روزبه خادمیان، ۳۱ ساله و کارشناس حسابداری، در استوری اینستاگرامش نوشت: «تو عقب وایسا. من برای آزادی تو جون میدم.» روز بعد و در اوج اعتراضهای فردیس کرج، یکی از ماموران از فاصله نزدیک از پشت به سر روزبه شلیک کرد و او کشته شد.
میترا ابراهیمی مادر روزبه نیز بر سر مزار او گفت: «پسرم جونش رو فدای ایران کرد...»
او به رغم اینکه در رشته حسابداری تحصیل کرده بود، اما به دلیل نبود فرصتهای شغلی مناسب تخصصش به فروش موبایل روی آورده بود. یکی از نزدیکان خانواده روزبه خادمیان که درباره نحوه کشته شدن او به بیبیسی فارسی میگوید:
«۳۰ شهریور روزبه داشت مغازه موبایل فروشی که اونجا کار میکرد رو میبست که خیابون شلوغ شد. روزبه میره توی پارکینگ صاحب مغازه که همون کنار بود. مامورا دنبالش میرن و در رو با پا میشکنن. از فاصله یک متری ۷۰ تا ساچمه به پشت روزبه شلیک کردن. بعد از دو ساعت از درمانگاه به خانوادهش خبر دادن که زخمی شده. وقتی خانواده رسیدن با جسم بیجان و خونین روزبه مواجه شدند. خونریزی داخلی کرده بود.»
علت فوت در گواهی پزشکی قانونی اصابت گلوله ذکر شده است.
مزار روزبه خادمیان در بهشت سکینه کرجاو از اهالی شهر «سُنقُر» در استان کرمانشاه بود. خانوادهاش تصمیم گرفتند که او را در همین شهر به خاک بسپارند، اما به گفته منبع نزدیک به خانواده، «به مشکل برخوردند».
این منبع میگوید: «خاکسپاری در بهشت سکینه کرج انجام شد. از سنقر اطلاع دادن که جو خیلی امنیتیه و مراسم نباید برگزار بشه. خانواده هم از ترس اینکه برای جوانان خانواده و نزدیکانشون اتفاقی نیفته و اونها رو هم بازداشت نکنن یا نکشن، در سنقر مراسم نگرفتن.»
خانواده روزبه داغدارند؛ داغی که فراموش نمیکنند و زندگی آنها را عوض کرده است:
«زندگی بعد از روزبه برای خانواده بسیار سخت و طاقتفرسا میگذره. تنها پسر خانواده بود. خانواده بسیار افسرده است. غم روزبه کمر خانواده را خم کرد. تنها یک خواهر داشت. هر مراسمی که بود یا روز مادر یا تولد مادرش این جمله رو براش استوری میکرد که زندگی من بر سه اصل استواره: نگاه مادرم، لبخند مادرم و دعای مادرم. به مادرش خیلی وابسته بود.»
روزبه خادمیاناز روزبه خادمیان عکسهای بسیاری در حال ورزش وجود دارد و پیداست که او علاقه خاصی به ورزش داشته:
«روزبه به فوتبال خیلی علاقه داشت. استقلالی بود. خواننده مورد علاقهش سالار عقیلی، محسن یگانه و محمد علیزاده بودن. روزبه خیلی پسر خونگرم و مهربانی بود. روابطش با فامیل و مشتریهای مغازهش خیلی خوب بود. بعد از گذشت نزدیک به یکسال هنوز مشتریهای مغازهش براش گریه میکنن و خیلی ناراحتن. عزیزکرده فامیل بود.»
دوستان و همکاران روزبه خادمیان در آخرین تولد او قبل از کشته شدنش برای او در مغازه تولد گرفتند؛ مراسمی پر از لبخند رقص. چیزی که دیگر تکرار نمیشود.