ایران وایر: نسرین ستوده، حقوقدان، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی سابق در یادداشتی که در اختیار ایرانوایر گذاشته نسبت به نامه فائزه هاشمی درباره اختلافات در بند زنان زندان اوین واکنش نشان داده است.
نامه خانم هاشمی از زندان اوین با واکنش گسترده فعالان سیاسی و کاربران فضای مجازی روبهرو شده است. برخی او را به خاطر شجاعت از طرد شدن تحسین کردهاند اما برخی منتقدان فائزه هاشمی، او را به نفرتپراکنی علیه زندانیان سیاسی زن و همدستی با زندانبانان متهم کردهاند. اغلب منتقدان او، به عقبه خانوادگی فائزه هاشمی اشاره و او را متهم به استفاده از رانت کردهاند.
نسرین ستوده در نامهای که در اختیار ایرانوایر قرار داده اما ضمن تایید حرفهای فائزه هاشمی، نامه او را نامهای موثر خوانده و تاکید کرده در طول زمانی که با فائزه هاشمی در بند زنان زندان اوین روزهای حبس خود را میگذرانده، شاهد بوده که او نه تنها از هیچ رانتی استفاده نمیکند بلکه در زندان هم دست از مقاومت و نافرمانی مدنی برنمیدارد.
نامه خانم هاشمی از زندان اوین با واکنش گسترده فعالان سیاسی و کاربران فضای مجازی روبهرو شده است. برخی او را به خاطر شجاعت از طرد شدن تحسین کردهاند اما برخی منتقدان فائزه هاشمی، او را به نفرتپراکنی علیه زندانیان سیاسی زن و همدستی با زندانبانان متهم کردهاندیادداشت کامل نسرین ستوده را در زیر میخوانید.
من در کار خودم، آموخته ام آدم ها را بر اساس اعمال خودشان بشناسم، نه نام خانوادگی شان که شوربختانه مانند حجاب اجباری، اجبارا از پدران به فرزندان می رسد. این موضوع در حقوق کیفری، اصل شناخته شده و مهمی است، اصل «شخصی بودن جرم و مجازات». این اصل یکی از اصول مهم دمکراسی درجهان است و بر اصل های سیاسی مثل «وحدت کلمه» و عباراتی از این قبیل ارجحیت دارد، حتی در سالگرد جنبش «زن،زندگی،آزادی» نیز این اصل و اصل «آزادی بیان» از ارکان دمکراسی هستند. اشاره ی من به نامه ی فائزه هاشمی است که چند روز پیش از بند زنان بیرون داده است.
بند زنان سیاسی تاریخچه ای ۱۳ ساله دارد. بند زنان دیروز و امروز تشکیل نشده. بر سبیل اتفاق هم تشکیل نشده. کسانی بوده اند که به ساختن آن،که مهم ترین وجه اش ، ساختن روابط انسانی اش بوده است، پرداخته اند و آجر به آجرش را بالا برده اند تا به این قامت رسانده اند. درخرداد ۱۳۹۰ و در زمانه ای که جنبش فمینیستی در ایران اوج می گرفت و حکومت نمی توانست نقش زنان را نادیده بگیرد، این بند تشکیل شد. چقدر ما یکدیگر را به رفتار توام با آرامش و مدارا دعوت می کردیم. چقدر دوستان عزیزی از جریان های چپ، مجاهدین، سلطنت طلب ها و مشروطه خواهان، دوستان بهایی و مسیحی مان، اصلاح طلب ها و هاله سحابی عزیزدر آزادی بیان و اندیشه در بند موثر بوده اند و در جمع ۳۰ نفره ی آن روزها مدام تکرار می کردیم که ما تمرین دمکراسی می کنیم. چیزی که همه ی شهروندان ایرانی به آن نیازدارند. اما برخی از افرادی هم که امروزه فضای بند زنان را به آستانه ی عدم تحمل رسانده اند، متعلق به برخی از جریانات بالا بوده اند و فقط فائزه هاشمی هدف این حملات نبوده است.
به یاد دارم شب عید ۱۳۹۸ بود. حکم سنگین علیه یکی از اعضای بند زنانصادر شده بود و طبعا در بیرون از زندان با واکنش های خبری همراه شده بود. یکی از دوستان چپ وسط بند فریاد های گوشخراش می کشید که او دروغ می گوید و با دروغ هایش سیاست را به کثافت کشانده است. طبق یک تقسیم کاری هم، دوست دیگری که اتفاقا چپ نبود، به خارج از زندان اعلام کرده بود که آن عضو بند که به حبس سنگین محکوم شده بود، دروغ می گوید.او به مصاحبه ی قاضی استناد کرده بود که مدعی بود در آن پرونده حکم سبک تری صادر کرده است.این ها شرایط را برای یک زندانی در داخل، و خانواده اش در خارج از زندان به جهنمی بدتر از حکم سنگین تبدیل می کند. این ها را برای محافظت از حقیقت می گویم.
من دوستان نزدیک زیادی دارم که به جریان چپ تعلق دارند. همچنانکه از بین پادشاهی خواهان یا مجاهدین نیز...
همان دوست چپ و آنارشیست ام که همچنان در دل عزیزش می دارم، وقتی سال گذشته در مراسم خاکسپاری آرمیتا بازداشت شدم و پس از ۱۵ روز بدون شالی دورگردن به اوین رفتم، فریاد زده بود که چرا من فعالیت کرده ام تا بازداشت شوم. حس مالکیت زندان فاجعه ای است که باید هر زندانی برای مصون ماندن از آن تلاش کند. اینکه به نفس زندانی بودن،کسب اعتبار کنیم، خطرناک است.
یکی از کسانی که از سال ۱۳۹۱ برای بهبود وضعیت بند زنان تلاش کرد، فائزه بود. او نه تنها شرافتمندانه حبس می کشید، بلکه در مقابل نیروهای امنیتی میایستاد.به یاد دارم روزی مسئولان زندان تصمیم گرفتند از راهروی نگهبانان، پنجرهای به داخل بند زنان بزنند. این موضوع اعمال کنترل آنها را روی بند ما بالا میبرد و اتاق ۲ را به طور کامل در دیدرس آن ها قرار می داد. همه خیلی عصبی شده بودند. فائزه بدون اینکه به کسی چیزی بگوید، رفت زیر تیشه بنا یی ایستاد که در حال باز کردن سوراخی برای نصب پنجره بود و گفت: «تیشه را بزن بیفته روی سر من»
من همان لحظه داشتم از راهرو رد میشدم او را دیدم . رفتم کنارش ایستادم . گفتم بله، من هم هستم. بنا جلوی ما به معاون زندان زنگ زد و گفت:« این دو نفر (اسم ما را برد) زیر کار ایستاده اند و نمی گذارند کار کنیم.» معاون زندان هم از او خواست متوقف کند و به این ترتیب جلوی کار گرفته شد.
یک زمان دیگری گفتند ساعت اتمام هواخوری شما از ده شب به هفت شب تغییر کرده است. آن شب به پیشنهاد فائزه در حیاط کوچکی تحصن کردیم که داشتند از ما می گرفتند. بدین ترتیب افسر جانشین مجبور شد بیاید و با ما صحبت کند. آن زمان یک حیاط خیلی کوچک ۱۵ متری داشتیم و میگفتند اذان مغرب باید بروید بالا. همین کار دسته جمعی ما باعث شد ساعت هواخوری به روال سابق برگشت.
او کارهایی از این قبیل فراوان کرد. تا جایی که برای تنبیه به انفرادی ۲۰۹ منتقل شد و بعد از برگشت به بند به نافرمانی اش ادامه داد.
اونگاه دقیقی به اطرافش داشت، نگاه انتقادی و همان نگاه، کار او را دوبار به زندان کشیده است. حالا از فضای بند زنان زندان اوین انتقاد کرده است. ممکن است برخی فرصتطلبان از نقد او سو استفاده کنند. اما این نامه میتواند نقد خودمان از خودمان باشد و کارکرد آزادی بیان همین است.
اگر فائزه این امکان را داشت تا چنین فعالیت هایی کند، به خاطر آن بود که هیچکس فعالیت مدنی یا سیاسی را در انحصار خود نمی دانست، پس دیگران هم به وسع خود فعالیت می کردند. اما چون در خصوص فائزه سخن می گویم از فعالیت های او یاد می کنم.
دوستان، اگر اختلافات مان را حل کنیم، با قدرت بیشتری به مبارزه علیه اعدام ادامه می دهیم، وگرنه ساکت کردن صدای مخالفان، میراثی است که از استبداد آسیایی به ما رسیده است و بیش از هر چیز قدرت ادامه ی حیات دارد. هیچکس از خطر اعمال قدرت بی ضابطه در امان نیست، حتی جریان حقوق بشری هم به صرف عنوان اش، از این خطر مبری نیست.
نسرین ستوده
شهریور ۱۴۰۳
تعویق درمانی اجرای حک