رضا قطبی و تلویزیون ملی ایران؛ پسر دایی ملکه، که شاه در موردش گفته بود «مگر او مارکسیست لنینیست است؟»

رضا قطبی (راست) پشت ملکه و شاه پیشین ایرانبی بی سی: شهاب میرزایی
رضا قطبی نخستین مدیر عامل رادیو تلویزیون ملی ایران در زمان حکومت پهلوی بود که ۷ شهریور ۱۴۰۳ در پاریس درگذشت.

پیش از انقلاب ۵۷ برنامه‌های تفریحی، آموزشی و فرهنگی محور برنامه‌سازی تلویزیون ایران بود. علاوه بر برنامه‌های پرشمار موسیقی و تئاتر تلویزیونی، سرمایه‌گذ‌اری در فیلم‌های مستند، سینمایی و ساخت سریال هم به ویژه در دهه ۱۳۵۰ در مرکز توجه این سازمان قرار گرفت.

از جمله پروژه‌هایی که رضا قطبی در راه انداری آن‌ها نقشی اساسی داشت می‌توان به احداث ساختمان تئاتر شهر تهران اشاره کرد که ابتدا زیر نظر سازمان جشن هنر شیراز بود و بعدا زیر مجموعه رادیو تلویون ملی ایران شد.

تلویزیون ایران با خرید استودیوی ابراهیم گلستان و تبدیل آن به «تل فیلم» در تعدادی از شاخص‌ترین فیلم‌های سینمای پیش از انقلاب مشارکت کرد که از جمله می‌توان به «چشمه» آربی آوانسیان، «آرامش در حضوردیگران» ناصر تقوایی، «طبیعت بی‌جان» سهراب شهید ثالث، «شازده احتجاب» بهمن فرمان آرا، «مغول‌ها» پرویز کیمیاوی و «دایره مینا» داریوش مهرجویی اشاره کرد.

در سال ۱۳۴۸ «مدرسه عالی تلویزیون و سینما» فعالیت خود را آغاز کرد که فارغ التحصیلان آن بعدها نقشی تاثیر گذار در تلویزیون و سینمای ایران ایفا کردند.

راه اندازی انتشارات «سروش» و مجله تماشا هم از دیگر پروژه‌هایی بود که در زمان ریاست رضا قطبی بر این مجموعه پا گرفت.

آقای قطبی شهریور ماه سال ۱۳۵۷ هم‌زمان با اعتصاب گسترده رادیو تلویزیون و روی کار آمدن دولت جعفر شریف‌امامی استعفا داد. او پیش از این هم بارها استعفا داده بود که با آن موافقت نشده بود.

او پس از انقلاب مدتی مخفیانه در تهران زندگی ‌کرد و پس از خروج از ایران در فرانسه اقامت گزید. او در تمامی سال‌های پس از انقلاب به غیر از گفت‌و‌گو با پروژه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، مصاحبه‌ دیگری انجام نداد.

رضا قطبی را می‌توان از تبار تکنوکرات‌های سلسله پهلوی از محمدعلی فروغی، علی‌اصغر حکمت و علی اکبر داور در دوران رضاشاه تا عبدالله انتظام، علی عالیخانی و ابوالحسن ابتهاج در دوران محمدرضا شاه دانست.

علی عالیخانی درباره حضور این افراد در ساختار حکومتی دوران شاه می‌گوید: «از تیمسار صفاری پیرمرد گرفته تا جمشید آموزگار یا جمشید قرچه‌داغی، یا رضا قطبی یا هوشنگ نهاوندی، همه این‌ها کسانی بودیم که به اصطلاح کارگزار آن دستگاه بودیم و کار خودمان را کم‌وبیش به صورت یک تکنوکرات انجام داده بودیم و هیچ‌کدام ما مرد سیاسی نبودیم. در ضمن هم اگر کسانی مانند نهاوندی، قطبی یا خود من به خاطر تحصیلات‌مان در فرانسه سرمان بوی قرمه‌سبزی می‌داد اما در ضمن نوع تجزیه و تحلیل سیاسی ما محدود بود. به این معنی که همه ما مطمئن بودیم شاه در آخرین دم عکس‌العمل شدیدی از خود نشان خواهد داد.»

به گفته پژوهشگران و کارشناسان تاریخ معاصر ایران، این افراد از جمله تکنوکرات‌هایی بودند که با تحصیلات عالیه از خارج کشور برگشته بودند و برای بهبود وضعیت اقتصادی و فرهنگی ایران می‌کوشیدند و تا حدودی هم موفق بودند، اما در نهایت قدرت مطلقه شاه، آن‌ها را با بن‌بست در ساختار سیاسی حکومت روبرو می‌کرد که در نتیجه یا خودشان کنار می‌کشیدند یا کنار گذاشته می‌شدند.

مهرزاد بروجردی پژوهشگر و استاد دانشگاه درباره رویکرد چنین اندیشمندانی در برخورد با حکومت می‌گوید: «همکاری قشر روشنفکر با دولت‌های خودکامه، عملی بی‌چون و چرا و فارغ از داوری‌های اخلاقی نیست. بیشتر حاکمان خواهان آن‌اند که روشنفکران، حال و روز کنونی را بپذیرند و کارمندانی وفادار و سرسپرده فرمانروایان باقی بمانند.»

به گفته آقای بروجردی: «به دیگر سخن فرمانروایان بیشتر خواهان بهره‌وری ابزاری از روشنفکران‌اند و فرهنگ نقد و روشنگری آنان را نمی‌پذیرند. اما از دیگر سوی روشنفکران خاموش در برابر تباهکاری‌های دستگاه هم به گسترش خودکامگی فرمانروایان یاری می‌رسانند.»

او برای نمونه می‌گوید: «علی‌اکبر داور در مقام وزیرعدلیه باید محاکمه تیمورتاش، همکار پیشین خود را ببیند و دم نیاورد و نیز بسیاری از وزیران و روسای دانشگاه‌ها در دوران پهلوی باید ممیزی، اخراج دانشجویان و حتی تیرباران زندانیان سیاسی را ببیندند و هیچ نگویند.»
به علت درگذشت پدر فرح (راست)، او بیشتر مواقع در خانه دایی خود زندگی می‌کرد و از همان دوران کودکی با رضا قطبی (چپ) آشنایی و نزدیکی داشتهم بازی فرح دیبا و پان ایرانیست
رضا قطبی، با نام اصلی عبدالرضا متولد ۱۳۱۷ در لاهیجان، فرزند محمدعلی قطبی و لوئیز صمصام بختیاری بود. او پسردایی فرح دیبا بود. به علت درگذشت پدر فرح، او بیشتر مواقع در خانه دایی خود زندگی می‌کرد و از همان دوران کودکی با رضا قطبی دوستی و نزدیکی داشت.

آقای قطبی دوران تحصیل خود را در دبستان فیروزکوهی گذراند که حمیدرضا پهلوی و هوشنگ نهاوندی نیز در آن مشغول به تحصیل بودند. فیروزکوهی از جمله مدارس نوبنیادی بود که پس از روی کارآمدن رضاشاه ساخته شده بود.

رضا قطبی در مصاحبه با بنیاد مطالعات ایران می‌گوید که همزمان با ورود به دبیرستان وارد فعالیت‌های سیاسی شد که تا ۱۳۳۲ ادامه داشت. به روایت او «در یازده سالگی عضویت خود در بنیاد پان ایرانیست را با خون خود امضا کرد اما به دلیل اختلاف دیدگاه بر سر جایگاه سلطنت مشروطه، هیچگاه عضو حزب پان ایرانیست نشد.»

حزب پان ایرانیست یک حزب ناسیونالیستی با گرایشات فاشیستی بود که دوران پیش از کودتای ۲۸ مرداد اعضای آن معمولا در خیابان‌ها با طرفداران حزب توده که گرایشات مارکسیستی داشت درگیر می‌شدند.

آقای قطبی با اشاره به رویدادهای ۲۸ مرداد می‌گوید با توجه به علاقه‌ای که هم به محمد مصدق و هم به محمدرضا پهلوی داشت، اختلافات آن دو و پیامدهای آن برای کشور، باعث شد از سیاست دوری کند و پس از آن به فعالیت‌های ورزشی و پیشاهنگی در دبیرستان البرز مشغول شد.

او برای ادامه تحصیلات مهندسی به فرانسه رفت و با پایان تحصیلات به ایران بازگشت تا پس از اقامتی کوتاه برای ادامه تحصیل به آمریکا برود. اقامتی که اما بسیار طولانی‌تر از انتظار او شد و بر فرهنگ و هنر ایران تاثیر ماندگاری گذاشت.
رضا قطبی (نفر اول از چپ) و فرح پهلوی (راست)راه‌ اندازی تلویزیون ملی ایران
رضا قطبی در ایران با پیشنهاد سازمان برنامه، پروژه‌ای را در دست گرفت و در نهایت مسئول راه اندازی تلویزیون ملی ایران شد.

پیش از آن حبیب‌الله ثابت معروف به ثابت‌ پاسال، سرمایه‌گذار و بازرگان، اولین تلویزیون خصوصی ایران را با نام «تلویزیون ایران» راه اندازی کرده بود. اگر چه او در ادامه مجبور شد که شبکه تلویزیونی خود را به دولت بفروشد.

به گفته علی عالیخانی وزیر وقت اقتصاد در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی هاوارد: «این‌کار را به نحو بسیار زشتی انجام دادند. به این معنی که بدون داشتن هیچ‌گونه مجوز قانونی یک روز مسئولان تلویزیون ملی ایران یا تصور می‌کنم، بعضی از مقام‌های انتظامی یا به‌هرحال با کسانی که زوری داشتند، به تلویزیون متعلق به ثابت ریختند و آن‌جا را تصرف کردند و حتی آپارتمان خصوصی ثابت را با همه مبل و اثاثی که در آن بود در اختیار خود گرفتند.»

به گفته آقای عالیخانی: «هنگامی که از این جریان آگاه شدم از هویدا وقت گرفتم و به نزد او رفتم و گفتم چنین حرکاتی باعث سلب اطمینان مردم از ما می‌شود... به چه دلیل با مردم رفتار غیرموجه خشنی می‌کنند؟ او البته پاسخی نداشت و مسئله را به خنده برگزار کرد.»

رضا قطبی در مصاحبه با بنیاد مطالعات ایران، راه اندازی پروژه تلویزیون ملی را نتیجه سفر شاه و فرح به پاریس و ملاقلات با مارشال دوگل می‌داند که به عقد قراردهایی بین ایران و فرانسه از جمله راه اندازی تلویزیون منجر شد.

او می‌گوید برای راه اندازی تلویزیون با احسان نراقی، غلامحسین صدیقی، پرویز ناتل خانلری و همسرش زهرا کیا که کتاب‌هایی برای کودکان تالیف کرده بود و افراد زیاد دیگری مشورت کرده و از آن‌ها کمک طلبیده بود.

آقای قطبی با تاکید بر نقش آموزش و فرهنگ در برنامه‌های تلویزیونی و پخش آن در استان‌ها و نه فقط در پایتخت و شهرهای بزرگ، شبکه‌های آرته فرانسه و بی‌بی‌سی انگلستان را نمونه‌های موفق در این زمینه می‌دانست. تلویزیون‌هایی که بودجه آن‌ها را دولت تقبل می‌کند اما سازمان‌هایی مستقل بودند.

سرانجام چهارم آبان سال ۱۳۴۵ و هم‌زمان با سالروز تولد محمدرضا شاه پخش آزمایشی تلویزیون شروع شد.

در زمان ریاست آقای قطبی بر تلویزیون، شبکه یک برنامه‌های تلویزیون ملی را پخش می‌کرد و شبکه دو در واقع ادامه کار «تلویزیون ایران» بود که سال‌ها پیشتر راه‌اندازی شده بود.

اکبر عالمی کارشناس رادیو و تلویزیون و استاد دانشگاه در مصاحبه با آرته باکس در اشاره به راه اندازی این پروژه می‌گوید: «مدیران و کارمندان وزارت فرهنگ و هنر در ابتدا رضا قطبی و ادعاها و کارهایش را به تمسخر
در جریان واقعه سیاهکل چریک‌های مارکسیست به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند و پس از درگیری و کشته شدن تعدادی از آنها، بقیه دستگیر شدگان تیرباران شدندشاه: مگر او مارکسیست لنینیست است؟
رضا قطبی در مصاحبه با بنیاد مطالعات ایران، برنامه‌های تلویزیون را هم راستای برنامه‌های عمرانی حکومت معرفی می‌کند که حالت تبلیغاتی و پروپاگاندی نداشتند. او همیشه نقل قولی را از محمدرضا پهلوی برای همکاران و سایر مدیران حکومتی نقل می‌کرده که شاه گفته بود: «اگر مردم از تلویزیون راضی باشند من هم راضی هستم.»

به گفته آقای قطبی «شاه بجز در موارد معدودی مانند غلامرضا تختی، قهرمان کشتی و نزدیک به جبهه ملی حساسیت خاصی نداشت... اما واقعه سیاهکل، نظر شاه را نسبت به برنامه‌های تلویزیون عوض کرد.»

در واقعه سیاهکل، چریک‌های مخالف حکومت به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند که پس از درگیری و کشته شدن تعدادی از دو طرف، بقیه دستگیرشده و تیرباران شدند.

مسئولیت این عملیات را سازمان مارکسیستی چریک‌های فدائی خلق به عهده گرفت که در سال‌های آتی در کنار سازمان مجاهدین خلق با گرایشات اسلامی به نبرد چریکی خونینی با حکومت پهلوی پرداخت.

رضا قطبی برای نمونه از دخالت‌های شاه پس از این رخداد، به پخش زنده برنامه کمیسیون بازرسی شاهنشاهی اشاره می‌کند که بعد از پخش قسمت اول آن، با توجه به اشکالات برنامه، او اقدام به جلوگیری از پخش زنده آن می‌کند و دستور می‌دهد که فقط در بخش خبر به آن اشاره شود.

اما پس از گزارش نصرت‌الله معینیان، رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی، شاه گفته بود: «مگر او مارکسیست لنینیست است که جلوی آن را گرفته است» و دستوراکید داده بود که پخش زنده برنامه ادامه یابد و توضیحات بعدی آقای قطبی هم برای آقای معینیان مورد قبول واقع نشده بود.

او پخش این برنامه که نگاهی انتقادی به عملکرد دولت داشت را در ادامه رقابت‌های درون گروهی بین سازمان برنامه و کمیسیون مخصوص شاهنشاهی از سویی و دفتر نخست وزیری از سوی دیگر می‌داند.

در آن زمان دربار به ریاست اسدالله اعلم با دفتر نخست وزیری امیرعباس هویدا رقابت شدیدی برای نزدیکی به شاه داشت و همچنین سازمان برنامه با هیئت وزیران بر سر چگونگی اجرای پروژه‌های عمرانی کشور اختلافات اساسی داشتند.

رئیس پیشین تلویزیون ملی ایران در مصاحبه با بنیاد تاریخ مطالعات ایران با ابراز ناراحتی خود از شنیدن حرف‌های شاه درباره حضور و نفوذ عوامل چپ در رادیو و تلویزیون گفته است که دو تن از نامدارترین آن‌ها غلامرضا نیکخواه و محمود جعفریان بودند که هر دوی آن‌ها پس از آزاد شدن از زندان و برگشتن از عقاید چپی خود، در دستگاهای حکومتی کار می‌کردند، مورد تایید خود شاه بودند و پس از انقلاب هم اعدام شدند.
 محمود جعفریان و پرویز نیکخواه با حکم دادگاه انقلاب اعدام شدندخطر کمونیسم روسی و بی‌خطری اسلام سیاسی
رضا قطبی در جواب سوال مصاحبه کننده بنیاد مطالعات ایران درباره چرایی نمایش دادگاه خسر گلسرخی، با اشاره به تلاش امیرعباس هویدا و بخصوص برادرش فریدون هویدا، نماینده وقت ایران در سازمان ملل برای اثبات کذب ادعاهای مخالفان شاه، می‌گوید: «ساواک این کار را کرد. ما هم مخالفت نکردیم. از خارج هم خبرنگار آمد. در خارج مطرح شده بود که محاکمات در ایران به شکلی برگزار می‌شود که فرد نمی‌تواند از خود دفاع کند. وقتی جریان پخش دفاعیات مطرح شد تصور ما بر این بود که او اعدام نمی‌شود. ما یک دادگاه را پخش می‌کنیم و نشان می‌دهیم که یک نفر بر پایه عدالت محاکمه می‌شود و اگر هم محکوم می‌شود به یک سال زندان محکوم می‌شود یا شاید تبرئه شود. آن اتفاق برای ما فاجعه آمیز بود.»

خسرو گلسرخی به همراه تعدادی از نویسندگان، روشنفکران و فارغ التحصیلان مدرسه عالی تلویزیون که بسیاری از آن‌ها همدیگر را ندیده و نمی‌شناختند دستگیر و متهم به توطئه گروگان گرفتن فرح پهلوی و ولیعهد رضا پهلوی شدند.

به گفته آقای قطبی «اما این نوع دفاع گلسرخی از خودش عجیب بود. در سیاهکل داستان اسلحه و قیام مسلحانه مطرح بود که جزای آن مرگ است. ولی نوع دفاعی که گلسرخی از خود می‌کند می‌گوید من این اعتقادات را دارم و در کشتن دستی نداشتم. در داخل رادیو تلویزیون این دفاعیات اثر بد گذاشت. مردم در نهایت تصمیم می‌گیرند که فرد گناهکار است یا خیر، در نهایت باعث شد عده زیادی حس کردند که گلسرخی نباید محکوم به مرگ می‌شد، از جمله شهرنوش پارسی پور که در آنجا و جشن هنر شیرازکار می‌کرد و بعد از این واقعه استعفا داد.»

شهرنوش پارسی‌پور نویسنده داستان‌های «طوبا و معنای شب» و «سگ و زمستان بلند» پس از استعفا از تلویزیون بازداشت شد و برای ۵۴ روز در زندان بود.

گفته می‌شود پخش این دادگاه در راستای نمایش اقتدار ساواک بود تا احساس ضعف مخالفان و گروه‌های روشنفکری را از سویی و بزرگواری پادشاه را با عفو آن‌ها از سویی دیگر نشان دهد. غالب دستگیرشدگان هم به این موضوع پی برده بودند.

اما پس از دفاعیات قاطع و تند گلسرخی در دادگاه، عدم درخواست دادگاه تجدیدنظر و ننوشتن نامه عفو به شاه از سوی او و کرامت دانشیان، هردوی آن‌ها در ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ در«میدان تیر چیتگر» تیرباران شدند.

رئیس پیشین رادیو و تلویزیون ملی در ارتباط با احساس خطر از جانب اسلام سیاسی می‌گوید: «همه مسئولان حکومتی نسبت به خطر مذهبیون در خواب بودند و خطر را تنها از زاویه کمونیست‌های تحت نفود روسیه می‌دیدند.»

به گفته او «با اینکه ساواک به طرفداران شریعتی حساس بود و بسیاری از مذهبیون هم در زندان بودند اما روحانیون، علما و فقها مخالفت خاصی با حکومت نداشتند.»

او نهایت اعتراض روحانیون را مسائل اخلاقی و پوشش زنان در فیلم‌ها و تبلیغات تلویزیونی می‌داند و از جمله به اعتراض آن‌ها به تبلیغ وسایل بهداشتی زنان اشاره می‌کند که حتی پس از آنکه به آن‌ها گفته شد که این تبلیغات دیگر تصویری پخش نخواهد شد و فقط با نوشته به زنان اطلاع رسانی شود، با آن هم مخالفت کردند.

به گفته آقای قطبی «تا پیش از اعتراض کسی فکر نمی‌کرد وسایل جلوگیری از خونریزی زنان می‌تواند جنبه جنسی هم داشته باشد.»
منتقدان آقای قطبی هم چنین به نقش او در نخست وزیری شاپور بختیار اشاره می‌کنند«شنیدن صدای انقلاب» و نخست وزیری شاپور بختیار
از دیگر انتقادهایی که به رضا قطبی می‌شود، نقش سیاسی او در اواخر حکومت محمدرضا پهلوی است.

آقای قطبی که همزمان با نخست وزیری شریف‌امامی از رادیو تلویون کناره‌گیری کرده بود با اشاره به اینکه پس از چندبار درخواست برای ملاقات با شاه، اولین بار او را روز پس از هفدهم شهریور دید، می گوید: «شاه با وسیله‌ای بیرون رفته بود و پس از شنیدن شعارهای مخالفان علیه خود، روحیه‌اش درهم شکسته بود.»

گفته می‌شود او به همراه حسین نصر، رئیس دفتر فرح پهلوی نقش اصلی را در نوشتن متن «من صدای انقلاب شما را شنیدم» داشت.

متنی که طرفداران حکومت، قرائت آن را یکی از دلایل فروپاشی حکومت پهلوی می‌دانند زیرا نشانه‌ای از بروز ضعف شاه در برخورد با مخالفانش بود.

داریوش همایون وزیر وقت اطلاعات و جهانگردی در خاطراتش می‌گوید: «ناگهان گفتند که شاه پیامی دارد و شاه ظاهر شد. در‌هم شکسته و با لکنت زبان و روحیه‌ای بسیار خراب و به حال نیمه گریه. یک نطقی هم خواند سراپا التماس و درخواست و آنجا هم گفت که «من پیام انقلاب شما را شنیدم» و بگذارید خلاصه من خودم رهبر انقلاب شما باشم. اجازه بدهید، تمنا می‌کنم... ما هم متحیر. نمی‌دانستیم چه بگوییم. واقعا نمی‌دانستیم. بهت‌زده شده بودیم.»

منتقدان آقای قطبی هم چنین به نقش و همکاری او با فرح پهلوی در دستگیری امیرعباس هویدا و نخست وزیری شاپور بختیار اشاره می‌کنند.

هوشنگ نهاوندی رئیس پیشین دانشگاه تهران و از نزدیکان فرح پهلوی در کتاب «خمینی در پاریس» می‌گوید: «ظاهراً شهبانو فرح مسبب اصلی انتصاب شاپور بختیار به ریاست دولت بود.»

به گفته آقای نهاوندی: «ملاقات در ویلای محمدعلی قطبی، دایی شهبانو که مقاطعه کاری ثروتمند بود، صورت گرفت. شاپور بختیار شش ساعت در این محل ماند. سه ساعت با شهبانو که به طور کاملاً محرمانه و ناشناس به آنجا آمده بود به گفتگو نشست.»

هوشنگ نهاوندی در ادامه می‌گوید: «ترتیب این ملاقات را لوئیز قطبی داده بود که جزو نزدیک ترین مشاوران شهبانو محسوب می‌شد و گویا وسیله و رابط اصلی آن رضا قطبی بود.»

فرح پهلوی، اما در گفت‌و‌گو با بی‌بی‌سی فارسی، با رد این روایت گفت: «در زمان انتصاب بختیار به سمت نخست‌وزیری، در ویلای دایی خود اقامت داشته و خویشاوندی زن دایی او با شاپور بختیار،‌ نقشی در انتخاب دکتر بختیار به‌عنوان نخست‌وزیر نداشته است.»

شاپور بختیار پسرخاله رضا قطبی بود. نخست وزیری که بیش از ۳۷ روز در مسند قدرت نبود و با وجود اصلاحات فراوان در ساختار سیاسی ایران، روز ۲۲ بهمن و پس از اعلان بی طرفی ارتش شاهنشاهی، دولتش همراه با سلطنت پهلوی واژگون شد.
هنرمندان، فیلمسازان و کارمندانی که با رضا قطبی و در سازمان‌هایی که او مسئولیت آنها را به عهده داشته همکاری کرده‌اند، نگاه مثبتی به او دارندقطبی از زبان دیگران: مخالف سانسور و درگیر با ساواک
یکی از نکات جالب زندگی و کار رضا قطبی را می‌توان در نگاه مشترک و منفی دو طیف کارگزاران و طرفداران حکومت‌های قبل و پس از انقلاب ۵۷ دانست.

در حالیکه رسانه‌ها و کارشناسان جمهوری اسلامی ایران او را یکی از عوامل مخرب و تاثیر گذار دوران پهلوی خطاب می‌کنند، طرفداران حکومت پهلوی هم او را به علت شیوه مدیریت و استفاده از افرادی با دیدگاه‌ها و سلایق گوناگون و مخالفت با سانسور، یکی از دلایل سقوط رژیم پهلوی می‌دانند.

از جمله منتقدان او پرویز ثابتی قائم مقام ساواک است که عملکرد او در رادیو و تلویزیون، از افرادی که استخدام شدند تا برنامه‌ها و فیلم‌هایی که ساخته و پخش می‌شدند را زیر سوال برده است.

آقای ثابتی در کتاب خاطرات خود می‌گوید در یکی از درگیری‌های لفظی‌اش درباره دستگیری یکی از کارمندان تلویزیون به او گفته بود: «شما پسردایی علیاحضرت شهبانو هستید. اگر این نسبت را نداشتید، خود شما را هم دستگیر می‌کردیم.»

در این میان اما هنرمندان، فیلمسازان و کارمندانی که با رضا قطبی و در سازمان‌هایی که او مسئولیت آنها را به عهده داشته همکاری کرده‌اند، نگاه منصفانه‌تر و مثبتی به او دارند.

بسیاری از کارمندان و مدیران رادیو و تلویزیون ایران در پیش و پس از انقلاب خود را مدیون زیرساخت‌ها، امکانات، آزادی عمل و دوره‌های تخصصی می‌دانستند که در دوران ریاست او بر رادیو و تلویزیون ایران حاکم بود.

علی لاریجانی که سال‌ها بعد به ریاست رادیو و تلویزیون منصوب شد در خاطراتش نقل کرده که در بازدیدهایش از قسمت‌های مختلف سازمان، شاهد شنیدن تعریف و تمجید از کارهای رضا قطبی بوده است.

ناصر تقوایی فیلمساز شناخته شده که تعدادی مستند برای تلویزیون ملی ایران در پیش از انقلاب ساخته درباره رضا قطبی در مستند «قاب» گفته است: «قطبی مدیر بسیار لایقی بود. کارمندانی که برای هرقسمت گرفته بود بچه‌های باتجربه‌ای بودند بخصوص مدیران گروه‌ها و برای همین کارها خوب پیش می‌رفت و دستمان خیلی باز بود.»

ایرج گرگین از مدیران رادیو تلویزیون در دوران پهلوی هم در مصاحبه‌ای با صدای آمریکا گفته است: «آقای قطبی، سرپرست آن زمان رادیو و تلویزیون فردی آگاه و آزاده و یگانه بود. انسانی شریف و نیک‌اندیش و شایسته که مصالح عالی کشور برای او چون برخی دیگر از مسئولان امور، صرفاً به «جلب رضایت خاطر ملوکانه»، یا تأمین نظر نخست‌وزیر و هیأت دولت منحصر نمی‌شد.»

به گفته آقای گرگین: «تا آنجا که من می‌دیدم و می‌دانم آقای قطبی به تنهایی و تا حدی که مقدور بود می‌کوشید در محدوده رادیو و تلویزیون، در برابر لجام گسیختگی سانسور و افراط کاری‌ها، سدی باشد.»

یکی دیگر از افرادی که سابقه همکاری با او را دارد هوشنگ ابتهاج (سایه) است که در خاطرات خود با اشاره به جلسات متعددش با قطبی برای پذیرش مدیریت موسیقی رادیو گفته است: «به او گفتم آقای قطبی من کسی نیستم که از جاهایی به من تلفن کنند و دستور بدهند و سفارش کنند ... از کاخ اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر، علیاحضرت ملکه مادر، همین طور اسم بردم... گفت: اگر همچین تلفنی به شما شد، شما گوش نکنید. گفتم: من کی باشم که گوش نکنم. با کدام تانک و توپ جلوی اینها بایستم؟ من کی هستم که جلوی کسی بایستم؟ گفت: شما ترتیب اثر ندهید، من جوابشان را می‌دهم و واقعا هم تا آخر روی حرفش ایستاد.»

او به خاطره‌ای اشاره می‌کند که نشان از واکنش شدید آقای قطبی به دخالت‌های ساواک دارد: «یک روز یکی آمد زیرگوشی باهاش حرف زد. من می‌دیدم که قطبی هی سرخ می‌شود، سرخ می‌شود. چشم‌هایش خونی می‌شد واقعا. بعد یک مرتبه گفت به اینها بگویید که ما فیلم نمی‌دهیم که شما ببرید کنترل کنید، می‌خواهید فیلم ببینید بیاید اینجا ببینید. بعد گفت فلان فلان شده‌ها فیلمی را که امشب باید در تلویزیون نمایش داده شود، آمده‌اند می‌گویند ببریم ساواک کنترل کنیم ... خیلی آدم جالبی بود قطبی.»
رضا قطبی (چپ)، شیرین هانتر، غلامرضا افخمی و شهریار آهی (راست)
+0
رأی دهید
-4

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.