هشدار: این مطلب حاوی جزئیاتی است که ممکن است برای بعضی ناراحت کننده باشد. بی بی سی: در یکی از دیدارهایی که شرح آن را در صفحه اینستاگرامش داده، رها آجودانی با سپیده رشنو، زن معترض به حجاب اجباری، به صحبت مینشیند. در این ملاقات، از درد و رنجهای مشترک سخن به میان میآید: «این درد و رنجهای مشترک از من و سپیده یک خانواده ساخته است...»
این جمله نه تنها به پیوند عاطفی و انسانی میان آنها اشاره داشت، بلکه به نوعی تبدیل به نمادی شد از «اتحاد زنان و فعالان اجتماعی» که با وجود همه «فشارها و تهدیدها»، در کنار هم ایستادهاند.
رها آجودانی، زن ترنس و فعال حقوق بشر، روزهایی را به یاد میآورد که در خیابانها برای آزادی و برابری مبارزه میکرد و تا زمانی که مجبور شد از کشور خارج شود. «آدمربایی» ماموران وزارت اطلاعات در پی «آدمفروشی» «وقتی به آدرسی که برایم فرستاده بود رسیدم، با من تماس گرفت و گفت دستت را بالا بیاور تا از دور ببینمت. دستم بالا بود که پرسید آیا لباس مشکی پوشیدهام؟ هنوز دستم بالا بود که چند نفر مرا به طرز وحشیانهای دستگیر کردند. تازه فهمیدم که کسی که با او در ارتباط عاشقانه بودم با نیروهای امنیتی همکاری کرده بود.»
رها آجودانی بیخبر از آنکه نیروهای امنیتی در کمین او هستند به خیابان برادران مظفر شمالی، در نزدیکی چهارراه ولیعصر، رفت. او برای دیدار با کسی که تصور میکرد شریک عاطفیاش است، در این قرار حاضر شد، اما ناگهان به طرز خشنی دستگیر شد.
به گفته خانم آجودانی هیچوقت تصور نمیکرد که قرار عاشقانهاش تبدیل به یک تراژدی شوم شود و سر از «دفتر پیگیری وزارت اطلاعات» در آورد. او اکنون میگوید، این احتمال که او تحت فشار یا خودخواسته با وزارت اطلاعات همکاری کرده باشد، از هر سناریوی دیگری محتملتر است.
خانم آجودانی که از آن اتفاق به عنوان «آدمربایی» و نه بازداشت یاد میکند، آن شب را اینطور شرح میدهد: «در اتاقی بودم که شخصی از نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات به من نزدیک شد به اندازهای که صدای نفسهایش را میشنیدم. در حالی که بدن من را به قصد تعرض جنسی لمس میکرد به من گفت: مگر با همین هدف سر قرار نیامدی؟ دوست داشتی که ایلیا [معشوق رها آجودانی] با تو این کار را بکند؟ [حالا] ما تو را به آرزویت میرسانیم.» رها آجودانی در صفحه اینستاگرام خود عکسی از دیدار اتفاقیاش با سپیده رشنو، نویسنده و ویراستار معترض به حجاب اجباری منتشر کرد - تابستان ۱۴۰۲زخمهای کودکی؛ از تجاوز تا آشکارسازی اما زندگی رها آجودانی سالها پیش از نخستین بازداشتش دستخوش حوادث اینچنینی شده بود.
او که پیشتر در دوران نوجوانیاش برای آشکارسازی هویت جنسیتیاش با چالشهای بسیاری روبهرو بود، در موقعیتی قرار داشت که اکثریت اطرافیانش درکی از هویت جنسی او نداشتند.
در ۱۲ سالگی، در اردویی که بسیج دانشآموزی برگزار کرده بود، یکی از مسئولان اردو به او تجاوز کرد. این حادثه، ضربهای عمیق بر روح او وارد کرد و به گفته خودش بخشی از کودکیاش را از او گرفت.
خانم آجودانی درباره تاثیر این اتفاق در زندگیاش میگوید: «من کودکیام را از دست دادم. اما تصمیم گرفتم که در نقش قربانی باقی نمانم و این آغاز مسیری بود که به زندگی شخصی و سپس اجتماعیام معنا بخشید.»
از نوجوانی تلاش کرد تا هویت جنسیتیاش را به اطرافیان بفهماند، از تغییر مدل مو و پوشش تا آرایش کردن. مسیری که چندان راحت نبود، خانواده و مدرسه با این هویت کنار نمیآمدند، البته خانواده بالاخره هویت جنسیتی او را پذیرفت. اما مدرسه امکان ادامه تحصیل به شکل حضوری را از او سلب کرد.
پس از اخراج از مدرسه فعالیت در هنرهای نمایشی را آغاز کرد. او درباره این دوره میگوید: «این دوران، اگرچه کوتاه بود، اما فرصتی برای نفس کشیدن به شمار میرفت. راهی برای آزاد شدن از قفس جامعه. اما حتی در اینجا هم سانسور همهچیز را محدود میکرد.» رها آجودانی در خیابانی در تهرانفشار، تهدید، سکوت اجباری، ... و تبعید توالی این حوادث رها آجودانی را به سمت فعالیتهای اجتماعی سوق داد.
این فعالیتها تنها محدود به حقوق جامعه +LGBTQ (شامل همجنسگرایان، دوجنسگرایان، افراد ترنس و بیناجنسی) نبود بلکه او به عنوان یک فعال حقوق بشر، در زمینههای مختلف مانند حقوق زنان و دموکراسی نیز صدای خود را بلند میکرد.
همین فعالیتها بود که او را به هدفی برای نیروهای امنیتی بدل کرد.
نهادهای امنیتی بارها به خانوادهاش فشار آوردند تا فعالیتهای او متوقف شود. به گفته خانم آجودانی پدرش به دفعات احضار شد و از او خواسته شد دخترش را وادار به سکوت کند.
فشارها به جایی رسید که او مجبور شد برای مدتی از دید همگان پنهان شود: «به شهرستانی در مازندران رفتم. هیچکس نمیدانست کجا هستم. اما با قتل مهسا ژینا امینی، دیگر سکوت جایز نبود.»
با انتشار ویدیویی در محکومیت قتل مهسا ژینا امینی در بازداشت گشت ارشاد فعالیتهای خود را از سر گرفت.
پس از آن نیز چند بار بازداشت شد و پس از مدتها حبس و تهدید، در نهایت تصمیم به ترک کشور گرفت.
او در شهریور امسال در یک پست اینستاگرامی اعلام کرد با اینکه همچنان حاضر بوده زندان و فشارهای امنیتی را تحمل کند، مجبور به انتخاب «تبعید» شده است.
او در ادامه گفت: «به این دلیل که از نگاه و مبانی فکری قضات، نیروهای امنیتی و قوانین شرعی، زن نیستم و ممکن بود به بند مردان زندان فرستاده شوم... برای گریز از زندانی که امکان فرستادن من به بند مردان غیرممکن نیست، باید همه قلب و زندگیام را نزد خانواده عزیزتر از جانم، عزیزان و دوستان و کشوری که عاشقانه دوستش دارم جا گذاشته و میرفتم.»
حالا رها آجودانی در آلمان زندگی میکند و از آنجا به فعالیتهای حقوق بشری خود ادامه میدهد.
شاید او خانوادهای را که با درد و رنجهای مشترک خود و سپیده رشنو ترسیم کرده، اکنون به وسعت ایران بیند، اما امیدوار است که روزی اعضای این خانواده از تمامی توانش برای احقاق حقوق خود استفاده کند.
+9
رأی دهید
-6
قدیمی ترین ها
جدیدترین ها
بهترین ها
بدترین ها
دیدگاه خوانندگان
۴۹
nima121 - استانبول، ترکیه
علی خامنه ای ، حاصل زناست . مجتبی را در چادر فرماندهی در جبهه کردند ، حالا این دو جانور دارند تاوان آن دادن ها را از ملت می گیرند . بگردید کنندگان را بیابید آنها را آزار بدهید عموم ملت که گناهی نکرده است ، از چپ و راست هی خبر می رسد تجاوز ، تجاوز
0
0
چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۳ - ۲۲:۴۲
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.