رونی لیفشیتز، سرباز سابق واحد دیدبانی، که در زمان حمله هنوز مشغول خدمت بود اما در روز حمله در پایگاه حضور نداشت، میگوید نگرانکنندهترین چیزی که در هفتههای پیش از حمله شاهد آن بود، گشت مرتب خودروهایی بود که پر از نیروهای حماس بودند و در پستهای دیدبانی در آن سوی مرز توقف میکردند.
رونی لیفشیتز میگوید مردانی در آن سوی مرز غزه از حصارها عکس میگرفتنداو مردانی را به یاد میآورد که «صحبت میکردند، به دوربینهای مداربسته و حصارهای مرزی اشاره میکردند و عکس میگرفتند».
او میگوید از یونیفرم آنها تشخیص داده که از نیروهای یگان «نخبه» حماس هستند. اسرائیل میگوید که اعضای این واحد از جمله «نیروهای پیشرو» در حملات اکتبر بودند.
روایت رونی با زن دیگری که در همان پایگاه خدمت میکرده و با بیبیسی صحبت کرده، سازگار است.
بعض از دیدبانهای زن هم از افزایش تلاشها برای یورش مرزی گفتهاند.
پیامهایی که یکی از سربازان زن به ما نشان داد، به صورت رمزگذاریشده به حضور ونها در امتداد مرز اشاره میکرد و درباره کسانی میگفت که ارتش اسرائیل مانع از نفوذشان به این سوی مرز شده است. او میگوید این نوع وقایع بیش از همیشه در حال رخ دادن بود. اعضای واحد دیدبانی به خاطر موفقیت در مانع شدن از نفوذهای مرزی، در وتساپ به هم تبریک میگفتند و ایموجی قلب و گیف برای هم میفرستادند.
شهف نیسانی، سرباز دیدبان در پیامی به مادرش در ماه ژوئیه نوشته بود: «صبح به خیر مامان. شیفتم همین الان تمام شد و یک مورد [تلاش برای عبور از مرز] داشتیم. این اتفاقها واقعا اعصاب خرد کن است… مثلا یک موردی بود که هیچ کس قبلا با آن برخورد نکرده بود.»
این زنها تغییرات عجیبی در الگوی رفتار افراد در آن سوی مرز مشاهده میکردند.
آنها میگویند کشاورزان غزه، شکارچیان پرندگان و چوپانها بیشتر از قبل به حصارها نزدیک میشدند. این دیدبانها الان بر این باورند که این افراد در واقع مشغول جمعآوری اطلاعات قبل از حمله بودند.
یک برج دیدبانی حماس در امتداد مرز غزه با اسرائیل آویگیل که خواسته نام واقعیاش استفاده نشود، یکی دیگر از سربازان واحد دیدبانی است. او میگوید: «چهره همه افرادی را که در آن سوی مرز کار میکردند میشناختیم و روتین و ساعت کار آنها را میدانستیم. اما ناگهان شروع به دیدن چوپانهای و کشاورزانی کردیم که قبلا ندیده بودیم. آنها را میدیدیم که وارد مناطق جدیدی میشدند و روتین کارشان عوض شده بود.»
نوا هم آنها را به یاد میآورد که آنها روز به روز به حصارها نزدیکتر میشدند.
او میگوید «شکارچیان پرنده قفسهایشان را درست کنار حصارها میگذاشتند. عجیب بود چون میتوانستند قفسها را هر جای دیگری هم بگذارند. کشاورزان هم به حصارها نزدیکتر شده بودند و جاهایی کار میکردند که اصلا زراعی نبود. هیچ دلیل دیگری جز جمعآوری اطلاعات درباره سیستم حفاظت مرزی و چگونگی نفوذ به آن وجود نداشت. اینها به نظر من مشکوک میآمد… مدام درباره این اتفاقات صحبت میکردیم.»
البته همه کسانی که ما با آنها صحبت کردیم از اهمیت آنچه مشاهده میکردند، آگاه نبودند.
یکی از آنها به ما گفت که حماس همیشه مشغول تمرین برای حمله بوده و بعضی از این سربازان اصلا انتظار اقدامی در مقیاس حملات ۷ اکتبر را نداشتند.
چندین نفر از دیدبانهای زن که نگران یک حمله بزرگ بودند، به بیبیسی گفتند که حس میکردند کسی به نگرانیهای آنها اعتنایی نمیکند.
رونی میگوید پروتکل این بود که وقتی متوجه رفت و آمد ونها در طول مرز میشد، فرماندهش را در جریان میگذاشت و ونها را تا جایی که از حوزه دیدبانی او خارج میشدند رصد میکرد. بعد مشاهداتش را در سیستم کامپیوتری ثبت میکرد که قرار بود «به بالا منتقل شود».
اما میگوید هیچ ایدهای ندارد که این گزارشها واقعا کجا میرفته است: «احتمالا برای مقامهای اطلاعاتی… اما این که درباره آن کاری میکردند یا نه، واقعا نمیدانم. هیچ کس درباره این گزارشها و مشاهدات جوابی به ما نمیداد.»
نوا میگوید شمار گزارشهایی که ثبت کرده از دستش خارج شده است. در داخل یگان این گزارشها را «همه جدی میگرفتند و منتقل میکردند، اما در نهایت آنها [افراد خارج از یگان] هیچ توجهی نکردند».
آویگیل میگوید حتی وقتی مقامهای ارشد برای بازدید به پایگاه میرفتند «هیچ کس با ما صحبت نمیکرد، نظر ما را نمیپرسید و ما را در جریان وقایع نمیگذاشت».
«فقط میآمدند، کارهایی برای ما تعریف میکردند و میرفتند.»
«ما چرا اینجاییم وقتی هیچکس به حرفمان گوش نمیکند؟» گال که فرمانده یگان بوده میگوید دیدبانها اطلاعات را به او منتقل میکردند و او هم آن را برای مقامهای ارشد خود میفرستاده است.
اما او میگوید با این که این مشاهدات در گزارش «ارزیابی موقعیت» وجود داشت و فرماندهان پایگاه درباره آن بحث میکردند، اما کسی خارج از پایگاه درباره آن حرفی نمیزد.
تعدادی از این زنان میگویند استیصال و نگرانی خود را با خانوادههایشان در میان میگذاشتند.
ایلانا، مادر شهف، به یاد میآورد که دخترش به او گفته بود: «ما چرا اینجاییم وقتی هیچکس به حرفمان گوش نمیکند؟»
او میگوید: «به من میگفت که دخترها دارند میبینند که اتفاقات بدی دارد میافتد. من پرسیدم 'آیا شکایت میکنید؟' البته من نمیدانستم ارتش دقیقا چگونه کار میکند، اما میدانستم که مشکل از پایگاه نیست، بلکه از ردههای بالاتر است.»
با وجود ابراز نگرانیهای شهف، خانواده او هم مانند دیگران، به ارتش و دولت اسرائیل در این زمینه اعتماد کامل داشتند و بر این باور بودند که حتی اگر نقشهای در کار باشد، به سرعت با آن برخورد خواهد شد.
شهف (چپ) با مادرشایلانا در حالی که بین کلماتش نفسهای عمیق میکشد، به خاطر میآورد که «در ماههای آخر، او بارها و بارها میگفت خواهید دید که جنگ خواهد شد. و ما به او میخندیدم چون فکر میکردیم زیادی شلوغش میکند».
شهف جزو اولین کسانی بود که روز ۷ اکتبر در حمله حماس به نهال اوز کشته شد.
آن روز مرگبارترین روز تاریخ اسرائیل بود که به گفته دفتر نخست وزیری، حدود ۱۳۰۰ نفر در آن کشته شدند و ۲۴۰ نفر هم گروگان گرفته شدند.
به گفته وزارت بهداشت غزه که تحت کنترل حماس است، حملات هوایی و عملیات زمینی اسرائیل در واکنش به حملات حماس، بیش از ۲۳۰۰۰ کشته در غزه به جا گذاشته است.
با این که خودشان خبر نداشتند، اما سربازان تاتزپیتانیوت تنها کسانی نبودند که از وضعیت ابراز نگرانی کرده بودند، و مشاهدات آنها تنها اطلاعاتی نبود که درباره اتفاقی قریبالوقوع هشدار میداد.
بر اساس گزارشی که نیویورک تایمز منتشر کرده، مقامهای اسرائیلی بیش از یک سال قبل از حملات ۷ اکتبر، طرحی مفصل و با جزییات از نقشههای حماس در دست داشتند، اما آن را به عنوان آمال و آرزوهای این گروه رد میکردند.
به گزارش این روزنامه آمریکایی یک تحلیلگر سابق «واحد ۸۲۰۰»، از واحدهای اطلاعاتی ارتش اسرائیل، سه ماه قبل از حملات هشدار داده بود که حماس در حال انجام تمرینات و آموزشهای نظامی فشردهای است که به نظرش شبیه طرح حملهای بوده که در دست مقامهای اسرائیلی بوده است، اما هیچکس به هشدارهای او اعتنایی نکرده است.
پیش از این گزارش تحقیقی بیبیسی نشان داده بود که تصاویر و خبرهای تمرینات نظامی حماس و گروههای مسلح دیگر غزه، در شبکههای اجتماعی هم منتشر شده بود.
به زنان دیدبان «آن طور که باید توجه نشد» ایتان دانگوت، سرلشکر بازنشسته ارتش اسرائیل میگوید: «نشانهها روز به روز بیشتر میشد. وقتی به نشانهها توجه کنید، زودتر درباره آن تصمیم میگیرید و برای متوقف کردن آن وارد عمل میشوید… متاسفانه این اتفاق نیفتاد.»
او میگوید هر چند که هنوز تحقیقات کاملی درباره حملات روز ۷ اکتبر نشده، اما روشن است که به گزارشهای زنان دیدبان «آن طور که باید توجه نشده است».
او میگوید: «بعضی وقتها مشکل از اعتماد به نفس بیش از حد افسران ارشد است که برخوردشان این است که 'خیلی خوب، حرفهای شما را شنیدم، اما من بهتر از شما میفهمم. من تجربه دارم. سنم از شما بیشتر است. تصویر استراتژیکی در ذهنم دارم که بر اساس آن چیزهایی که شما میگویید نمیتواند درست باشد.' بعضی وقتها هم مشکل از خود برتر پنداری مردانه است.»
«در کار اطلاعاتی باید دور یک میز بنشینید و اطلاعات را جمعآوری و دستهبندی کنید و پازل را تکمیل کنید. درباره دیدبانها هم همین طور است، اگر میخواهید بدانید که واقعا چه اتفاقی دارد میافتد، باید کنارشان بنشینید و به دقت به حرفهایشان و تحلیلی که از وضعیت دارند گوش کنید.»
سرتیپ امیر آویوی، جانشین سابق فرماندهی لشکر غزه در ارتش اسرائیل قبول ندارد که جنسیتگرایی در این ماجرا نقشی داشته است، اما موافق است که باید در قبال نگرانیهای سربازان دیدبانی اقدامات بیشتری صورت میگرفت.
او میگوید: «نمیتوانم با اطمینان بگویم که چه اتفاقی افتاده اما میتوانم بگویم که چه انتظاری میتوان داشت.»
«آنچه انتظار میرود این است که وقتی کسانی در مرز مشغول انجام وظیفه خود هستند و نگرانیهایی دارند و چیزهایی میبینند که باید مورد توجه و ارزیابی قرار بگیرد، باید حرفشان را بشنوید، چون کارشان همین است. آنها چشمان واقعی گردانها و تیپها و لشکرها هستند.»
از نظر او «بزرگترین شکست» این فرض بود که «آنها [نیروهای حماس] مهار شدهاند»، این تصور که «بله آنها در حال آموزش هستند، بله آنها نقشه دارند، ولی قرار نیست وارد عمل شوند و کاری انجام دهند».
ارتش اسرائیل وعده داده است که در آینده تحقیقات کاملی درباره حملات انجام خواهد داد و در پاسخ به بیبیسی گفت: «به سوالاتی از این دست در مراحل بعدی رسیدگی خواهد شد.»
سربازان واحد دیدبانی درباره این که چرا به گزارشهای آنها توجه لازم نشده، نظرات مختلفی دارند، اما دیدگاه آویگیل مشابه نظر چند نفر دیگری است که با آنها صحبت کردیم: «دلیلش این است که ما ردهپایینترین سربازان سیستم هستیم… به همین خاطر حرف ما اهمیت کمتری پیدا میکند.»
رونی هم میگوید: «همه ما را به عنوان چشمان ارتش میشناسند، کسی ما را به عنوان سرباز نمیبیند.»
سه ماه بعد از حملات، سربازان تاتزپیتانیوت و خانوادههای سوگوار آنهایی که از این واحد کشته شدهاند، همچنان تلاش میکنند با اتفاقات آن روز کنار بیایند و منتظر تحقیقات درباره وقایع ۷ اکتبر هستند.
در اتاق خواب شای اشرام، چند کلاه نظامی کنار میز توالتی است که روی آن طرحها و عکسهایی از او در یونیفرم نظامیاش دیده میشود.
پدرش، درور، میگوید گاهی به اتاق دخترش میرود و آنجا گریه میکند.
درور، پدر شای میگوید وقتی دختران سرباز را همراه پدرانشان میبیند، حس «حسادت» به او دست میدهد«من یک راننده تاکسی هستم که مردم را از ایستگاه قطار برمیدارم. وقتی دختران سرباز را میبینم که پدرشان به استقبال آنها میرود، حس بدی به من دست میدهد، حسادت میکنم.»
«همه جا با من است» نوا هر روز ویدیوهای قدیمی دوستانش را در شبکههای اجتماعی تماشا میکند که در حال خواندن و رقصیدن در پایگاه هستند. او هر شب روی کاناپه میخوابد و میترسد تنها در اتاق خودش باشد.
میگوید: «همه جا با من است. در کابوسها و فکرهایم، در بیخوابیها و بیاشتهاییهایم. من دیگر آن آدم قبلی نیستم.»
پیامهای واتساپی را که با سربازان دیگر رد و بدل کردهاند، بالا و پایین میکند و با اشاره به اسامی آنها میگوید که «کشته» یا «ربوده» شدهاند.
در پایگاه آنها در نهال اوز، اتاقی که سربازان دیدبان در آن خدمت میکردند، به خرابهای تبدیل شده و صفحات نمایشی که در آن شاهد تمرینهای حماس بودند، سوخته و خاموش شده است.
حماس در حمله به نهال اوز دهها نفر را کشت.
بسیاری از زنانی که از نزدیک مرزهای اسرائیل را رصد میکردند، و با وجود آن که از توانایی و منابع ارتش اسرائیل مطلع بودند، اما باز هم میترسیدند و نگران بودند که ممکن است یک روز آن اتفاق بیفتد، در میان کشتههای آن روز بودند.