نویسنده: علی واعظ
منبع: فارن افرز / ترجمه تحریریه دیپلماسی ایرانی
از زمان آغاز جنگ در نوار غزه، دولت ایران رویکرد پرخاشگرانه و حتی پیروزمندانهای را به نمایش گذاشته است. دلیل این خرسندی تهران به سادگی قابل درک است. این جنگ، دشمن اصلی منطقهای ایران، اسرائیل، را در یک درگیری طولانی و شاید غیرقابل پیروزی گرفتار کرده است. همچنین ایالات متحده، دشمن اصلی جهانی ایران، را واداشته تا بر جلوگیری از تشدید این درگیری تمرکز کند، حتی در شرایطی که با تهدیدات ناشی از شبه نظامیان متحد ایران مقابله میکند.
با این حال، برای تهران، سرانجامِ درگیریهای کنونی، چه بسا که چندان شباهتی به پیروزی قاطعِ مورد ادعای تهران ختم نشود. ایران می خواهد قدرت غالب خاورمیانه باشد اما حاضر نشد تا با استفاده از فرصت جنگ در غزه، محور مقاومت را برای گشودن جبهههای عمدهای علیه اسرائیل یا ایالات متحده ترغیب کند. حزبالله - متحد توانمندتر تهران - موشکهایی به سمت اسرائیل پرتاب کرده اما جنگی تمامعیار را در مرز شمالی این کشور کلید نزده است. شبهنظامیان حوثی مورد حمایت ایران در یمن، به طور مکرر کشتیرانی بینالمللی را تهدید و با موشکها و پهپادهای خود به اسرائیل حمله کردهاند اما این حملات چندان کمکی به توقف حملات اسرائیل در غزه نکرده است. بنابراین، پیام کلیِ این وضعیت، روشن است: ایران میتواند آشفتگی ایجاد کند اما به اندازه کافی توانمند نیست که به یک حمله واقعی دست بزند. تهران هنوز هم عمدتا به متحدان منطقهای خود برای دفاع از قلمروش نیاز دارد. بنابراین، حکومت ایران ممکن است نتیجهگیری کند که این درگیری موجب شده تا ضعیفتر، و نه قویتر به نظر برسد. در نتیجه، ممکن است احساس آسیبپذیری بیشتری کند.
اگر این گونه باشد، تهران ممکن است برای رسیدن به بازدارندگی بالاتر، یعنی سلاحهای هستهای، تلاش نهایی اش را انجام دهد. این کار ریسکهایی دارد اما ممکن است به ایران نوعی مصونیت بدهد که کشورهایی مانند کره شمالی و روسیه هنگام مواجهه با غرب از آن بهرهمند شدهاند. یک ایران مسلح به سلاح هستهای همچنین ممکن است با جسارت بیشتری دست شرکای خود را در سراسر خاورمیانه باز بگذارد، آن هم با این سنجش که واکنش ها محدود خواهد ماند چرا که دشمنانش تلاش خواهند کرد از بروز یک فاجعه آخرالزمانی پرهیز کنند. اگر تهران تصمیم به هستهای شدن بگیرد، جلوگیری از آن دشوار خواهد بود. برنامه هستهای ایران در حال حاضر بسیار پیشرفته است و اکنون تحت نظارت بینالمللی محدودی قرار دارد. ایالات متحده میتواند دستور حمله نظامی صادر کند، اما حتی اگر موفق باشد، این حمله در بهترین حالت، تنها پیشروی ایران به سوی جنگ افزار هسته ای را به تاخیر می اندازد. با این حال، به اعتقاد غرب پیامدهای یک ایران هستهای به قدری خطرناک است که هنوز هم ارزش جلوگیری از آن را دارد و این به معنای تلاش برای از سرگیری دیپلماسی است.
حمله حماس در ۷ اکتبر علیه اسرائیل، که در آن صدها غیرنظامی به شکل بیرحمانه ای کشته شدند، هالهی نفوذناپذیری نظامی اسرائیل را شکست. این نخستین بار در چند دهه گذشته بود که پیکارجویانِ آن سوی مرز، به طور موفقیتآمیزی وارد قلمروی اسرائیل شده و موجب شدند که بسیاری از ساکنان این کشور احساس آسیبپذیری و ناامنی کنند. این حادثه نشان داد که دستگاه اطلاعاتی اسرائیل، که مدتها سرچشمه ترس و تنفر دشمنان این کشور بود، به هیچ وجه به آن اندازه که به نظر میرسید، قدرتمند نیست.
برای ایران، این حمله وحشتناک، به خودی خود، نوعی پیروزی بود. تهران مدتها هدف عملیات پنهانی اسرائیل قرار داشت، از جمله ترور دانشمندان هستهای برجسته و فرماندهان نظامی اش. همچنین اسرائیل در تاسیسات هستهای و نظامی ایران خرابکاری می کرد. بنابراین، ایران توانست رنجی بیپایان را برای دشمن اصلی خود شاهد باشد. وقتی اسرائیل کارزار خود را در غزه آغاز کرد، تهران توانست خود را به عنوان پرچمدار آرمان احیاشده فلسطینی نمایش دهد و این امر به بهبود وجهه ایران در سراسر خاورمیانه کمک کرد. در مقابل، وجهه اسرائیل با تبدیل شدن جنگ به یک فاجعه بشری در غزه، افول کرد. همچنین وجهه حامیان غربی اسرائیل نیز آسیب دید. اکنون برای مردم سراسر جهان، انتقادات غرب از جنایات جنگی روسیه در اوکراین، بازتابی از یک استاندارد دوگانه و ریاکارانه است.
جنگ غزه به روشهای دیگری نیز به ایران کمک کرده است. حداقل، این مناقشه باعث تأخیر در عادیسازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی شد که میتوانست پس از آشتی ایرانی - سعودی که چین در ماه مارس گذشته واسطهگری کرد، ایران را دوباره منزوی کند. محور مقاومت از این مناقشه برای برجسته کردن تواناییها و دسترسی گسترده خود استفاده کرده است. علاوه بر حملات حزبالله و حوثیها، گروههای شبهنظامی عراقی و سوری بیش از ۱۵۰ حمله علیه تاسیسات نظامی و دیپلماتیک آمریکا در عراق و سوریه انجام دادهاند.
تهران، با این حال، در پسِ این ظواهر خوشبینانه، نشانههایی از ضعف راهبردی اش را هم بروز داده است. طبق گزارش نیویورک تایمز، ارزیابیهای اطلاعاتی آمریکا نشان میدهد که ایران از حمله حماس غافلگیر شد؛ حمله ای که آن را زودهنگام ارزیابی می کرد. همچنین ایران کمک چندانی به متحد مفروض خود، یعنی حماس، نکرد حتی اگر حماس به اسرائیل بزرگترین شکست نیم قرن اخیر را وارد کرده باشد. نیویورک تایمز همچنین گزارش داده که آیت الله خامنهای، رهبر معظم ایران به فرماندهان نظامی خود دستور داده که "صبر راهبردی" را در پیش گیرند تا از رویارویی مستقیم با ایالات متحده اجتناب شود. هفتم اکتبر، از حیث نظری، زمانی برای درخشش ایران بود، لحظهای که فرصت داشت تا کاملاً فعال شود و نظم سیاسی خاورمیانه را، با به کارگیری قدرت سخت خود از طریق نیابتی هایش دگرش دهد. با این حال، رویکرد ایران کم جان بود و چندان اطمینانی هم به ثمراتش نیست.
عدم تمایل به ورود تمام عیار به میدان جنگ، تاحدودی معقول به نظر میرسد. در چارچوب راهبرد تهران، کاربرد محور مقاومت، عمدتاً بازدارندگی اسرائیل و ایالات متحده از حمله به خود ایران است، حمله ای که هنوز رخ نداده است. با این حال، گرچه خاک ایران تاکنون توسط هیچ یک از این دو کشور مورد حمله قرار نگرفته است، فرماندهان ایرانی و متحدانشان، هدف حملات آمریکایی و اسرائیلی قرار گرفتهاند. برای مثال، طبق گزارش رویترز، اسرائیل یکی از بلندپایهترین فرماندهان ایران را در سوریه هدف قرار داد. چهار افسر اطلاعاتی از سپاه پاسداران چند هفته بعد در دمشق هدف قرار گرفتند. اسرائیل همچنین یک واسطه تماس نزدیک حماس مستقر در بیروت و یک فرمانده ارشد حزبالله در جنوب لبنان را هدف قرار داده است. ایالات متحده در همین حال، یک رهبر شبهنظامی شیعه را در بغداد هدف قرار داده و در پاسخ به حملات آنها در دریای سرخ، به بمباران حوثیها در یمن ادامه میدهد. حتی اگر اسرائیل و ایالات متحده هیچ حملهای هم انجام نداده بودند، نفسِ خودداری ایران از واکنش به تهاجم اسرائیل به غزه - دست کم به نسبتِ توانایی کامل تهران - نکته ای قابل توجه بود.
بازدارندگی، تا حدی یک بازی ذهنی است که در آن رقبا باید نه تنها از تواناییهای یک کشور، بلکه از تمایل آن کشور برای استفاده از آن تواناییها نیز بترسند. بنابراین، تمایل کم ایران برای قربانی کردن اعضای شبکه خود به خاطر نجات حماس، نشانهای است که این کشور مغز متفکر یا غول آشوبطلب منطقه نیست. در عوض، ایران یک بازیگر کم توان و در حال پسرفت است.
بازی با آتش:
پس از روی کار آمدن جو بایدن به عنوان رئیسجمهوری آمریکا در سال 2021، ایران و ایالات متحده، گفت وگوهای غیرمستقیم خود را آغاز کردند با امید به کاهش تنشهای منطقهای، کاهش تحریمهای آمریکا و یک هدف حیاتی یعنی محدود کردن برنامه هستهای ایران. این گفت وگوها، به بازگرداندن توافق هستهای 2015 موفق نشد اما تا تابستان 2023، به نظر میرسید که آنها به یک تفاهم موقت و مهارکننده تنشها رسیدهاند. نیروهای نیابتی ایران حملات علیه نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه را متوقف کردند و ایران برای اولین بار از سال 2021، غنیسازی سطح بالای خود را کُند کرد. در مقابل، ایالات متحده برخی از داراییهای بلوکه شده ایرانی را آزاد کرد. دو طرف در سپتامبر 2023 برخی از زندانیان را مبادله کردند. بر پایه این پیشرفت، قرار بود ایران و ایالات متحده در 18 اکتبر به میز مذاکره در عمان بازگردند، جایی که قرار بود گفت وگوهای گستردهتری را آغاز کنند. اما این پنجره کوچک فرصت، بلافاصله پس از پرواز پاراگلایدری افراد حماس به قلمرو اسرائیل کور شد. با ورود آمریکا به سال انتخابات ریاستجمهوری و دخالت حکومت ایران در دو جنگ علیه متحدان آمریکا - اسرائیل و اوکراین - چشمانداز واقعی برای تعامل دیپلماتیک جدی وجود ندارد.
این وضعیت در حالی رخ میدهد که ایران به توانایی تولید سلاحهای هستهای نزدیکتر میشود. امروز، تولید مقدار کافی اورانیوم غنیشده برای یک زرادخانه متشکل از چهار تا پنج کلاهک هستهای توسط این کشور حدود یک ماه زمان میبرد. ایران ممکن است تنها چند ماه بعد بتواند یک بمب عملیاتی تولید کند. پیشبینی دقیق زمانبندی این کار دشوار است، تا حدی به این دلیل که نهاد هستهای سازمان ملل نمیتواند به طور کامل بر برنامه هستهای تهران نظارت کند. ایران دیگر از معیارهای شفافیت توافق هستهای منسوخ شده پیروی نمیکند، شروطی که اجازه میداد بازرسان بر کارخانههای تولید سانتریفیوژ و تاسیسات هستهای اعلام نشده نظارت کنند. در نتیجه، تهران اکنون ممکن است بتواند کار تولید اورانیوم غنیشده خود را در تاسیسات مخفی انجام دهد.
تهران هنوز هم دلایل خوبی برای عدم ساخت سلاح هستهای یا حتی غنیسازی اورانیوم به سطوح مناسب برای سلاح یا ممانعت کامل از ورود بازرسان سازمان ملل دارد. صِرف عبور از این آستانهها، به عنوان مثال، ممکن است به حمله پیشگیرانه توسط اسرائیل یا ایالات متحده منجر شود. اگر ایران بتواند بدون افشا شدن، سلاحی بسازد، خطر به راه افتادن یک مسابقه جنگ افزارهای هستهای منطقهای با رقبای خود در خلیج فارس، مانند عربستان سعودی، وجود دارد و اگر ایران به سمت جنگ افزارهای هستهای پیش رود، احتمالاً باعث خشم چین، مهمترین مشتری نفت ایران و یک شریک دیپلماتیک با ارزش اش، خواهد شد.
با این حال، تهران ممکن است تصمیم بگیرد که مزایای رفتن به سمت جنگ افزارهای هستهای بیشتر از ریسکهای آن است. ایران با سالها تحریم، هزینه اقتصادی جنگ افزارهای هستهای را از قبل پرداخته است. این کشور دیگر باور ندارد که غرب تمایل و توانایی پیشنهاد کاهش تحریمها به شکل موثر و پایداری را داشته باشد، حتی اگر تهران برنامه هستهای خود را کاهش دهد. همچنین، پیامدهای حوادث ۷ اکتبر احتمال هسته ای شدن ایران را بیشتر میکند. واکنش احتیاطآمیز تهران، آسیبپذیری حکومت را آشکار کرده و باعث تضعیف اعتبار بازدارندگی منطقهای آن شده است. رهبران ایران ممکن است دستیابی به جنگ افزارهای هستهای را به عنوان راهی برای کسب اطمینان تازهای ببینند از این که توسط اسرائیل یا ایالات متحده مورد حمله قرار نخواهند گرفت، عاملی که دست محور مقاومت را بازتر میکند تا آشفتگی بسیار بیشتری به وجود آورد. علاوه بر این، آن دسته از مقام های ایرانی که میخواهند این کشور به سلاح هستهای دست یابد (احتمالاً تهران در مورد اینکه آیا باید هستهای شود، دچار شکاف است) ممکن است شرایط کنونی را به عنوان یک فرصت بزرگ ببینند. به هرحال، جنگهای غزه و اوکراین، همچنین رقابت با چین و رقابت های انتخاباتی، ذهن حریفان اصلی ایران را به خود مشغول داشته است.
اگر ایالات متحده و متحدانش ایران را در حال تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای ببینند، گزینه خوبی برای جلوگیری از آن ندارند. آنها ممکن است تلاش کنند برخی از تاسیسات یا توانایی فنی ایران را با حملات نظامی از بین ببرند. اما ایران و متحدانش با حمله به منافع آمریکا پاسخ خواهند داد ضمن آنکه اکنون دانش و استعداد فنی ایران به آن اندازه هست که چنان حملاتی، تنها موجب تاخیر در هستهای شدن ایران بشوند. اگر تهران اورانیوم غنی شده سطح بالای خود را به تاسیسات مخفی برای غنیسازی کاملتر و سپس تولید سلاح منتقل کند، واشنگتن باید یا کل کشور را بمباران کند یا درصدد تغییر رژیم برآید، چه از طریق حمله یا تحریک به شورش داخلی. هیچ یک از این گزینهها عملی به نظر نمیرسد. ایران جمعیتی تقریباً دو برابر عراق، سرزمینی نزدیک به چهار برابر آن و نیروی نظامی بسیار قدرتمندتری دارد. ایالات متحده برای تخریب کشور یا تصرف و نگهداری آن به شدت با مشکل مواجه خواهد شد. عواقب بشردوستانه یک حمله یا کارزار بمباران طولانی، وحشتناک خواهد بود و همانطور که سرکوبهای مکرر رژیم ایران علیه مردم معترض نشان داده است، حکومت سلطه بسیار موثری بر قدرت دارد.
این شرایط، تنها یک گزینه واقعی برای ایالات متحده باقی میگذارد: دیپلماسی. این تنها راهی است که در گذشته برنامه هستهای ایران را محدود کرد و تنها راهی است که امروز هم از اقبالی برای انجام این کار برخوردار است. رافائل گروسی، رئیس آژانس هستهای سازمان ملل، در ماه ژانویه درباره ایران اعلام کرد: "دیپلماسی، دیپلماسی، دیپلماسی، این چیزی است که ما به آن نیاز داریم، ما باید از وخیمتر شدن شرایط تا درجهای که دیگر امکان بازگرداندن آن وجود نداشته باشد، جلوگیری کنیم."
اما برای جلوگیری از چنین وخامتی، کشورها به سیاستی نیاز دارند که هدف آن فراتر از تنها بازداشتن تهران از تشدید بیشتر برنامه هستهای اش باشد چرا که چنین رویکردی، حتی در بهترین حالت هم، هنوز ایران را در یک موقعیت پیشرفته نگرانکننده باقی می گذارد. به جای تمرکز صرف بر عدم عبور از نقطه گریز، سیاستگذاران باید به دنبال راهی برای دور شدن از آن باشند.
آغاز دوباره گفت وگوها در پایتختهای کلیدی غربی، جایی که ایران به طور قابل درکی بیش از دهههای گذشته مورد نفرت است، نه خوشایند خواهد بود و نه آسان. همچنین ممکن است در تهران هم، جایی که سیاستگذاران به طور فزایندهای مخالف توافق هستند، پذیرش آن دشوار باشد. اما یک ایران مجهز به سلاح اتمی میتواند منطقهای را که هم اکنون هم ناپایدار است، بسیار بیشتر انفجاری کند. بنابراین حتی اگر اقبال موفقیت گفت وگو کم باشد هم، غرب باید همچنان تهران را ترغیب کند تا از برنامه هستهای خود به عنوان اهرمی در میز مذاکره استفاده کند نه به عنوان یک بازدارنده در میدان جنگ. همان طور که یک شعار ضد هستهای در دهه ۱۹۷۰ میگوید: اکتیو (فعال) بودنِ امروز، بهتر از رادیواکتیو شدن فرداست!