اطلاعات جدید از ماجرای پرونده ثقتی از زبان پیمان بهبودی


اطلاعات جدید از ماجرای پرونده ثقتی از زبان پیمان بهبودی.
 
+66
رأی دهید
-3

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۱۰۱
    تنها در اینجا - کپنهاگ، دانمارک
    بمناسبت فاجعه اخیر (تجاوز مدیرکل ارشادگیلان) شخصی تعریف می‌کرد هنگام سقوط حکومت شاهنشاه در ۲۲ بهمن دوان دوان رفتم توی بازار و داد زدم: . شاه رفت ....!. شاه رفت ....!. در حالی‌که غرق خوشحالی‌ بودم بر زمین سجده کردم. در همان حال، پیرزنی‌ نزدیکم آمد و گفت: . نمازت تموم شد؟ حالا بیا کارت دارم!!! . آمدم نزد پیرزن و کنارش نشستم. گفت:. ننه چه کسی‌ جای شاه میاد؟ . با خوشحالی گفتم:. مادر جان، سیدی از نسل سادات‌صدرالهدی ...... یک مرد خدا. گفت: ننه خوشحال نشو... گفتم: چرا؟. گفت: . زمانی‌ که جوان بودم و تازه ازدواج کرده بودم . به همراه شوهرم از روستا برای زیارت امام‌رضا رفتیم مشهد. ولی‌ یک لحظه شوهرم را گُم کردم. از آنجایی که دختر روستا بودم و هیچ‌وقت به شهر . نیامده بودم دست و پام را گُم کردم . و نمی‌دونستم چکار کنم و داشتم گریه می‌کردم. همان لحظه یک سید قد بلند با چفیه سبز از راه رسید . و گفت: چیه چرا گریه می‌کنی‌؟ . گفتم: شوهرم را گُم کردم. گفت: این که گریه نداره! . بلند شو ناراحت نباش . من شوهرت را پیدا می‌کنم حالا بریم خونه‌ی من . یه چیزی بخور و کمی استراحت کن، نگران نباش. .............
    1
    19
    ‌چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۱۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۱۰۱
    تنها در اینجا - کپنهاگ، دانمارک

    -- منم از شدت خستگی‌ و ترس با سید اولاد پیغمبر راهی‌ منزلش شدم. وقتی‌ رسیدیم آنجا، کسی‌ توی خانه نبود . به من گفت: اینجا خانه‌ی سید هست. باید از هر نجاستی به دور باشیبرو حمام کن تا زنم بیاد . ولی‌ زن نداشت دروغ می‌گفت تا داخل حمام شدم، آمد دنبالم و همانجا به من تجاوز کرد . سه روز پشت سر هم در منزل سید بودم . و تا توانست از من کام گرفت وقتی‌ سیر شد گفت: . اگر زبونت باز بشه به جرم تهمت به سید اولادِ پیغمبر میدم سرتو بِبُرند. منم هیچ حرفی‌ به کسی‌ نزدم. بعد از سه روز منو برد حرم امام‌رضا و توی بلندگو اسم شوهرم را صدا زد. بعد از چند دقیقه، دیدم شوهرم آمد. سید شوهرم را به باد کتک گرفت و گفت:. بی‌شرف!!! چطور دست زنت را . توی این جمعیت ول کردی؟ نترسیدی؟ . حـ...‌ اینجا زیاده و زنت هنوز جوانه!!. شوهرم هم علاوه بر کتک زدن من. افتاد روی کفش سید و بوسه می‌زد و تشکر می‌کرد . بعد گفت: آقا سید، من نذر کردم هرکس زنم را پیدا کند . صد ریال به او بدهم بعد صد ریال به آن سید . داد و دست منو گرفت . و به روستای خودمون برگشتیم.............!!! . حالا ننه جان فهمیدی !؟؟. اینها؛ هم به ما تجاوز خواهند کرد
    0
    24
    ‌چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۲۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۱۰۱
    تنها در اینجا - کپنهاگ، دانمارک

    --- هم کتک‌مون خواهند زد . و هم پول‌مون رو خواهند خورد. پس زیاد خوشحال نباش که شاه رفت!!!. علامه دهخدا ...
    0
    23
    ‌چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۲۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.