سریال تلویزیونی «الحشاشین» درباره حسن صباح که پخش آن از آغاز ماه رمضان در کشورهای عربی آغاز شده، به یکی از جنجالیترین و پرحاشیهترین سریالهای رمضانی سالهای اخیر بدل شده; که نه تنها دراین کشورها بلکه در ایران و بین ایرانی ها در سراسرجهان هم واکنشهای متفاوتی به دنبال داشته ؛ به گونهای که در سه هفته اخیر یکی از ترندهای اصلی رسانههای اجتماعی به زبانهای فارسی و عربی بوده است.
دلیل اصلی محبوبیت و در عین حال جنجالی بودن این سریال، موضوع آن یعنی شورش حسن صباح است. اما نویسنده و تهیهکنندگان سریال به جای تکیه براسناد تاریخی، به سراغ داستان پردازی و همچنین روایت تخیلی برگرفته از سیر واقعی حوادث با توجه به آن چه عامه مردم در غرب درباره این شخصیت مرموز و اسرارآمیز میدانند، رفتهاند تا بر هیجان و افسانهپردازی بیشتر تاکید کنند. بخشی از دانستهها درباره حسن صباح در غرب از سفرنامه مارکوپولو و همچنین تاریخ شفاهی جنگهای صلیبی می آید که درباره قسمت مهمی از رخدادهای آن از جمله روایتهای مربوط به قلعه الموت شک و تردیدهای تاریخی وجود دارد.
مارکوپولو و حشاشین براساس سفرنامه مارکوپولو، او در سال 1271 میلادی یا 585 خورشیدی به ایران میرسد و براساس پژوهشهای تاریخی حدودا یک سال همچنان در ایران در سفر بوده، اما بعد از گذر از چند شهر بزرگ و رسیدن به جنوب، تغییر مسیر داده و از شرق و فردوس به جاده ابریشم برمیگردد تا به همراه پدر و عمویش خود را به چین برسانند. همین جاست که در سفرنامه مارکوپولو از قلعه الموت یعنی مرکز فرماندهی حسن صباح یا دولت اسماعیلیه یاد شده است. قلعهای که در نزدیکی قزوین واقع بوده و سالها قبل توسط هلاکو خان ویران شده و در آن زمان از آن به عنوان زندان و تبعیدگاه استفاده می کردند. بسیاری از مورخان میگویند مارکوپولو خودش الموت را ندیده و فقط راوی افسانه حسن صباح و گروه او که از آن به عنوان آدمکشان یاد کرده، بوده است.
درسفرنامه مارکوپولو بخشی به حشاشیش که به آدمکشان یا قاتلان ترجمه شده پرداخته شده، با توجه به اینکه مارکوپولو زمانی به ایران رسیده بود که بیش از 140 سال از پایان فرمانروایی حسن صباح بر این قلعه و سالها از نابودی مقر اسماعیلیه میگذشت، روایتهای دست چندم او از فرقه اسماعیلیه که همچنان در ایران و برخی مناطق خاورمیانه طرفدارانی داشت (و همچنان دارد) چندان قابل استناد نیست و به افسانه و داستان سرایی آمیخته شده است. فصلهای چهل و یک تا چهل و سوم سفرنامه مارکوپولو به قلعه الموت و سرانجام آن براساس آن چه از مردم در مناطق دوردست و با گذشت زمانی طولانی شنیده میپردازد، البته میدانیم که نویسندگان این سفرنامه هم بر شاخ و برگ ماجرا افزوده و با اغراق هالهای رازآمیز از حسن صباح و قلعه الموت پدید آوردهاند.
آن چه مارکوپولو از حشاشیس ترسیم میکند مخاطب را به شدت جذب میکند؛ او نقل میکند که گروهی از آدمکشان، تحت تاثیر قدرت جادویی حسن صباح که او را نایب امام فرض میکردند و همچنین مواد مخدر و اغوای زنان قرار داشته اند. زنانی که نقش حوریها و فرشتگان بهشتی را برای کسانی که به عملیات بی بازگشت می رفتند بازی میکردند. آدمکشان با ترور فرماندهان و حاکمان ملک شاه سلجوقی توانسته بودند قدرت خود را در این منطقه حفظ و طرفداران بسیاری برای خود به دست آورند.
با این روایتها، آوازه حسن صباح از ایران و خاورمیانه به اروپا و سپس سایر نقاط جهان میرسد و از او به عنوان یکی از اسرارآمیزترین پیشوایانی که در سایه بدعت مذهبی دولتی شورشی را بنا نهاده بود، یاد میشود و با وجود آنکه منابع تاریخی غربی، ایرانی و عربی استنادات و شواهد دیگری از سیر وقایع تاریخی ارائه میدهند؛ روایت غربی از حشاشیش آن چنان در فرهنگ غربی و مسلط جا باز میکند که نه تنها در تلویزیون و سینما بلکه دنیای پرطرفدار بازیهای رایانهای هم بازتاب مییابد.
صحنه رویاى بهشت در سریال حشاشینحسن صباح به روایت کمال و میمی در سریال الحشاشین محصول مصر که همزمان در چندین کشور عربی و از طریق پلاتفرم یانگو پلی در سراسر منطقه در حال پخش است و کاربران ایرانی هم با تاخیری یکی دو روزه نسخه با زیرنویس فارسی آن را در اینترنت میبینند. حسن صباح، طرفدار یکی از دو مکتب اصلی قرون اولیه بعد از ظهور اسلام یعنی شیعه است، اما حسن صباح برخلاف خانوادهاش که شیعه دوازده امامی و قائل برامامت موسی کاظم و غیبت مهدی بودند به اسماعیلیه نزاری پیوست. او که فردی باهوش و خلاق بود و همچنین شخصیتی کاریزماتیک داشت می توانست علاوه بر نفوذ بر دستگاه قدرت، پیروانی هم برای خود دست و پا کند. اما در سریال الحشاشین، حسن صباح فردی است که از همان کودکی روح خود را به تاریکی (شیطان) فروخته است. حسن صباح بعد از تصرف الموت و گردآوردن پیروان بسیار، از نزاریان و شعب مختلف آن در مصر دل میکند و خود را صاحب دعوت میخواند.
با وجود منابع مختلف در مصر درباره فاطمیون و اسماعیلیون وهمچنین منابع تاریخی بسیار به زبانهای مختلف از جمله عربی و فارسی درباره حسن صباح، نویسنده و کارگردان و تهیهکننده سریال ترجیح میدهند روایت افسانهای مارکوپولو را با اسطورهها و افسانههای شرقی ترکیب کنند و به آن چندین اوج و فرود عشقی و جنگی هم اضافه کنند تا زمینه لازم برای ساخت سریال رمضانی بیگ پروداکشن ( سریال با بودجه و تدارکات بسیار) فراهم شود. اما در این میان کمی هم تاریخ رسمی و هم روایتهای اسطورهای را پس و پیش کردهاند که مهمترین آنها رفاقت عمر خیام دانشمند برجسته و دین ناباور با حسن صباح مبدع مکتب اسماعیلیون و نظام الملک طوسی وزیر اعظم قدرتمند سلجوقیان است.
یکی از منابع نامعتبر برای رفاقت در دوران کودکی این سه نفر، مقدمه فیتزجرالد بر ترجمه رباعیات خیام است. اما به جای کشفیات، اختراعات، ابداعات و نظریات علمی و غیرمذهبی خیام، از جمله محاسباتی که بعدها به ابداع تاریخ خورشیدی منجر شد و نمونه بینظیری از تقویم براساس زمان آغاز فصول در جهان است، در این سریال به اشعار و مماشات او با حاکمان تاکید میشود. در سریال الحشاشین همچنین اشتباهات تاریخی بسیاری هم وجود دارد که با توجه به گره خوردن این برهه تاریخی بین ایران و مصر و همچنین مذاهب خاورمیانهای عجیب به نظر میرسد.
با این حال به نظر نمیرسد که سازندگان سریال الحشاشین، از جمله عبدالرحیم کمال نویسنده و پیتر میمی کارگردان چندان دلبسته روایت تاریخی یا حتی شبه تاریخی ماجرا باشند. هرچند که هر دو چند فیلم و سریال موفق با پسزمینه تاریخی در کارنامه خود دارند، اما ممکن است برای برخی از بینندگان جوان این سریال در کشورهای عربی و ایران، این تصور پیش بیاید که بخش مهمی از ماجراهای این سریال براساس وقایع تاریخی مستند ساخته شده است که چنین نیست.
با این حال برای برخی دیگر از مخاطبان این بیوفایی به تاریخ قابل اغماض نیست. آن هم وقتی سریالی با چنین محبوبیتی در اغلب کشورهای خاورمیانه، با مقدمهای تاریخ انگارانه از از قرنهای آغازین اسلام و آغاز اختلاف و انشعابات مذهبی آغاز میشود.
تصویرسازى قلعه الموت قزوین ىر سریال حشاشیندرام، آکشن، مذهب و تاریخ سریال الحشاشین که ساخت آن ماهها زمان برده، با تمرکز بر شخصیت اصلی یعنی حسن صباح با بازی کریم عبدالعزیز، در مجموع سریالی است که هم به دلیل داستان آن و هم مناسبت پخش آن در ماه رمضان و هم افسانهها و اسطورههای مرتبط با ان برای بسیاری از بینندگان خاورمیانهای و شمال آفریقا جذاب است و راز موفقیت آن نیز همین است؛ اما گذشته از آنکه ربط چندانی به واقعیت ندارد، آن چنان مجذوب شخصیت اصلی شده که حتی در کارگردانی، میزانسن و تدوین هم برخی قواعد از جمله پیوند نزدن دو نمای مشابه ولی ناهمزمان در روایت را هم چندان رعایت نمیکند.
سریال با وجود موفقیت نسبی در بازنمایی قلعه الموت و برخی اماکن تاریخی اما از نمایش دربار پر زرق و برق سلجوقیان و لشگریانش و همچنین کاخ و دربار کاپتی در فرانسه درمانده و به چند نمای مشابه در آنجا اکتفا میکند. با این حال برای مخاطب عام عرب و ایرانی، موضوع سریال با ترکیبی از درام و اکشن و زمینههای مذهبی و تاریخی چنان جالب است که صرفنظر از تنوع دیدگاهها، راغب به تماشای آن باشند.
استفاده درست از کلیشهها و عناصر روایت خطی برای حفظ مخاطب عام و همچنین پرهیز از پیچیده کردن داستانی که به خودی خود رازآلود و شبه واقعی هم هست، از دیگر عوامل محبوبیت سریالی با بودجه 12 میلیون دلاری است که در برخی از کشورهای خاورمیانه بودجه زیادی تلقی میشود. با این حال باید تا پایان سریال منتظر واکنشهای بیشتری از سوی مخاطبان در خاورمیانه بمانیم، جایی که حالا گذشته از هر تنوع فرهنگی، سیاسی و حتی زبانی مردم مختلف را میتوان با سریالی عامهپسند پای تلویزیون یا کنار لپتاپ نشاند.