* حفظ منافع ایجاب میکند که آمریکا حدود دو دهه سیاست خودداری از تماس پنهانی با منتقدان و دشمنان شاه را کنار بگذارد و بهطور مستقیم با خمینی که تازه از عراق به فرانسه رفته بود وارد گفتوگو شود و به تفاهم برسد.
این اجماع بهتدریج در میان بازیگران اصلی دولت کارتر ظاهر شد؛ ابتدا هنری پرکت، رئیس میز ایران در وزارت خارجه در اوایل سپتامبر ۱۹۷۸؛ بعد از او، سفیر آمریکا در تهران در اوایل نوامبر همان سال؛ سپس مشاور امنیت ملی، برژینسکی در اواسط دسامبر؛ و در نهایت، خود کارتر در اواخر دسامبر ۱۹۷۸ به این نتیجه رسیدند که دیگر به شاه امیدی نیست و او هرچه زودتر کنار برود، برای منافع آمریکا بهتر خواهد بود.
سؤال اما این بود که آیا جیمی کارتر این مسئله را بهطور مستقیم با شاه در میان بگذارد یا نه؟ کارتر مدتها از این کار ابا داشت تا اینکه سفیرش از تهران گزارش داد که برخی سران ارتش از سستی شاه به ستوه آمدهاند و قصد دارند تا روز ۱۲ ژانویه دست به کودتا بزنند.
فردای دریافت گزارش، در دوم ژانویه ۱۹۷۹ کارتر بلندپایهترین مقامهای دولتش را به مهمترین جلسه دولت خود یعنی «جلسه غیررسمی شورای امنیت ملی» که تصمیمات بزرگ در آن اتخاذ میشد، فراخواند.
کارتر ابتدا از شرکتکنندگان پرسید آیا باید به شاه بهطور مستقیم بگوید که کنار برود؟ فقط مشاور امنیت ملی با این کار مخالفت کرد. استدلال برژینسکی این بود که ممکن است همتای شاه در عربستان سعودی به این اقدام کارتر، واکنش منفی نشان دهد. برژینسکی اما متحدی نداشت.
استنفیلد ترنر، رئیس سازمان سیآیای، بیپرده گفت: «شاه باید برود.»
سایروس ونس، وزیر خارجه، همین حرف را با لحنی نرمتر و دیپلماتیکتر زد: «دولت ایالات متحده از اقداماتی که شاه تا کنون انجام داده، از جمله تصمیم او برای ترک کشور، حمایت میکند.»
والتر ماندیل، معاون رئیسجمهور، این راهکار را ارائه داد: «باید شاه را جوری به خروج از کشور ترغیب کنیم که بهنظر نرسد [ما] چنین گفتهایم.»
نظر کارتر هم همین بود. او گفت: «میتوانیم طوری وانمود کنیم که خروج شاه به تصمیم خود او خواهد بود.»
جمله بعدی کارتر بیانگر این است که انتظار داشته که ایران پس از شاه، نه یک «متحد» بلکه یک کشور «بیطرفِ» دوست بماند - به عبارتی روابط واشینگتن با حاکمان آینده در تهران، نه روابطی «ویژه» مانند دوران پهلوی بلکه مانند سایر کشورها بر مبنای احترام متقابل و «عادی» پیش برود.
او افزود: «یک ایرانِ بیطرف نباید برای ایالات متحده به عنوان عقبگرد تلقی شود.»
در این جلسه بود که کارتر مجوز «مأموریت هایزر» را صادر کرد - اعزام فوری و مخفیانه ژنرال رابرت هایزر، معاون ستاد فرماندهی نیروهای آمریکایی در اروپا، به تهران برای مهار ارتش شاهنشاهی.
مأموریت یک ماهه هایزر خیلی زود به یکی از جنجالیترین اقدامات کارتر در قبال انقلاب ایران تبدیل شد.
هواداران سلطنت هنوز هم هایزر را نماد «خیانت آمریکا به شاه» میخوانند و او را مسبب انفعال ارتش و اعلان بیطرفی در روز ۲۲ بهمن میدانند.
این در حالی است که در روایت جمهوری اسلامی، فرستاده نظامی کارتر به تهران یک کودتاچی ناموفق بود که سران ارتش را به سرکوب تشویق کرد. ژنرال هایزر همه این اتهامات را بیاساس میدانست.
شماری از گزارشهای «فوق سری» هایزر به کارتر از تهران که پس از چهار دهه از حالت طبقهبندی خارج شده، نشان میدهد که هایزر ابتدا برای مأموریتی چند روزه به تهران میرود تا به امرای ارتشی که شعارشان «خدا - شاه - میهن» بود بگوید که شاه از «میهن» میرود، اما آنها باید در کشور بمانند و دست به اقدامی خودسرانه نزنند.
علاوهبر این، هرگونه تلاش برای سرنگونی دولت [بختیار] یا سرکوب خونین معترضان میتوانست حمایتهای تسلیحاتی-آموزشی آمریکا به ارتش ایران را به خطر بیندازد.
مأموریت ژنرال آمریکایی اما خیلی زود تا حدود یک ماه دیگر تمدید شد، چرا که کارتر به سفیرش در تهران اعتمادی نداشت (و حتی در پی اخراجش بود). او هایزر را فردی مطیع و قابل اطمینان میدید که دستوراتش را بهطور کامل اجرا میکرد.
بنا بر اسناد، زمانی که شاه هنوز ایران را ترک نکرده بود هایزر با اطلاع کامل کارتر، به میانجی پنهان بین امرای ارتش و آیتالله محمد بهشتی و مهدی بازرگان، به عنوان نمایندگان خمینی بدل شد؛ چنانکه وزیر دفاع وقت آمریکا در آستانه رفتن شاه از ایران در گزارشی جداگانه به کارتر مینویسد:
«دیدار سران ارتش و رهبران مذهبی هنوز انجام نشده. هایزر تلاش خواهد کرد تدارکات برگزاری این دیدار را تسریع کند. هایزر را از تلاشهای خودمان، از طریق دولت فرانسه و نیز یکی از نزدیکان خمینی برای تشویق خمینی به تسهیل این دیدار، مطلع کردهام.»
پیامهای کارتر و خمینی با قطعی شدن برنامه خروج شاه از ایران، کارتر اجازه تماس محرمانه با خمینی از طریق سفارت آمریکا در پاریس را صادر کرد.
در جریان آن مذاکرات آمریکا متوجه شد خمینی از تکرار سناریوی کودتای ۲۸ مرداد و بازگرداندن شاه به تاجوتخت، عمیقاً نگران است.
آیتالله خمینی اما اطلاعات ارزشمندتری کسب کرد؛ اینکه برخلاف تصوراتش دولت کارتر اساساً با «بازگشت آرام» او به ایران و نیز تغییر قانون اساسی (به بیان صریحتر "تغییر رژیم") مخالف نیست - به شرط آنکه خشونت گستردهای در نگیرد.
در اسناد آمریکا آمده است: «اگر بتوان یکپارچگی ارتش [ایران] را حفظ کرد، ما معتقدیم بسیار محتمل است که فرماندهی ارتش از هر نظام سیاسیای که در آینده نزدیک انتخاب شود، حمایت کند.»
در پاسخهای خمینی به سؤالهای دولت کارتر درباره آینده منافع آمریکا در ایران، او تصویری از یک حکومت اسلامی ضدکمونیستی را ترسیم کرد که با ایالات متحده تاحدودی روابط دوستانه دارد؛ ثبات منطقه را بر هم نمیزند و صادرات نفت به غرب را متوقف نخواهد کرد.
خمینی آن پیشنهاد همکاری را همراه با یک تهدید مطرح کرد: «فعالیتها و اقدامات بختیار و رهبران فعلی ارتش برای مردم ایران زیانبار است اما برای دولت آمریکا زیانبارتر است؛ بهویژه برای آینده آمریکاییها در ایران. این فعالیتها ممکن است باعث شوند که دستورات جدیدی در ایران صادر کنم.»
بنا بر اسناد موجود، کارتر جواب آن پیام مستقیم خمینی را نداد، اما پشت صحنه با فشار بر سران ارتش برای رایزنی با اردوی خمینی راه را برای ورود مسالمتآمیز بنیانگذار جمهوری اسلامی به کشور هموار کرد.
حدود ده روز بعد که سران ارتش رسماً اعلان بیطرفی کردند و انقلاب پیروز شد، کارتر برای اسکی به کمپ دیوید در نزدیکی واشینگتن پایتخت آمریکا رفته بود و در جلسه اضطراری کاخ سفید برای بررسی اوضاع ایران شرکت نداشت.
فرستاده نظامی او به ایران هم بعد از یک ماه تهران را ترک کرده و به مقر فرماندهیاش در آلمان بازگشته بود. یکی از آخرین توصیههای فرستاده کارتر به سران ارتش که در ایران ماندند و اکثراً هم اعدام شدند، این بود: «اگر مردم خواستند تهران را به آتش بکشند و نابود کنند، مانعشان نشوید.