«هر بار که صبح ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ را به یاد میآورم اندوهی عمیق و بیپایان قلبم را میفشارد. آن روز تهران در سکوتی دلهره آور فرو رفته بود. گویی پایتخت ما که از چند ماه پیش در خون و آتش به سر میبرد، ناگهان نفس در سینه حبس کرده بود.»
این توصیف فرح پهلوی، آخرین ملکه ایران است از بامداد آخرین روز حضور او و شاه در ایران. شاه چند هفته بود که پشت سر هم افراد مختلف را میدید که هر کدام از او چیزی میخواستند. هوادارانش از او میخواستند که نرود و بخشی دیگر تصور میکردند با خروج موقت او از ایران اوضاع آرام میشود. اما زمان دقیق خروج شاه از ایران تا ساعت دو بعد از ظهر ۲۶ دی که خبر خروج زوج سلطنتی از رادیو ایران پخش شد، کسی نمیدانست. چرا؟
«به کدام مردم بگویم؟ به همین مردمی که می روند در پشت بام و می گویند خمینی را در ماه دیدیم؟»
این پاسخ شاه است در آخرین ساعتهای حضورش در ایران، وقتی یک وزیر سابق دادگستری را دید. شاید نشانی از خستگی و دلشکستگی او. او هفتهها بود که از افراد مختلف یک سوال واحد داشت: آخر من چه کردم؟
روزی که «شاه رفت»شاه و شهبانو در فرودگاه مهرآبادتصمیم قطعی به خروج از کشور را ۱۰ روزی بود که شاه گرفته بود و آنطور که فرح پهلوی در کتاب خاطراتش مینویسد: «پادشاه مایل بود خبر سفر به این گونه اعلام شود که آنها برای چند هفته استراحت به خارج سفر میکنند. آیا به این مطلب اعتقاد داشت؟ ناامیدی و اضطرابی که گاه به گاه در نگاهش مشاهده میکردم، نشانی از این مطلب نداشت. اما من بدون آن که واقعا اعتقادی داشته باشم، این امید را در دلم میپروراندم.»
از روزی که بنا به رفتن شده بود، آنطور که فرح پهلوی میگوید، او به تنها چیزی که فکر میکرد جمع کردن خاطراتی بود که این سو و آن سو مانده بود و در صدر همه آنها، تصاویر و آلبومهای خانوادگی.
او میگوید: «در بیم و امید و کشمکش بودم. تظاهرکنندگان خشمگینی را به نظر میآوردم که به داخل کاخ ریختهاند و گنجهها و کشوهایمان را باز میکنند. اما به هیچوجه نمیخواستم آنها فکر کنند که ما اموالمان را بردهایم. از روسای موزهها خواستم تا برای بردن هدایایی که از سوی پادشاهان و روسای دولتها به ما داده شده بود و نیز بعضی از اشیای شخصی به کاخ بیایند. لباسهای ایرانیام را به قصد جا گذاشتم. دوست داشتم قسمتی از وجودم در کاخ باقی بماند.»
همینطور هم شد و لباسهایی که با ایده فرح پهلوی و از تلفیق هنر ایرانی و طراحی مدرن دوخته شده بود، حالا بعد از چهل و پنج سال هنوز در کاخ نیاوران مانده و گاه و بی گاه به نمایش گذاشته میشود.
لباسهای شهبانو فرح در کاخ نیاوران«همه چیز در کاخها دست نخورده باقی مانده» جزییات کاخها، به ویژه کاخ مورد علاقه شهبانو فرح، کاخ نیاوران، که در دوران حضورش در ایران ساخته شد، هنوز مورد توجه اوست.
یک بار که او را ملاقات کردم، به واسطهای چندین عکس تازه از کاخ نیاوران داشتم و به او نشان دادم، با اشتیاق درباره سلامت گوشه گوشه این کاخ که بیش از یازده سال خانه او بود و حفظ آثاری که به یاد داشت کنجکاوی میکرد. مثلا از من خواست تا برای بازبینی اشیای تاریخی که در یکی از ویترینهای کاخ نیاوران نگه داری میشود، یکی از تصاویر را روی کامپیوترم بزرگ کنم یا وقتی درباره یکی از اتاقها که بعد از انقلاب، از وسایلش کاسته شده و جور دیگری معرفی میشود، سوال کردم که کجاست، با لحنی پر از طنز پاسخ داد: «اینجا کجاست؟ اتاق خواب بنده!»
او پیگیر باغچه تاریخی کاخ هم بود و در واکنش به این خبر که مسئولان فعلی تصمیم گرفتهاند تا بر اساس مدارک موجود، گلکاری باغ را به سبک سنتیاش انجام بدهند با طنز همیشگیاش گفت: »پس هنوز با گلهای قدیمی بد نشدهاند؟ »
کاخ نیاورانبدلیل همین تمایل به حفظ تاریخ بوده که چند روز مانده به خروج خانواده سلطنتی از ایران، از فیلمبرداران رسانههای بینالمللی و خبرنگاران خواسته شد تا از کاخها بازدید کنند و برای ثبت در تاریخ و آنطور که فرح پهلوی میگوید برای جلوگیری از «بداندیشیها» از جای جای کاخ فیلم بگیرند.
خبرنگار خبرگزاری آسوشیتدپرس که از جمله بازدیدکنندگان از کاخ بوده در گزارشش که در روز خروج از شاه پخش شده میگوید که «کاخ سلطنتی دست نخورده است. لباسها همه در کمدها ماندهاند و فقط آنها را پوشاندهاند. ویترینها و کمدها دست نخوردهاند. کتابخانه ملکه همچنان مملو از آثار هنری است که او دوست داشته است. حس کلی کاخ این است که خانوادهای که اینجا میزیسته، برای سفری کوتاه رفته و باز خواهد گشت.»
خبرنگار بیبیسی چند ساعت بعد از خروج شاه و شهبانو، برای فیلمبرداری به داخل کاخ نیاوران دعوت شده بود. او هم روایت مشابهی را ثبت کرده است.
پیش از خروج شاه و ملکه، فرزندان آنها ایران را ترک کرده بودند. فرحناز، بزرگترین دختر آنها، یک ماه قبل نزد ولیعهد رفت که در آمریکا مشغول تحصیل بود. علیرضا و لیلا هم روز ۲۵ دی، یک روز پیش از خروج پدر و مادرشان، با سرپرستی مادر بزرگ، فریده دیبا، عازم آمریکا شده بودند.
از راست به چپ: علیرضا پهلوی، فرحناز پهلوی، لیلا پهلوی، فریده دیبا، رضا پهلویشام آخر در تهران آخرین شب حضور شاه و ملکه فرح در ایران را ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران چنین توصیف میکند:
«در آخرین دیدارم در نیاوران دست شاه را به گرمی فشردم. هم من میدانستم و هم خودش میدانست که دیگر باز نخواهد گشت، اما هر دو وانمود کردیم که اوضاع بهتر خواهد شد و او برای سفری کوتاه میرود.»
همان شب، فرح پهلوی تصمیم میگیرد تا برای فرزندانش یادگاری از اتاقهایشان بر دارد.
او میگوید که به فرحناز تلفن کرده و از او، که در هنگام خروج نمیدانست شاید هرگز نتواند به خانهاش باز گردد، میخواهد تا اگر یادگاری از اتاق شخصیاش میخواهد، بگوید.
فرحناز پوستر ستار و تیم ملی فوتبال ایران را درخواست میکند. فرح پهلوی همینطور میگوید که در آن شب شلوغ، فرصت نشد تا به کاخ اختصاصی ولیعهد (که حالا با نام کوشک احمد شاهی در مجموعه کاخ نیاوران شناخته میشود) برود و وسایل شخصی رضا پهلوی و از جمله لباسهای کودکی، دندان شیری و نواری که از نخستین حرفهایش ضبط شده بود را بردارد. یکی از مسئولان کاخ نیاوران بعدها در گفتگویی با من تایید کرد که همه اینها در جا به جاییها و تعمیرات گم شده است.
کاخ اختصاصی نیاوراندر توصیف صبح بیست و ششم دی ماه، خبرنگاران رسانههای بینالمللی بسیار نوشتهاند. خبرنگار وقت بیبیسی در تهران، آن روز را آفتابی و سرد توصیف میکند.
او در گزارشش از تهران مینویسد: «کسی نمیدانست که قرار است امروز شاه از ایران برود. باد شدیدی، برفهای نشسته بر کوههای البرز را با خود به شهر میآورد. رادیو تهران از صبح مارشهای متعددی پخش میکرد. فضای کلی شهر آرام بود. تا پیش از خبر ساعت ۱۴ رادیو تهران که خبر خروج شاه از ایران را برای اولین بار داد و با او گفتگوی مختصری کرد، همه اطلاعات ما بر اساس حدس و گمان بود.»
شهبانو فرح در توصیف ساعات نخستین صبح میگوید: «من و پادشاه صبحانه را بر خلاف اکثر اوقات جدا از هم صرف کردیم. پادشاه تمام صبح را در دفتر کارشان در کاخ جهان نما (صاحب قرانیه) بودند. چند قرار ملاقات داشتند و به فکر چیز دیگری و حتی جمع کردن وسایل شخصیشان هم نبودند. در نیاوران کسانی که در کاخ کار میکردند، گریه میکردند و اصرار میکردند که ایران را ترک نکنیم. من مدام به همه دلداری میدادم که اوضاع اینطور نخواهد ماند. من به هر یک از آنها چنان که همیشه رسم بود از جواهرات شخصی یا مقداری پول دادم و روی برخی از آنها را بوسیدم. سعی کردم تا ناراحتیام را نشان ندهم. سرانجام وقت رفتن شده بود و همه روی پلهها جمع شده بودند. خاطرات چهرههای مضطرب برخیشان را هنوز خاطرم هست.»
حراج برخی وسائل کاخهای سلطنتی بعد از انقلاب در ساختمان وزارت درباربامداد ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ ، محمد باهری، وزیر دادگستری در کابینه علم، و وکیل دادگستری، قرار بود به دیدن شاه برود، بی آنکه بداند او آخرین ملاقات کنندهایست که شاه پیش از خروجش از ایران به حضور میپذیرد.
او میگوید: «از چند روز قبل، قرار بود که روز ۲۶ دی، ساعت یازده صبح شرفیاب شوم. صحبت رفتن از شاه بود اما مشخص نبود که چه روزی او خواهد رفت. قرار بود ساعت یازده در دفتر کاخ پادشاه او را ببینم اما ساعت ده رفتم. اصلان افشار، رییس کل اداره تشریفات دربار را دیدم. از او پرسیدم اعلیحضرت کی می روند، گفت همین حالا ما می رویم. شما حالا شرفیاب میشوید و بعد ما با هلی کوپتر میرویم. خیلی ناراحت شدم. عدهای از جوانان نزد شاه بودند که از او بخواهند نرود. بعد از آنها من خیلی ناراحت وارد اتاق شاه شدم. خیلی متاثر شدم، به گریه افتادم. او هم ناراحت شد. گفتم رفتن شما چه کمکی به بختیار خواهد کرد؟ به من گفتنند چی میگی؟ دقیقه شماری می کنند که من بروم. پنج سال هست که بر من فشار هست که بروم. به کدام مردم بگویم؟ به همین مردمی که می روند در پشت بام و می گویند خمینی را در ماه دیدیم؟ به این مردم بگویم که نوار (جعلی) من را می سازند که من به امرای ارتش دستور دادم که مردم را بکشند. گفتم اعلیحضرت حالا چه می شود؟ گفت بعد از هفت هشت ماه شروع می کنند همدیگر را کشتن.»
بعد از این گفتگو، آنطور که آجودان مخصوص شاه، منوچهر صانعی، میگوید، شاه دستور چای شیرین محبوبیش را میدهد، کاخ جهاننما (صاحبقرانیه) که محل کارش بود را برای آخرین بار ترک میکند.
شاه و ملکه با دو هلیکوپتر جداگانه به فرودگاه مهر آباد رفتند. فرح پهلوی فرودگاه مهرآباد را «خالی از جوش و خروش» همیشگی توصیف میکند.
او میگوید: «همسرم ناآرام ایستاده بود و با چند تن از دوستان و وفاداران خود صحبت میکرد. ناگهان یکی از افسران گارد پادشاهی خود را به پای او انداخت و استدعا کرد که ایران را ترک نکند. پادشاه خم شد و او را از زمین بلند کرد. در این لحظه تاثر و اندوه او را که همیشه بر خود تسلط داشت فرا گرفت و اشک در چشمانش پدیدار شد.»
به خبرنگاران خارجی اجازه حضور در مهرآباد داده نشده بود، اما چندین خبرنگار داخلی، از جمله خبرنگاران رادیو و تلویزیون ملی ایران در مهرآباد حضور داشتند و پرسش و پاسخ کوتاهی با آخرین شاه و شهبانوی ایران انجام شد. شاه مردم را به «حفظ آرامش و نظم» توصیه کرد و ملکه فرح در گفتگو با رادیو تهران گفت که «تاریخ ایران فراز و نشیبهای بسیاری به خود دیده و بارها مورد تهاجم و اشغال قرار گرفته است، اما همیشه از مشکلات بر آمده است»؛ جملهای که با گذشت چهار دهه میگوید هنوز به آن اعتقاد دارد.
کسانی برخی وسائل کاخهای سلطنتی را بار وانت زدند و بردندبه دلیل اعتصاب کارکنان مخابرات و خرابی خطوط تلفن، گرفتن خبر از مجلس شورای ملی ممکن نبود.
امیراصلان افشار رئیس اداره کل تشریفات دربار با استفاده از بیسیم، توانست از مجلس که شاهد جلسه پر تنش رای اعتماد به کابینه شاپور بختیار بود، کسب خبر کند. شاه نمیخواست پیش از به نتیجه رسیدن این جلسه، کشور را ترک کند. سرانجام شاپور بختیار هم به فرودگاه آمد و بدرقه محمدرضا شاه و شهبانو فرح، به آخرین دقایقش رسید. در تصاویر خبرگزاری فرانسه، شاپور بختیار هم پشت سر شاه و در چند قدمی پلههای فرودگاه گریه میکرد.
ارتشبد عباس قره باغی، آخرین رئیس ستاد بزرگ ارتشداران که خود در میان نظامیان حاضر در فرودگاه است، پس از سوار شدن شاه و ملکه به هواپیما، به داخل هواپیمای شاهین (هواپیمای اختصاصی خانواده سلطنتی) رفت.
او در گفتگویی با بیبیسی آخرین دیدارش با شاه را چنین توصیف کرده بود: «او توصیه کرد که راه حل اوضاع مملکت سیاسی است و مواظب باشید مبادا فرماندهان دیوانگی بکنند. در داخل هواپیما بار دیگر برای ایشان آرزوی سلامتی کردم، دستش را فشردم و از هواپیما بیرون آمدم.
«تاریخ قضاوت خواهد کرد» هواپیما را خود شاه تا زمان خروج از ایران، خلبانی کرد و سفری را آغاز کرد که شاید خودش آن موقع نمیدانست به کدام سو است؟ آیا پیشبینی میکرد که قرار است سفرش به آمریکا که بلافاصله بعد از سفر به مصر در نظر گرفته شده بود به درخواست آمریکا لغو شود؟
آیا تصور میکرد که ارتشی که با اشتیاق و به زحمت در طول سالها ساخته بود، روزی به نفع حکومت تازه اعلام «بیطرفی» کند؟
آیا تصور میکرد که برای یافتن سرپناهی امن، باید از کشوری به کشور دیگر برود؟ آیا در دلش میدانست که در دوره حیاتش به ایران باز نخواهد گشت؟ و آیا تصور ایران امروز را میکرد که بخشی از معترضان به حکومت فعلی، در خیابانهای شهر از دوران پادشاهی او و پدرش به نیکی یاد کنند؟
محمدرضا شاه پهلوی، در آخرین گفتگوی رسانهایش که در سال ۱۹۸۰ با دیوید فراست، خبرنگار سرشناس بریتانیایی انجام شد، در پاسخ به سوال درباره آنکه مردم ایران، پنجاه سال دیگر (یعنی همین روزها) درباره او چه فکر خواهد کرد، قضاوت را به تاریخ و نسلهای بعد سپرده:
«اگر تاریخ را بخوانند میبینند که تا قبل از دوران پدرم ایران چه شکلی بود، و وقتی که من به سلطنت رسیدم چگونه بود و زمانی که کشور را ترک کردم چطور شد.»
* این گزارش پیشتر و در مناسبت مشابه در سایت فارسی بی بی سی نشر شده بود