عصر ایران؛ مهرداد خدیر: سقوط حکومت خاندان اسد در سوریه در تنها 11 روز همچنان مهمترین خبر و موضوع تحلیلهاست.
از صدا و سیمایی که در ابتدا به شورشیان میگفت «تروریستهای تکفیری» و بعد تکفیری را برداشت و سپس به «گروههای مسلح» و در ادامه «مخالفین مسلح» تغییر داد و به شبه نظامیان رسید و در نهایت از لفظ "معارضین" استفاده کرد انتظار نیست تحلیل کند خاصه وقتی با دعوت از محمد جواد لاریجانی در حالی که به پشت دروازه های شام رسیده بودند نشان دادند تا چه حد از مرحله پرتاند چون تنها ساعاتی بعد در پگاه 18 آذر 1403 رژیم بعثی بشار اسد فروریخت.
اما آیا واقعا نیروهای تحریر شام رژیم اسد را ساقط کردند یا مطابق تحلیل کیهان سناریوی آمریکا و اسراییل بود یا از درون پوسیده بود و تنها به تلنگری نیاز داشت؟
واقعیت این است که رژیم اسد در واقع از درون پوسیده بود و تحریر شام کار را تمام کرد. اما آن موریانهها که از درون پوسانده بودند این ۱۰ فقرهاند:
۱. رشوه؛ رژیم اسد از صدر تا ذیل گرفتار رشوه بود. هر که به سوریه سفر کرده باشد خاصه اگر از مرز زمینی با لبنان عبور کرده باشد با این پدیده زشت و آبروبر رو به رو شده. در بهار سال ۸۵ که در قالب هیاتی به لبنان رفتیم رفت و برگشت از مرز زمینی با سوریه گذشتیم چون با پرواز تهران-دمشق رفتیم و باز از همان طریق بازگشتیم. چه در رفت و چه در برگشت واضح بود به بهانههای مختلف رشوه می گیرند.به دو دلار قانع بودند و مسافر ایرانی می پرداخت و به حال و روزشان افسوس می خورد. دلار در ایران زیر هزار تومان بود و آثار مثبت دولت دوم خاتمی همچنان باقی.
آن قدر این امر رایج بوده که خبرنگار اصولگرا نام کتاب خود را گذاشته "خبرنگار دو دلاری"! البته عنوان برای دور زدن سانسور بوده تا گردی بر دامان حکومت اسد ننشیند. وقتی همه به رشوه عادت کنند یک احتمال برای دلیل پیشروی سریع می تواند این باشد که به ارتش و پلیس رشوه داده بودند و مقاومت نکردند. (تدبیر آقای قالیباف و رفقا را ببینید که قانونی برای تحمیل پوشش به زنان و دختران ما نوشتهاند که راه رشوه را باز میگذارد. هر چند این قانون اجرا شدنی نیست و اصطلاحا اگر قرار بر ابلاغ باشد مرده به دنیا میآید!).
۲. تک حزبی؛ عنوان حکومت سوریه جمهوری عربی بود اما عملا نشانی از جمهوریت نداشت و رییس آن با انتخاب حزب بعث سوسیالیست تعیین می شد و همان را به جای انتخابات مثلا به رفراندوم میگذاشتند.
اواخر البته چند رقیب صوری برای بشار اسد تراشیده بودند و او مثلا در رقابت با آنها پیروز شد با ۹۵.۱ درصد آرا! منتها معلوم نشد رییس جمهوری که به ۹۵.۱ درصد آرا متکی است چرا باید بگریزد و آن ۹۵.۱ در این ۱۱ روز کجا بودند. جالب این که آخرین انتخاب او در سال ۱۴۰۰ انجام شده بود. جمهوری و انتخابات لوازم خود را دارد و اگر آن لوازم نباشد به مضحکه بدل می شود. از این حیث ساختار عربستان سعودی که انتخاباتی برگزار نمیکند و قدرت از برادری به برادری انتقال یافت و حالا قرار است به پسر منتقل شود صادقانهتر است تا یک جمهوری که پسر به جای پدر بنشیند.
۳. فروپاشی اقتصادی؛ پس از اعتراضات ۲۰۱۱ رشد اقتصادی سوریه به منفی ۲۶ درصد رسید و در سال بعد تکرار و نهایتا به منفی ۱۰ درصد رسید و صفر شد ولی مثبت نه. رشد اقتصادی منفی یعنی کوچک شدن اقتصاد و فقیرتر شدن مردم و همین زمینه اعترضات را فراهم ساخت و در نهایت رضایت به جایگزینی تحریریها.
وقتی رشد اقتصادی صفر یا منفی است یعنی سهم شما از این کیک کمتر میشود و سهم بیشتر دیگران به قیمت بهرهبرداری از سهم شما و در چنین جامعهای برخورداری دیگری به بزرگ شدن اقتصاد نسبت داده نمیشود بلکه ناشی از رانت و سهمیهخواری است. منتها همین اگرچه عدهای را به آلاف و الوف رساند اما مثل موریانه از درون پوساند.
۴. نگاه به خارج؛ چنان که در مقالهای دیگر آمده مطابق نظریه ساموئل هانتینگتون که در ایران دکتر بشیریه تبیین کرده حکومتهای سست بنیاد نگاه به خارج دارند یا حکومتهایی که نگاه به خارج دارند سست بنیادند و هر دو گزاره درست است.
چشم اسد به روسیه بود و ایران و حزبالله ولی روسها درگیر اوکرایناند و احتمالا پوتین میخواسته بر سر اوکراین با ترامپ معامله کند و تنها لطف او در حق اسد پناه دادن بوده تابه سرنوشت صدام حسین دچار نشود و مانند نوبت قبل جنگنده نفرستاد. ایران هم جدای آن که درگیر مشکلات خود است برای مقابله با داعش نیرو فرستاده بود و دریافت اینها ربطی به داعش ندارند و حزبالله هم در ماههای اخیر دچار مشکلات متعدد شده ضمن این که اگر نصرالله هم زنده بود هماهنگ با ایران عمل میکرد و اگرچه در مقابل اسراییل با اسد همراه بود امامقابله با مردم به محبوبیت او آسیب میرساند. نگاه به خارج ابتکار عمل را از اسد سلب کرد. تا تقی به توقی خورد به مسکو رفت و ۱۱ روز بعد هم باز رفت و این بار ماندگار شد!
۵. اقلیت ۱۲ درصدی؛ حکومت اسد حکومت اقلیت بر اکثریت بود و دوام نیاورد. یک اقلیت علوی یا نُصیری بر اکثریت متشکل سنی و مسیحی و دوروزی و ایزدی حکم میراندند. مردمانی از قومیتهای عرب، کرد، ترکمان، آشوری، ارمنی، چرکس و حتی آلبانیایی و یونانی و چچنی و همه را نادیده انگاشته بود و از منافع حزب حاکم جز فقر نصیبی نمیبردند. هر چه منصب و بهره مادی بود تنها برای بعثیها بود!
۶. تصور نادرست از حمایت روسیه وشخص پوتین؛ بشار اسد هم زمان با پوتین روی کار آمد و جای پدر را گرفت و دیده بود که پوتین در ۲۰۰۳ به صدام حسین یاری نرساند اما پنداشت به خاطر اختلاف با بعث سوریه او را بیشتر دوست دارد و پوتین ۲۰۰۳ تازه کار و امیدوار به غرب بود و هر چه جلوتر آمد تزارتر شد و پوتین ۲۰۲۴ مانند قبل نخواهد گذاشت او بیفتد. پوتین اما در باتلاق اوکراین دست و پا میزند و بر خلاف تصورات اولیه نه تنها هندسه جهان را تغییر نداد که دیگران در حال تغییرند. از این رو نشست و تماشا کرد. این تصور هم موریانه دیگری بود که ذهن اسد را از کار انداخته بود.
۷. فقدان پشتوانه ایدیولوژیک؛ اتحاد استراتژیک سوریه با ایران و اصطلاح «مدافع حرم»برای نیروهای ایرانی یا تشکل داده شده از جانب سپاه قدس در سوریه این تصور را در برخی ایجاد کرده بود که حکومت اسد دینی بود! در حالی که به شدت سکولار بود و حتی سوسیالیسم ادعایی حزب بعث هم دروغین بود و مضحکتر از همه بعضی که دلیل شکست را گرایش او به نئولیبرالیسم نوشتهاند و خیال کردهاند آزادیهای اجتماعی مانند پوشش زنان و مشروبات الکلی و سواحل مدیترانه و دیسکوهای شبانه نشانه آن است در حالی که علامت سکولاریسم رژیم بود.
حکومتهای سکولار در منطقه اما یکی بعد از دیگری فروریختهاند و گرایشهای مختلف اسلامی با خوانش های مختلف روی کار آمدهاند. در ترکیه اسلام اِخوانی با گرایش اجتماعی و اخلاقی به جای لاییکها. در عراق اسلام با قرائت شیعی آقای سیستانی و دوری روحانیت از قدرت. در پاکستان اسلام با قرائت مدرسه حقانی ولی درظاهر سیاسیون یا نظامیان. در افغانستان اسلام طالبانی. در سوریه اما حزبی بدون چنین پشتوانه از قدیم باقی بود و نتوانست خود را تطبیق دهد. متحدان او - ایران و حزب الله و روسیه- هم شیعه یا مسیحی ارتدوکس بودند که در سوریه اکثریت ندارند. پس موریانه هفتم بیاعتقادی دینی است.
۸. سرشت بعثی؛ درست است که حافظ اسد و صدام حسین راه خود را از هم جدا کردند و حتی در جنگ ایران و عراق یکی مقابل ایران قرار گرفت و دیگری در کنار ما اما سرشت آنها یکی بود و هر دو از پستان حزب بعث شیر خورده بودند و تاروپودشان یکی بود و این همسرشتی، همسرنوشتی هم در پی داشت. صدام حسین ۱۸ روزه برافتاد و بشار اسد ۱۱ روزه و یگانه تدبیر آقای دکتر این بود که نماند تا سرنوشت دیگر صدام هم برای او تکرار شود و سر او را بالای دار ببرند که البته روابط حاکمان تازه با خارج را هم دست خوش تلاطم میکرد و احتمالا بخشی از توافق بود و خدا خدا میکردم خبر حمله اسراییل و کشته شدن او درست نباشد چون برخی دوست داشتند از او یک قهرمان شهید بسازند تا انگاره یک دیکتاتور ترسو را بزداید.
۹. خوب برای دیگران کافی نیست؛ در همین تارنما و در تحلیلی دقیق خواندید که اسد برای دیگران رییس جمهور بدی نبود. حتی برای اسراییل. تنها برای مردم خود خوب نبود و خیال میکرد همین که دیگران او را خوب بدانند کافی است و به خاطر همین آن قدر که برای بازگشت به اتحادیه عرب تلاش کرد برای جلب توجه مردم و آشتی با مخالفان نکوشید.
۱۰. بیگانه با روشنفکران؛ بشار اسد چشمپزشک و دنیا دیده و خوش پوش بود وزندگی مدرنی داشت. اما اینها برای مدرن شدن کافی نیست. باید اهل فکر هم بود و اگر نبود به سخن اهل فکر گوش سپرد. مهمترین روشنفکر سوریه که شهرت جهانی دارد «آدونیس» بود که همان ماه های اول اعتراضات با این که در تبعید به سر میبرد برای بشار اسد نامه دوستانه نوشت و همه خیال میکردند او را دعوت و با او دیدار می کند اما چنین نکرد.
همین اشتباه را شاه هم در ایران مرتکب شده بود. مگر از حسینیه ارشاد که دکتر شریعتی در آن سخن می گفت تا کاخ نیاوران چقدر فاصله بود؟ چرا حتی یک بار از او دعوت نکرد تا با هم عصرانه ای صرف کنند و گپ و گفتی بزنند؟
آدونیس نوشت: «آقای رئیسجمهور! عقل و واقعیت حکم نمیکند که دموکراسی در سوریه بعد از سقوط نظام شما ایجاد خواهد شد، اما عقل و واقعیت حکم نمیکند که وضعیت امنیتی و خشونتآمیز فعلی تداوم یابد».
در آن نامه از بشار اسد خواست استعفا دهد و حکومتی جدید مبتنی بر حقوق انسانی ایجاد کند. آدونیس از آن پس گفتوگوهای مختلفی داشت که در آنها هم به نقد رژیم اسد و هم نقد مخالفان اسد پرداخته بود.
در گفتوگو با روزنامه گاردین بار دیگر مواضع خود درباره حضور خارجی را تکرار کرد:
«مداخلات خارجی دیدیم چه کردند، آنها عراق و لیبی را ویران کردند. کسانی که صحبت از مداخله نظامی برای حمایت از شهروندان میکنند، درحقیقت به دنبال سرپوشی برای رسیدن به طمعهای استعماریشان هستند. … اگر غرب واقعاً بر دفاع از حقوق بشر پافشاری میکند و برای آن حرص میخورد باید قبل از هر چیز به دفاع از حقوق فلسطینیها برخیزد. آن دسته از کشورهای عربی که حرف از مداخله خارجی میزنند به هیچوجه خیرخواه و منطقی نیستند. چگونه میتوانیم به دست کسانی که قبلاً ما را به استعمار گرفته بودهاند حکومت بسازیم؟ مگر ندیدیم امریکاییها در عراق چگونه بر روی جنازه عراقیها قدم میزدند، آنها همان کسانی هستند که ادعای آزادسازی جهان عرب را دارند و اکنون نیز میخواهند بر بازماندگانشان گند بزنند».
در گفتوگو با روزنامه «الرأی» کویت هم گفت: من تابهحال درباره جنبشهای جدید جهان عرب سکوت کرده بودم چون در این جنبشها نمیدیدم حرفی از جدایی حکومت سکولار یا حقوق زنان گفته شود. به نظر میرسد انقلابیها سرگرم بازی سیاسی برای کسب قدرت هستند نه پرپایی یک جامعه مدنی». او در گفتوگوهای دیگر نیز تأکید کرد که انقلابهای عربی بیشتر دنبال احیای ارزشهای گذشته هستند تا ارزشهای مدرن.
آدونیس در گفتوگو با السفیر لبنان باز هم به نقد مخالفان اسد و البته خود اسد پرداخت. او معتقد بود اسد باید استعفا دهد و خودش دست به تغییر بزند؛ زیرا در مقابل این رژیم، با انقلاب مردمی مواجه نیستیم، بلکه نیروهای خارجی و قدرتهای بزرگ آنجا حضور دارند و هدف شان بیش از آنکه رژیم اسد باشد، خود کشور سوریه است. آدونیس گفت: ملتی که یک سوم آن مهاجرت کرده است، انقلابی نیست و فضای سوریه انقلابی نیست، در چنین شرایطی حضور قدرتهای مسلح خارجی خطرناک است.
اسد اما این هشدار را نشنید و این نشنیدن دهمین و مهمترین موریانه بود و اگر هم از چاله به چاه بیفتند و به جای آزادیهای سیاسی امنیت و آزادیهای اجتماعی را هم از دست بدهند باز از گناه اسد نمیکاهد.
آری، کسی و گروهی رژیم بعث سوریه را برنینداخت. موریانه ها از درون پوسانده بودند و تحریر شام تنها تلنگری بود برای فروریختن ساختاری پوسیده و بگذار بگویم: عَفِن! و قابل پیش بینی است که هواداران اسد در جاهای دیگر برای فقدان امنیت در سوریه مویه کنند و هر روز از هرجومرج در آن بگویند اما آیا مردم سوریه باید همچنان به خاطر امنیت به زندگی در لوای حکومت اسد ادامه میدادند؟ اگر تحریر شامیها را تماشا کردند یا همکاری آیا چاره دیگری هم داشتند برای خلاص شدن از دست حکومتی که مجال شکوفایی به کسی نمیداد؟