قالیباف دیگه کاملا رد داده: استخر درست کردیم مرد با شوهرش برن

۲) وقتی‌ به آن شهر نزدیک شدیم، دیدم روی تابلو ورود به شهر نوشته؛ "به قزوین خوش آمدید"!. - من اول متوجه ماجرا نشدم، اما وقتی‌ به منزل سه‌طبقه‌ی پدربزرگ ایشان رفتیم، او گفت که پدربزرگ‌اش از من خوش‌اش آمده!. - ما در طبقه‌ی سوم که آپارتمان خالی‌ بود ساکن شدیم، و هر روز نهار و شام را میهمان پدربزرگ‌-مادربزرگ خوش‌اخلاق و میهمان‌نواز ایشان بودیم، که مادربزرگ او، دست‌پخت بسیار عالی‌ هم داشت، - من آن‌زمان چندین مدرک دکترا و مهندسی‌ داشتم، که همه‌اش ریخت وسط حیاط خانه‌ی آن‌ها، اما خم نشدم که بلند کنم، برای همین، بی‌سواد باقی‌ ماندم. - پس از یک هفته که به تهران برگشتیم، منزل والدین من میهمانی بود، - تا وارد شدم، گفتم من قزوین بودم، سالم رفتم و سالم هم برگشتم ؛))) - پی‌نوشت؛ هم پدربزرگ و مادربزرگ ایشان که بسیار مهمان‌نواز بودند، سالیان سال پیش فوت شدند، و هم خود آن همکلاسی من، در جوانی‌ فوت شد. - اگر این حکایت، لبخندی بر لبان شما آورد، آرامش‌اش برسد به روح افراد فوت‌شده‌ای که نام بردم ~ روح همه‌ی رفتگان شاد ~

شعار طرفدارهای قالیباف تو یه دوره این بود: هم خوشگلی هم بوری! حتما رئیس جمهوری!

آره استخر درست کردید همپالکی تو با باجناق همرا برن استخر. خالیباف بگو مامی جونت با لنگی یمنی حال میکنی یاا بوگندوی هندی؟

خواستم بگم مردک تو برو قالیتو بباف : ولی قابی بافها شرف و ابرو دارند و قابل احترام میباشند .