ایران و سقوط اسد؛ اگر قاسم سلیمانی بود اوضاع فرق می‌کرد؛ درس عبرتی برای خامنه‌ای؟ پاسخ‌های محمدعلی ابطحی و تقی رحمانی

یورونیوز: سقوط رژیم بشار اسد، از نظر ناظران سیاسی، یک شکست استراتژیک برای جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شود. این رویداد مهم، علاوه بر اینکه می‌تواند به تضعیف بیش از پیش حزب‌الله لبنان منتهی شود، اصولگرایان تندرو را نیز نسبت به سیاست جمهوری اسلامی در قبال سقوط اسد مسئله‌دار کرده است.

علاوه بر این، چهره اصلاح‌طلبی مثل عطاالله مهاجرانی، که اخیرا برای حمایت از «محور مقاومت» به لبنان سفر کرد، پس از سقوط حکومت اسد، که قلب محور مقاومت محسوب می‌شود، با اندرزگویی تلویحی به رهبر جمهوری اسلامی از او خواست تا از سقوط حکومت اسد عبرت بگیرد و مانع سقوط جمهوری اسلامی شود.

متن زیر پاسخ‌های محمدعلی ابطحی و تقی رحمانی به سؤال‌های یورونیوز درباره جنبه‌هایی از واقعه سقوط حکومت بشار اسد است. آقای ابطحی از اصلاح‌طلبان مقیم ایران است و آقای رحمانی از مخالفان جمهوری‌خواه جمهوری اسلامی و ساکن پاریس.  
به نظرتان چرا این بار جمهوری اسلامی برای حفظ رژیم اسد مداخله نکرد. نخواست یا نتوانست؟
ابطحی: این بار اتفاقات چنان سریع رقم خورد که به لحاظ زمانی، امکان مداخله نبود. دوم اینکه، به نظر می‌رسد پشت این وقایع سوریه، توافقی بوده که آن توافق اجرایی می‌شود؛ چون مردم سوریه برای سقوط بشار اسد نجنگیدند بلکه با راه‌پیمایی تا دمشق آمدند و دمشق را گرفتند. سوم اینکه، حاکمی را که مردم خواهان حکمرانی‌اش نیستند، با دوپینگ تا مدتی می‌توان نگه داشت. وقتی یک خواست عمومی در کل جامعه سوریه به صورت پنهان وجود داشته باشد، یکی که آن خواسته را فریاد بزند، همه صداها بلند می‌شود و روند سقوط بشار اسد سرعت پیدا می‌کند. طبیعتا نقش ارتش سوریه هم بسیار تعیین‌کننده بود. ارتشی متشکل از نیروهای خسته و بی‌هدف که این اواخر بخشی از آن‌ها هم به عراق پناهنده شده بودند. در هفته‌های آخر حکومت صدام حسین هم چنین اتفاقاتی افتاد.

تقی رحمانی: وضع در سوریه به گونه‌ای بود که حتی استان‌هایی که طرفدار رژیم اسد و علوی بودند، دچار قحطی شده بودند. در واقع حکومت اسد از ترمیم نیروها به نفع خودش بازماند. از سوی دیگر اسد به کشورهای عربی تمایل پیدا کرده بود چون سوریه یک کشور عرب است و او احساس می‌کرد باید به گونه‌ای به کشورهای عربی متصل شود. ولی واقعیت این است که شاید تغییر رژیم اسد محصول سیاست اخوانی اردوغان و رژیم قطر باشد. مسئله این است که بنیانگذار سلسله عثمانی در شهر حلب دفن شده است و اردوغان به این منطقه نظر دارد. از طرف دیگر جمهوری اسلامی از رژیم اسد خواسته بود که از حزب‌الله در جنگ با اسرائیل حمایت کند و اسد این کار را نکرده بود. علاوه بر این، ارتش سوریه یک ارتش بعثی است که از حمایت مردم برخوردار نبود. این ارتش نمی‌توانست این گونه دوام بیاورد. نهایتا اینکه، رژیم ایران هم توان کمک مالی به حکومت سوریه را نداشت تا در این شرایط بتواند اقدام موثری برای حفظ خودش انجام دهد.   
عطالله مهاجرانی خواستار عبرت‌گرفتن از سقوط اسد شده. آیا کانون قدرت در نظام جمهوری اسلامی از این رخداد سیاسی عبرت می‌گیرد و در مواجهه با مطالبات مردم تن به اصلاحات اساسی می‌دهد یا همچنان بر طبل «پافشاری بر اصول» می‌کوبد؟
ابطحی: البته تفاوت‌های زیادی بین ساختار جمهوری اسلامی و دولت اسد وجود دارد ولی حتما جای عبرت‌گرفتن هست. ایران و عراق و کشورهای خلیج فارس باید از سقوط بشار اسد عبرت بگیرند چون هر حکومتی که مردم را جزو ارکان تصمیم‌گیری در کشور خودش نداند، گرفتار چنین اتفاقاتی می‌شود. البته من تصور نمی‌کنم در بخش عمده‌ای از حکومت ایران نگاه معطوف به اصلاحات ساختاری وجود داشته باشد و خطر را این قدر جدی ببینند. اصلاحات ساختاری به نفع مردم در چارچوب همین نظام فعلی هم قابل اجرا است. حمایت از محور مقاومت، مشکلاتی برای ایران ایجاد می‌کرد که الان درصد زیادی از آن مشکلات بلاموضوع شده است. بالاخره سوریه ام‌القرای مقاومت بود. سوریه چه از نظر تسلیحاتی، چه از نظر سیاسی و تامین امکانات لجستیکی، نقش مهمی برای محور مقاومت داشت. وقتی که این کانال مسدود شود، طبیعی است که از یکسو متاسفانه اسرائیل یکه‌تاز خواهد شد، از سوی دیگر هم حمایت ایران از محور مقاومت تا حد بسیار زیادی بلاموضوع می‌شود.   

تقی رحمانی: سیاست‌های ایران را خامنه‌ای و بیت خامنه‌ای و آن طیف کاسبان تحریم طراحی و هدایت می‌کنند و یک ایدئولوژی صدور انقلاب، همراه با محور مقاومت، آن‌ها را یاری می‌دهد. در حالی که اگر هد ف محور مقاومت آزادی فلسطین باشد، باید گفت هیچ گروه فلسطینی‌ای با ایران خوب نیست. حتی حماس هم متحد استراتژیک ایران نیست. حماس ریشه اخوانی دارد. اما سیاست خارجی ایران، سیاست داخلی ایران را اسیر خودش کرده است و خامنه‌ای با سیاست خارجی توسعه‌طلبانه‌اش، دموکراسی در ایران و تلاش برای اصلاحات را شکست داده است. به نظر من، او همین روش را با نرمش قهرمانانه و بدون تغییر اصولی ادامه می‌دهد. خامنه‌ای سال ۱۳۹۸ گفت ما نه جنگ می‌کنیم نه مذاکره. ممکن است او این بار مذاکره بکند، ولی برای این که جلوی جنگ را بگیرد. اما اگر قرار باشد سیاست خارجی نظام تغییر کند، قطعا سیاست داخلی‌اش هم تغییر می‌کند و در این صورت این سوال مردم خواهد بود که چه کسانی صلاحیت دارند بر ایران به شکل بهتری حکومت کنند. پاسخ این سوال چیزی جز این نخواهد بود که جناح خامنه‌ای و کل حکومت دینی، صلاحیت حکمرانی بر ایران را ندارند.   
با توجه به از دست رفتن حاکمیت حماس بر غزه و ضربات سنگینی که حزب‌الله لبنان دریافت کرده و کشته شدن چهره‌های برجسته "مقاومت" و حالا سقوط اسد، آیا نمی‌توان گفت عملیات ۷ اکتبر اشتباه استراتژیک محور مقاومت بود؟
ابطحی: عملیات ۷ اکتبر طی یک نصفه‌روز انجام شد ولی الان بیش از یکسال است که بدترین جنایت‌ها توسط اسرائیل در منطقه دارد رقم می‌خورد. جنایات اسرائیل در تاریخ معاصر کم‌نظیر بوده. یهودیان در طول تاریخ معمولا به عنوان یک ملت مظلوم که از اردوگاه آشویتس بیرون آمدند شناخته می‌شدند ولی الان با اقدامات نتانیاهو، که متاسفانه در افکار عمومی تصور می‌شود که بخش عمده‌ای از یهودیان هم با او همدلی دارند، یهودیان از یک مجموعه مظلوم تبدیل شده‌اند به یک مجموعه افراطی جنایتکار. اما من معتقدم سقوط بشار اسد در سوریه، یک پلن B بود که بیش از اسرائیل، آمریکایی‌ها و قدرت‌های منطقه در سازماندهی و وقوع آن نقش داشتند؛ یعنی حکومت‌هایی در منطقه که علاقه‌مند بودند ایران دیگر بازیگر اصلی منطقه نباشد.   

تقی رحمانی: عملیات ۷ اکتبر تصمیم حماس بود. حماس می‌گوید ما این کار را انجام دادیم تا فلسطین از سایه درآید و دوباره مطرح شود. ولی مردم فلسطین و سایر گروه‌ها باید قضاوت کنند که آیا این عملیات، با توجه به پیامدهایش و نیز با توجه به اینکه یک سری از مردم اسرائیل را کشت، که مصداق تروریسم می‌شود، ارزشش را داشت؟ این سوال خیلی بزرگی است ولی به نظر من این ربط مستقیمی به آقای خامنه‌ای ندارد چون محور مقاومت آقای خامنه‌ای از حزب‌الله شروع می‌شود نه از فلسطین. تا جایی که مشخص است، حماس خودش این عملیات را شروع کرد و با ایران و حزب‌الله مشورت نکرد ولی بقیه را هم به سمت درگیری با اسرائیل کشاند. این کِشندگی، پتانسیل جنبش‌های فلسطینی است چراکه فلسطین مسئله جهان اسلام و جهان عرب است. اگر اسرائیل با ساف و دولت خودگردان کنار می‌آمد، ما شاهد رشد حماس نبودیم. مسئله محور مقاومت یک سوال فرضی است. آقای خامنه‌ای حزب‌الله را محور مقاومت می‌داند. در صورتی که نزد گروه‌های فلسطینی و مردم عرب، آزادی فلسین یا کشور فلسطین یا جنبش فلسطین مراد است. محور مقاومت پایه‌اش بر هواست. یعنی، همان طور که گفتم، جنبش‌های فلسطینی با دولت ایران اتحاد استراتژیک ندارند. صدام حسین و دیگر حکومت‌های جهان عرب از جنبش فلسطین حمایت می‌کردند. تازه آن‌ها به دلیل عرب بودن، به جنبش فلسطین نزدیک‌تر بودند. حزب‌الله که از نظر آقای خامنه‌ای محور مقاومت است، یک سازمان نظامی در لبنان است. ربط مستقیمی با فلسطین ندارد. آقای خامنه‌ای با محور مقاومت دنبال هژمونی خودش است. یعنی می‌خواهد با ایدئولوژی اسلامی، جایگزین ناصر و صدام شود. ولی آقای خامنه‌ای در این زمینه مشکل دارد چراکه ایران یک کشور شیعه است و اکثر اعراب سنی‌اند و این مسئله به راحتی قابل حل نیست.   
آیا ترور قاسیم سلیمانی در وضعیت فعلی محور مقاومت تاثیر قابل توجهی داشته یا اینکه اگر سلیمانی هم زنده بود، کار کم‌وبیش به همین‌جا می‌کشید؟
ابطحی: درباره این موضوع با راحتی نمی‌توان قضاوت کرد. مرحوم سلیمانی چندین سال است که به شهادت رسیده و اتفاقات منطقه کاملا متفاوت شده با دوران نقش‌آفرینی او. اما نمی‌توان انکار کرد که قاسم سلیمانی از نظر تسلیحاتی و نظامی و فکری و دیپلماتیک یک مدیر قوی بود و می‌توانست اطراف قضیه را ببیند. ولی در وقایع یکسال اخیر، همه ذهن‌ها رفت به سمت غزه و لبنان. یعنی سقوط حکومت اسد می‌تواند یک پلن B بوده باشد که توسط آمریکایی‌ها برای رهایی از قدرت جمهوری اسلامی در منطقه طراحی شده بود و این پلن ناگهان با قدرت عملی شد. در هر حال مرحوم قاسم سلیمانی نیروی قدرتمندی بود.  

تقی رحمانی: قاسم سلیمانی یک فرمانده نظامی بود و قابلیت‌های میدانی برای مبارزه چریکی داشت. ولی وقتی اسرائیل تمام‌قد وارد غزه شد، یا وقتی که نیروهای نفوذی‌اش آن پیجرها را تحویل نیروهای حزب‌الله دادند، گمان نمی‌کنم که قاسم سلیمانی اگر زنده بود هم کار خاصی می‌توانست انجام دهد. مبارزات چریکی عملا معطوف به آینده‌اند و مقاومت را زنده نگه می‌دارند. چریک هیچ وقت قرار نیست که پیروز شود بلکه هجوم دشمن را کند می‌کند یا نیروی نظامی مداخله‌گر را خسته می‌کند. این وظیفه چریک است تا مردم بیایند به او بپیوندند. بی‌گمان اگر قاسم سلیمانی هم زنده بود نمی‌توانست رژیم اسد را نجات دهد چون رژیم اسد به پوسیدگی رسیده بود. خاندان اسد در سوریه کشتار وحشتناکی کرده بودند. اما کمک ایران به فلسطین همواره یک کمک لجستیکی بوده نه کمک فرماندهی. پس نمی‌شود گفت اگر قاسم سلیمانی کشته نشده بود، امروز اوضاع فرق می‌کرد. ضمنا باید گفت که حکومت ایران و غربی‌ها، قاسم سلیمانی را تبدیل به یک چهره کردند. او فرمانده قابلی بود ولی تصویری که از او در مطبوعات ترسیم شد، فوق‌العاده بود و با واقعیت انطباق نداشت.  
+1
رأی دهید
-14

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.