هذیان یا فاجعه؟ سیدحسن نصرالله و سودای جانشینی سیدعلی خامنه‌ای

یکی از حامیان جمهوری اسلامی در راهپیمایی روز قدس در برلین پلاکاردی را در دست دارد با عکس خامنه‌‎ای، سلیمانی و نصرالله / سال ۱۳۹۷کیهان لندن:یوسف مصدقی
قانون اساسی جمهوری اسلامی- که ملغمه‌ای از گزاره‌ها و احکام بی‌ربط و متناقض است- شرط ایرانی‌الاصل بودن یا حتی تابعیت ایران را برای رهبر جمهوری اسلامی لازم نمی‌داند یا به قول برخی «صاحب‌نظران»، قانون اساسی در این موضوع «ساکت» است. در پسِ این سکوت اما پنداری شریرانه به قدمت حکومت جمهوری اسلامی خانه دارد.

جمهوری اسلامی، ارتجاع بدون مرز است
نظام جمهوری اسلامی محصول مشترک جهان‌وطنیِ چپگرایان خاورمیانه و امت‌گراییِ اسلام سیاسیِ شایع در این جغرافیاست. به بیانی تمثیلی، رژیم ولایت فقیه، جایی است که حزب توده و فدائیان اسلام- یعنی بارزترین نمایندگان ارتجاع سرخ و سیاه- بهم رسیده و همبستر شده‌اند. در مرام این دو گروه و دیگر زائده‌های هم‌مسلک ‌آنها، دلبستگی به هویت ملی، میهن‌دوستی و عشق به سرزمین مادری نه تنها جایگاهی ندارند بلکه موانعی هستند در مقابل تحکیم باورهای منحط و تمامیت‌خواهانه دو ارتجاع نامبرده.

اولین رهبر حکومت اسلامی از همان روزهای اول سوار شدن بر مَرکَب قدرت، از سوی هواخواهانش، نخست «امام امت» و سپس «رهبر مسلمین جهان» خوانده شد تا از طریق این القاب نه تنها ادعای سلطه او بر جغرافیایی وسیع‌تر از مرزهای ایران مطرح شود بلکه با ترویج این عناوین، به تقویت عناصر غیرایرانی در ساختار حکومت تازه پاگرفته‌ تأکید شود. از همان روز نخست تشکیل حکومت اسلامی، برای اهل ولایت فقیه، کشور ایران با تمامی‌ منابع سرزمینی و انسانی‌اش، حکم حساب جاری و خزانه‌ای را داشته که باید برای مقاصدی دیگر تا نهایت امکان مصرف و هزینه شوند. اینکه بالاترین مقام حکومت جمهوری اسلامی، نیازی به داشتن اصالت ایرانی و تابعیت کشور ایران ندارد از چنین پیشینه‌ی عقیدتی منحطی می‌آید.

دومین رهبر حکومت اسلامی هم که از نوجوانی دل در گرو نواب صفوی و سید قطب داشته و به ترویج آراء و اعمال این دو تروریست امت‌گرا کوشیده، پس از نشستن بر کرسی ولایت فقیه از هر فرصتی برای تخریب هویت ملی و تقویت اسلامگرایی بدون مرز استفاده کرده است. ساختن و پروردن نیروهای تروریست نیابتی در کشورهای اسلامی و تلاش برای تربیت مریدان جان برکف و فدایی ولایت فقیه در سراسر دنیا  که همواره از اولویت‌های سیاست خارجی امت‌محور حکومت سیدعلی خامنه‌ای بوده، از چنین پیشینه عقیدتی منحطی می‌آید. اینکه در دوران پر نکبت ولایت خامنه‌ای، سپاه قدس (شاخه برون‌مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) و فرمانده تروریستِ مقتول‌اش قاسم سلیمانی چنان قدرت بی‌حد و مرزی پیدا کردند و بیشترین میزان تبلیغ و پروپاگاندای حکومتی نصیب آنها شد، ریشه در همین نگاه غیرملی و امت‌گرای رهبر جمهوری اسلامی دارد.
حزب‌الله لبنان، یک جمهوری اسلامی کوچک است
بین همه نیروهای نیابتی و زائده‌های سرطانی جمهوری اسلامی در منطقه خاورمیانه، گروه تروریستی حزب‌الله لبنان، حکم سوگلی رژیم ولایت فقیه را در این منطقه دنیا دارد. رهبران این نیرو- که از بدو تشکیل بر مبنای پیروی بی‌چون و چرا از ولی فقیه مستقر در ایران شکل گرفته- یک جمهوری اسلامی کوچک را در جنوب لبنان بنیاد نهاده‌اند. دبیرکل فعلی این سازمان تروریستی، سیدحسن نصرالله، پرورده بیت خامنه‌ای و شاگرد ممتاز مکتب اوست.

سیدحسن نصرالله زیر نظر و هدایت خامنه‌ای، در درازای بیش از سی سال، حزب‌الله لبنان را قدم به قدم از یک گروه تبهکار بَدَوی و کم‌توان به یک ارتش تروریستی با شبکه‌ای وسیع از گانگسترهای شیعه، تبدیل کرده است. حزب‌الله عملا دولتی بسیار قوی‌تر درون دولت لبنان تشکیل داده و تقریبا همه امور این کشور لکنته و صدقه‌بگیر را به گروگان گرفته است.

بزرگترین یاوران نصرالله در کمک به این رشد سرطانی، دو تروریست مقتول، قاسم سلیمانی و عماد مغنیه بوده‌اند که هر دو نوچه‌های عزیزکرده علی خامنه به حساب می‌آمدند. ارادت و علاقه متقابل قاسم سلیمانی و سیدحسن نصرالله، عهد اخوتی میان این دو برقرار کرده بود که ولایت و حق پدری سیدعلی خامنه‌ای بر هر دوی آنها موجب استحکام‌اش شده بود. سلیمانی در سال‌های آخر حیات خونبارش، بارها در حرف و عمل نشان داد که پس از خامنه‌ای، سیدحسن نصرالله را از همه نمایندگان روحانیت شیعه، عزیزتر می‌دارد.

در سوی دیگر این رابطه، سیدحسن نصرالله هم هیچگاه در تظاهر به کوچک‌ابدالی برای خامنه‌ای کم نگذاشته و همواره در خلوت و جلوت با صراحتی وقیحانه بر دنباله‌روی و خاکساری حزب‌الله لبنان در مقابل رژیم ولایت فقیه تأکید کرده است. او بارها حزب‌الله لبنان را «حزب ولایت فقیه»( نحن حزب ولایه الفقیه) و «آقایان(محترمان) نزد ولی فقیه»( نحن ساده عند الولی الفقیه) نامیده است.
سیدحسن نصرالله، یک خامنه‌ای کوچک است
دستگاه تبلیغاتی عریض و طویل جمهوری اسلامی، زیر نظر و با تأیید مستقیم خامنه‌ای، سال‌ها برای ساختن چهره‌هایی پرجاذبه و حماسی از جانیانی چون مغنیه، سلیمانی و نصرالله تلاش کرده و بودجه عمومی‌ کشور و اموال مردم ایران را صرف باسمه‌ای‌ترین شکل پروپاگاندا برای اینگونه چهره‌سازی‌ها کرده است. از آنجا که مغنیه و سلیمانی مدت‌هاست به لقاءالله متصل شده‌اند، چند سالی است که بیشینه تبلیغات حکومت اسلامی مصروف باد کردنِ حسن نصرالله- این سید لبنانی فربه و گردن‌ستبر- شده‌ است.

همزمان با این تبلیغات کذایی، طی سال‌های اخیر، بخشی از گروه‌های چپگرای پراکنده در سراسر دنیا، با نشخوار یک مشت مهملاتِ به اصطلاح ضدامپریالیستی، در همراهی با دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی، به تکریم و ستایش «محور مقاومت» و مشهورترین چهره آن- سیدحسن نصرالله- مشغول شده‌اند. مشنگ‌های بی‌وطنِ فارسی‌زبان این بخش از چپ- که لقب من‌درآوردی و مضحک «چپِ محور مقاومتی» را به خود داده‌اند- البته مدتی است که پا را از ستایش خشک و خالی فراتر گذاشته‌اند و هر جا که فرصت دست دهد، «سیدحسن» را شایسته جانشینی «سیدعلی» می‌خوانند.
باورمندان به ولایت فقیه، منکران تمدن و هویت ایرانی هستند
پندار شریرانه‌ای که مانع درج شرط اصالت ایرانی برای رهبر جمهوری اسلامی در قانون اساسی این نظام تبهکار شده، همان باوری است که ایران را «کشور شیعیان» و «مملکت امام زمان» می‌داند و نفوس و منابع این آب و خاک کهن را مِلک طلق ائمه شیعه و سادات اهل بیت فرض می‌کند. باورمندان به چنین مهملاتی، تبهکارانی موعودگرا و منکر تمدن، فرهنگ و هویت ایرانی هستند که در ضمیرشان، انقلاب نکبت‌بار بهمن ۱۳۵۷ را فتح دوباره سرزمین مجوسان به دست سادات قریشی می‌دانند. بارزترین نمونه بیان این پندار، سخنرانی سیدحسن نصرالله در خردادماه سال ۱۳۸۸ است که در بخشی از آن، وقیحانه منکر تمدن و هویت ایرانی شده است.
از چشم‌انداز نصرالله و باقی مؤمنان به ولایت فقیه، ایرانیان هویتی مستقل از اسلام شیعه ندارند و بنابراین محکوم به این هستند که یکی از اولاد ذکور بنی‌هاشم و سادات معمم، زمام امورشان را تا ظهور مهدی موعود به کف با کفایتش بگیرد! حال چه باک اگر این «سید جلیل‌القدر»، از همان حدودی به خاک ایران نزول اجلال کند که اجداد اطهرش چهارده قرن پیش از این، به فتح و غارت ایران آمدند و باشندگان این سرزمین کهن را با لبه شمشیر کج‌شان به «راه راست» آوردند و به «نور اسلام» منور کردند.
سودای سادات رقیب برای جانشینی ولی فقیه
پرواضح است که سیدحسن نصرالله برای رسیدن به کرسی ولایت فقیه راهی دشوار در پیش دارد. فارغ از این واقعیت که بیشینه ایرانیان- مانند همه ملت‌های آزاد دنیا- به هیچ وجه سلطه یک بیگانه را بر خود نخواهند پذیرفت، در ساختار قدرت و میان آخوندهای صاحب نفوذ نظام هم او بیگانه‌تر از این است که مقبولیت عام برای مقام ولایت پیدا کند. علاوه بر اینها، او دو رقیب قدرتمند در صحنه سیاست جمهوری اسلامی دارد که سال‌هاست برای منصب ولایت فقیه دندان تیز کرده‌اند و هر یک، بخش‌های مهمی‌ از نیروهای داخل نظام را برای رسیدن به این هدف، همراه خود دارند. دو رقیب سیدحسن نصرالله در سودای جانشینی رهبر فعلی، یکی سیدمجتبی خامنه‌ای و دیگری سیدابراهیم رئیسی هستند.

میان این سه رقیب، مجتبی خامنه‌ای تا اکنون بخت بیشتری از دو نفر دیگر برای جانشینی پدرش دارد. با اینکه او همواره کمترین حضور را در عرصه عمومی‌ داشته و در سایه و تاریکی مشغول پیشبرد برنامه‌هایش بوده است اما به واسطه همین برنامه‌ها، طی دو دهه اخیر نام‌ وی روز به روز بیشتر میان اهل سیاست و افکار عمومی‌ مطرح شده است. به نظر می‌رسد که از میانه دهه ۱۳۸۰ خورشیدی، نقش مجتبی خامنه‌ای در اداره «نظام» به پشتگرمی‌ پدرش، روز به روز پررنگ‌تر شده است. همچنین در افکار عمومی‌ شایع است که بخش مهمی‌ از نهادهای امنیتی و نظامی‌ هم از جانشینی مجتبی بجای پدرش حمایت می‌کنند. با توجه به قرائن و نشانه‌های مطرح بودنِ مجتبی خامنه‌ای در تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم شبه‌رسانه‌های وابسته به نهادهای نظامی‌ و امنیتی، این ادعا چندان دور از واقعیت به نظر نمی‌رسد.

این سکه اما روی دیگری هم دارد که بعید نیست در نبود رهبر فعلی نقش‌اش چندان به مراد مجتبی خامنه‌ای نباشد. آنجا که کار به سنجش توان و تدبیر سیدمجتبی برای رهبری و اداره «شرکت سهامی‌جمهوری اسلامی» می‌رسد، چنته مجتبی چندان پر به نظر نمی‌آید. دشمنان و مخالفان او در میان گانگسترهای اداره‌کننده جمهوری اسلامی کم نیستند. این عده رد پای مجتبی را در بسیاری از مفاسد، ناکارآمدی‌ها و ناکامی‌های دو دهه اخیر می‌بینند و تا جایی که منافع‌شان ایجاب کند، به آن اشاره می‌کنند. بعید نیست که در فقدان علی خامنه‌ای، این نیروها به بهانه بی‌تجربگی و بی‌تدبیری مجتبی در اداره «نظام»، او را گزینه‌ای مناسب برای رهبری ندانند.

در نزاع بر سر جانشینی ولی فقیه، ابراهیم رئیسی موقعیتی بهتر از مجتبی خامنه‌ای ندارد. اینکه برکشیدنِ این سید جنایتکار و نادان به مقام ریاست‌ جمهوری بدون چراغ سبز علی خامنه‌ای ممکن نبود، از کفر ابلیس واضح‌تر است اما اینکه دلیل مطرح شدنِ نام ابراهیم رئیسی برای جانشینی علی خامنه‌ای چیست، چندان روشن نیست. بی‌تدبیری و بلاهت رئیسی در ضبط و ربط «دولت» فعلی جمهوری اسلامی آنقدر معلوم است که حتی میان هواداران سینه‌چاک او هم کمتر کسی حاضر به دفاع از کارنامه «ریاست» اوست. آشکار شدنِ ناتوانی و نادانی این سید جانی، موجب شده که شانس ابراهیم رئیسی برای جانشینی خامنه‌ای به طرز چشمگیری کاهش یابد. شاید به همین علت است که برخی «تحلیلگران»، میدان دادن خامنه‌ای به رئیسی را پوست خربزه‌ای می‌دانند که برای زمین زدن او زیر پایش انداخته شده است.
نصرالله، روی کاغذ برنده جدال جانشینی است
سنجش توانایی سیدحسن نصرالله در مقایسه با هر کدام از دو رقیب‌اش، به وضوح کفه ترازو را به نفع او سنگین خواهد کرد. او چند سال در قم دروس آخوندی خوانده و همزمان در مکتب خامنه‌ای هم «تَلَمُذ» کرده است. پس از آن برای سال‌ها، یک دولت در دولت- یک سازمان تروریستی شبه‌نظامی‌ با راه و روش گانگستری- را با موفقیت اداره کرده است. نصرالله سال‌ها حضور رسانه‌ای و خبری داشته و محبوبیتی قابل ملاحظه میان شیعیان منطقه خاورمیانه دارد. او تنها آخوند شیعه است که در وضعیتی برابر و صمیمانه، در یک قاب، در مرکز تصویر، میان سیدعلی خامنه‌ای و قاسم سلیمانی ایستاده و به مدد این تصویر، نزد بخش مهمی‌ از حامیان ولایت فقیه کسب مشروعیت کرده است.

سیدحسن نصرالله برای تبهکارانِ هوادار اسلام سیاسی در سراسر جهان چهره‌ای شناخته شده و محبوب است. تروریست‌هایی چپگرای آمریکاستیزِ دنیا هم نسبت به او ارادت دارند. نصرالله شخصیتی کاریزماتیک و مکار دارد. در زبان عربی خطیبی تواناست و بر مبنای شایعات، فارسی را روان و با قدری لهجه صحبت می‌کند. هم در جنگ و هم در دیپلماسی دارای تجربه‌ است. این امتیازات، روی کاغذ، او را از آدم‌های میانمایه‌ای چون ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه‌ای متمایز می‌کند.
هذیان یا فاجعه؟
شک نیست که نزد بیشینه ایرانیان هیچکدام از این سه سید تبهکار و جانی نه‌تنها احترامی‌ ندارند بلکه بسیار هم منفور هستند. همچنین محال است که هیچ ایرانی وطن‌دوستی بیگانه‌ای چون سیدحسن نصرالله را به زمامداری ایران بپذیرد. شوربختانه اما چهار و نیم دهه استمرار حکومت جمهوری اسلامی به ما آموخته است که دور از ذهن‌ترین فجایع و تخیلی‌ترین احتمالات هم در این نظام تبهکار جامه واقعیت می‌پوشند.

اینکه تصور کنیم که آخوند سیاس و مکاری چون سیدحسن نصرالله به صرف عرب بودن برای کسب قدرت در «مملکت امام زمان» شانسی ندارد، حکایت از نشناختن تاریخ ایرانِ پس از صفویه دارد. تاریخ کشور ما پر است از اتفاقات عجیب و غیرمنتظره‌ای که در بدترین زمان ممکن به میهن ما تحمیل شده‌اند. به یاد بیاوریم که در زمستان ۱۳۵۷ تصور اینکه آخوندی مثل سیدعلی خامنه‌ای در کمتر از یازده سال بر جایگاه محمدرضا شاه پهلوی بنشیند، به هذیان می‌مانست اما این فاجعه به وقوع پیوست. باز به یاد بیاوریم که همین چند سال پیش، وقتی صلاحیت سیدحسن خمینی برای حضور در مجلس خبرگان رهبری تأیید نشد، اراذل بسیجی برای تخفیف و تحقیر حسن خمینی، در پاسخ به هواخواهان او، تا مدت‌ها شعار سر می‌دادند که: «نواده واقعی روح‌الله، سیدحسن نصرالله».

از سوی دیگر، باید این واقعیت را بپذیریم که در صورت فقدان حضور میلیونی مردم ایران در خیابان، مهم‌ترین عامل تعیین‌کننده جانشین خامنه‌ای نیروهای امنیتی و سپاهی هستند. در چنین وضعیتی، کسی برنده جدال جانشینی است که بتواند نیروی سرکوب بیشتری را پشت سرش جمع کند. خطرناک‌ترین احتمال اما این است که پای نیروهای نیابتی منطقه‌ای جمهوری اسلامی هم به این جدال باز شود. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، سیدحسن نصرالله در این موضوع هم دست بالا را دارد زیرا علاوه بر بخشی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی قدس وابسته به آن که هوادار او هستند، قسمتی از کادر حزب‌الله لبنان هم که در ایران ساکن هستند می‌توانند به نفع او وارد بازی شوند.

البته نمی‌توان از این احتمال هم غافل شد که مطرح کردن نام نصرالله به عنوان جانشین خامنه‌ای یک بازی انحرافی برای ترساندن افکار عمومی‌ باشد تا عموم مردم از ترس نیش عقرب به همزیستی با مار غاشیه راضی شوند و به رهبر شدنِ مجتبی یا رئیسی واکنش تندی نشان ندهند. به هر حال عالَم سیاست عالَم ممکنات ناخوشایند است و هر احتمالی در آن شایسته توجه.
احتمال تکرار یک اتفاق فرخنده
تا پیش از حذف قاسم سلیمانی از صحنه سیاست خاورمیانه، سیدحسن نصرالله بخت بیشتری برای کسب مقام ولایت فقیه داشت. در فقدان خامنه‌ای، سلیمانی نه‌تنها می‌توانست نیروهای متنوع سرکوب را در داخل ایران به بیعت با نصرالله وادار کند بلکه حتی توان این را داشت تا کل نیروهای نیابتی وابسته به سپاه قدس در سراسر خاورمیانه را پشت سر سیدحسن نصرالله بسیج کند. از این چشم‌انداز، حذف قاسم سلیمانی به دستور ترامپ، اتفاق فرخنده‌ای بود که جمهوری اسلامی را از تشکیل یک امپراتوری شیعی یا به قول خامنه‌ای تأسیس «یک تمدن نوین اسلامی» بازداشت و در نهایت، این حکومت تبهکار را بی‌آینده کرد.

در ماجرای سودای نصرالله برای جانشینی خامنه‌ای، بهترین اتفاق ممکن برای ملت ایران در آینده، هم‌سرنوشت شدنِ این سید تبهکار با برادر جنایتکارش قاسم سلیمانی است. اگر منافع قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی بر این تعلق بگیرد که سیدحسن به لقاءالله متصل شود، نه‌تنها شر بزرگی از سر مردم خاورمیانه کم می‌شود بلکه خطر حضور و تأثیرگذاری این بیگانه‌ی جنایتکار هم در آینده سیاست ایران منتفی خواهد شد. باشد که هذیان ولایت نصرالله تبدیل به فاجعه‌ای در عالم واقع نشود.
+25
رأی دهید
-9

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۳۰
    GORG AMERICAN - واشنگتن دی سی، ایالات متحده امریکا
    این بحث از سالها پیش بوده ولی مربوط به رهبریت جهان شیعه و محور مقاومت است نه رهبری کشور ایران.حتی طرفداران حسن نصرالله مواقعی با زبان متفاوت و دور از دوستی این را با سران ایران به بحث گذاشته بودن.از جمله علی خامنه ای فارس زبان است و نقص جسمانی داردو امامت امت شیعه هر دوی این را نمی‌پذیرد و حسن گزینه ی سزاوارترین است ولی بخاطر اینکه تمان هزینه های محور شیعه از ایران تامین میشد این نبرد به نفع خامنه ای تمام شد ولی گهگاه صدایی بلند میشود
    1
    8
    دوشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۲ - ۲۱:۵۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۵
    sahandogli - لندن، انگلستان
    حکومتهای پهلوی و ملاها کاملا دست نشانده و وابسته انگلیس و آمریکا بوده اند و در طول این 100 ما در ایران استقلال واقعی را از دست دادیم و شدیم مستعمره دیگران. آنها تعیین می کنند چه کسی رهبر باشد تا در جهت منافع آنها کار کند. همه اینها بازیگران فیلم انگلیس و آمریکا هستند و اگر منافع آنها اقتضا کند حسن نصرااله را هم می کنند رهبر ایران. مردم ایران آنقدر شعور سیاسی بالایی ندارند که بتوانند آینده خودشان را خودشان تعیین کنند. باید دیگران براشان تعیین تکلیف کنند
    2
    4
    ‌سه شنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۱۲
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۹
    Nagonsar - مونیخ ، آلمان
    وقتی یک توله سیک را به اسم صیغه زاده امام خیالی زمان به ملت آوران قالب کردند و بعد از آنهمه کشتار جنایت ۷۰ راس در زیر خاک کردن کره سیک سقط شدن زیاد مشکل نیست که یک صیغهزاده لبنانی را به لسم ولی انر صیغهزاده های جهان به ملت آوران غالب کنند. کی میتونه مانعش بشه؟ مسیح صیغه نجات یا مریم کپک زیرانداز بعثیها
    0
    1
    ‌چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.