درددل شنیدنی یک کارگر کشتی: مردم نکنید لااقل به خودمون رحم کنیم

متاسفانه مردم مثل حاکمانشان می‌شوند. آخرین باری که ایران بودم کنارم یک متخصص داخلی نشسته بود و بعد ازصحبتی کوتاه میخواست در اروپا سرمایه گذاری کند و پایگاهی. داشته باشد. با اصرار زیاد بمن آدرس و تلفن داد که به مطبش بروم و او در کار ما سزنایه گذاری می‌کند.به آنکه دل چرکین بودم چند روزبعد رفتم مطبش. واقعیت بدم نمیامد یک سرمایه کلفت بدون سر خر بیاد تو بیزنس مان. همانطور که خانم منشی با ما حرف می‌زد که دکتر آزاد بشه و بیاد یک خانمی آمد و می‌خواست آمپول صزطان خون بزنه ولی پول کافی نداشت از منشیه پرسیدم اینکه دارویش هم خودش داره مگه این آمپول چیه گفتم برای کشتن سزطان چون ممکنه شوک بده باید متخصص بالای سر مریض بماند.لصلا باورم نمیشد یارو چاپخانه داشت و یک ذره شرف نداشت. خواستم یعقوب لیث بشم دیدم از عهده اش بر نمی‌آیم. اینکه 45 سال آخوند لواط کار بر مملکت حاکمه چون اخلاق و ارزش‌ها از بین رفته. از شاه‌ تا دربان در بیمارستان می‌خواهد خدعه خمینی را پیاده کند.وقتی شرف نداشته باشی وقتی میهن برایت بی اهمیت باشد همین می‌شودکه همه منتظر پیشنهاد مایه دار برای خیانت هستند.جای نصرالله و هنیه را کی داد.

تا این آدمها نباشند آن حاکمان نمیتوانند این همه دوام بیاورند!

پول زایمان خانمت رو برو از رهبر بگیر ایشون داره تشویق به فرزندآوری میکنه