها ثبت و ضبط شده است. اینان بقیه "غیرخودی ها" را از جمله مخالفان سامانه پادشاهی, چپ, جمهوریخواهان, ملی مذهبی ها, جبهه ملی, و بخصوص بلوچ و کرد و عرب و ترک و ترکمن را تجزیه طلب و دشمن ایران می خوانند و در دوگانه سازی و نفرت پراکنی علیه آنان تلاش های فراوان می کنند. این جماعت با فهم غلط اسطورهای-اتوپیایی از تاریخ, مانند مرتجعین مذهبی واپسگرا و "رجعت پسند" هستند که مرا بیاد امثال جلال آل احمد و علی شریعتی می اندازد که برای رستگاری و پیشرفت معتقد به پسرفت و "بازگشت به خویشتن" و رنسانس اسلامی بودند. اینان نیز معتقد به بازگشت به خویشتن" و "رنسانس ایرانی ـ باستانی" هستند, و "قبا" را به رنگ مورد علاقه خودشان از مغازه های خودشان می خرند و با متراژ خودشان می بُرند و می دوزند و می پوشند و فخر می فروشند.
به همین دلیل حدود شش ماه پیش در ایمیلی به شاهزاده رضا پهلوی به تفصیل در مورد خطر "راست افراطی" نوشتم و گفتم اجازه ندهید این متعصبین به ظاهر "شاه الهی" کاری را با ایران بکنند که حزب الله با اسلام و شیعه کرد که میلیونها نفر را بیزار و گریزان از دین نمود و بقول حافظ "جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اکسیر میکنند". لازم به توضیح است که ایشان قریب به دو دهه پیش آدرس ایمیل خصوصی خود را به من داده بودند که همواره در طی سالیان مکاتبه می کردیم. و با وجود اینکه دو هفته قبل از این ایمیل, لطف کرده بودند و بلافاصله جواب ایمیل قبلی بنده را در رابطه با موضوعی دیگر داده بودند, اما هرگز جواب این ایمیل مشخص را ندادند که حدس زدم جریان چیست؛ چون ایمیل صددرصد به دست ایشان رسیده بود.
دو بند طرح پنج گانه اخیر رهبری ایشان مرتبط با جلب حمایت دولت های غربی و یک بند آن مربوط به جذب و تطهیر "نیروهای ریزشی نظام" می باشد. یعنی اگر یک جنایتکار که چهار دهه در جنایات رژیم شریک بوده, رهبری شاهزاده را بپذیرد در پروسه "عزیزسازی" با آغوش باز جذب و تطهیر خواهد شد. اما افراد و یا گروهایی که از همان آغاز جمهوری اسلامی مخالف آن بوده اند و علیه آن مبارزه کرده اند و دهها هزار قربانی داده اند, در پروسه "دشمن سازی" بعنوان چپ و مجاهد و تجزیه طلب و ۵۷تی و غیر طرد و تکفیر و تهدید می شوند, که این خود از عجایب روزگار است. یعنی هیچ بند و برنامه ای برای جذب نحله های مختلف سیاسی و کثرتگرایی وجود ندارد. بنده بارها از "فرقه گرایی" گروه های مختلف انتقاد کرده ام. چهار ماه پیش در مقاله ای به نام "تکذیب ملامت دروغین چپ و راست و مجاهد و تجزیه طلب و غیره" نوشتم که "بنده تلاش میکنم با اعتدال و میانه روی با احترام با همه رفتار کنم و هرگز سلطنت طلب "شاه اللهی" نبوده و نیستم و از "جناح بازی ها" به دور بودهام، و این موضع همیشگی من بوده و است و جنگ مشروطه و جمهوری را در شرایط فعلی تضاد اصلی نمیدانم". بیش از ۱۶ سال پیش نیز در مقاله مفصلی تحت عنوان "زمینه یابی علل ناکامی اپوزیسیون در بستر تاریخ فرهنگ استبدادی و سنتی ایران" از فرهنگ اطاعت انقیادگونه ء "چه فرمان یزدان چه فرمان شاه" انتقاد کردم. لذا این نوشتار هشدارآمیز مشفقانه نیز بر منوال همان رگه و روال ِ پرهیز از پایه گذاری استبداد و ایجاد گسست و تفرقه بین مخالفان رژیم است.
کلام آخر
امیدوارم طیف افراطی راستگرای و نوظهور طرفدار شاهزاده که همانند غولی به ناگاه از شیشه زمان خارج شده و از بطری مکان صادر, بر بنده کمان ملامت و تکفیر نکشند. زیرا بقول جامی بودم آن روز من از طایفه دُردکشان, که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان. از آنها درخواست می کنم با کمال خونسردی داستان "دوستی خاله خرسه" را بخوانند و بیابند که هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست, نه هرکه چهره برافروخت و پیرهن درید و سر بتراشید قلندری داند.
لینک ها
لینک ۱ ـ https://www.bbc.com/persian/iran-56422456
لینک ۲ ـ https://www.aparat.com/v/ofqeoc5
لینک ۳ ـ https://www.fereydoun.org/home