«نخیر، مجتبی خامنه‌ای دست‌بردار نیست!»

محمدنوری زاد از بند ۸ زندان اوین می نویسد:
«نخیر، مجتبی خامنه‌ای دست‌بردار نیست!» ۱۴۰۳/۰۵/۰۱

۱- رئیس زندان اوین (فرزادی) با یال و کوپال و معاونین خود به بند ۸ آمد. مرا فراخواندند که جلسه برای توست. در آن جلسه، آنکه برافروخته می‌غرید، من بودم و آنکه دروغ بر دروغ می‌نشاند، فرزادی بود. فرزادی از نظر هوشی، در حد صفر است و صرفاً به خاطر همخونی و هم‌ریشگی‌اش با حیات‌الغیب (مدیر کل زندان‌های استان تهران) بر مسند ریاست زندان اوین جا گرفته است. فرزادی، هم دستش به خون یک جوان ۲۲ساله‌ی سیاسی در زندان تهران بزرگ آغشته است و هم در کشتار شورشیان بند ۷ زندان اوین سهم محوری داشته است. در همان جلسه به او گفتم: من برای این هیکل گنده‌ی شما یک پیشنهاد کاربردی دارم و آن اینکه: فرغون دست بگیرید و آجر پرتاب کنید و با کلنگ چاه بکنید وگرنه این پولی که برای خانواده خود می‌برید، به خون آغشته است.

۲- فرزادی سبیل ندارد. اما سبیل او و مسئولان بالادستی‌اش توسط مافیای مواد و اقلام فروشگاهی و تره‌بار، چرب می‌شود. روزی که من داستان مافیای حاکم بر زندان‌ها را افشا و رسانه‌ای کردم، به دستور شخص فرزادی، آمدند و مرا به سلول انفرادی بردند. به مسئولانی که مرا به سلول انفرادی بردند گفتم: فرزادی مرا به سلول انفرادی نینداخته، مافیا مرا به اینجا آورده‌ است. در سلول انفرادی از همان ساعت نخست، دست به اعتصاب خشک زدم. سه شب و چهار روز چیزی نخوردم و ننوشیدم مطلقاً. بیهوش شدم و در بیمارستان طالقانی به هوش آمدم. بیش از دوماه از آن روز می‌گذرد و تلفن مرا قطع کرده‌اند و هیچ پاسخگو نیستند!

۳- روزی که من در یک فایل مستند و با خشم، از دزدی‌های میلیارد میلیاردی مجتبی خامنه‌ای پرده‌برداری کردم و گفتم مجتبی خامنه‌ای، جدا از آدم‌کشی‌هایش، با یک تلفن از بیت رهبری، و بدون سپرده، و با ویترین علی انصاری میلیارد میلیارد وام بدون پشتوانه می‌گیرد و مجموعه‌ی ایران‌مال را بالا می‌برد، به دستور شخص مجتبی خامنه‌ای که از سخنان من به شدت عصبانی شده بود، مرا به ۶۸ ماه زندان (۶۱+۷ ماه) محکوم کردند؛ در مجموع ۱۷ سال.

۴- روزی که من رسماً افشاگری کردم که هلی‌کوپتر رئیسی را خود سرداران سپاه منفجر کردند و در یک سناریوی به شدت ابلهانه ماستمالی‌اش کردند، باز آقا مجتبی خامنه‌ای دست به کار شد و سرداران خود را فراخواند. مجتبی خامنه‌ای پایانی‌ترین روزهای آزادگی‌اش را گذران می‌کند. سقوط و انحطاط او و سایر ملاها، روز کوچ پدر آقا مجتبی است که نزدیکتر از نزدیک است. این‌گونه نیست؟

۵- روز یکشنبه ۳۱/۴/۱۴۰۳ مرا به جلسه‌ی ویدئوکنفرانس فراخواندند. برای چه؟ برای تفهیم اتهام جدید درباره همین افشاگری‌ها. نرفتم و گفتم: به بازپرس پرونده بفرمایید هرچه که عشقش می‌کشد برای من زندان تجویز فرماید.

۶- یکی از مسئولان قضایی در پیامی به من رساند: اینهمه مجتبی مجتبی نکن! و بعد، معلوم شد حضرات از من شکایت کردند که چرا دزدی‌ها و آدم‌کشی‌های ما را رسانه‌ای می‌کنی؟ این هم ۵ سال دیگر افزون بر آن ۱۷ سال.

۷-می‌گویند: هفده و پنج می‌شود بیست و دو. که یعنی من تا ۲۲ سال آینده هم زنده‌ام هم زندانی، و هم اینکه تا ۲۲ سال آینده بساط نظام مقدس همچنان برقرار است. سناریوی ابلهانه که می‌گویم یعنی همین!

محمد نوری‌زاد
بند ۸ زندان اوین
+59
رأی دهید
-2

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.