عصرایران: خداوند میفرماید: «لا اِکراهَ فِی الدین» (بقره، ۲۵۶) در ارتباط تو با خدا که اکراهی نسیت، پس دعوا سر چیست؟ دعوا سر بردگی غیرخدا است، سر اینکه تو نباید غیرخدا را بندگی کنی. بعضیها میگویند حکومت اسلامی نباید به زور مردم را بهشت ببرد. در واقع باید گفت: حکومت اسلامی فقط باید جلوی به جهنم بردن مردم را بگیرد و نگذارد کسی به زور، مردم را به سمت جهنم ببرد، همین!
امام حسین (ع) در واقع میخواست مردم را نجات بدهد تا آنها را به زور به سمت جهنم نبرند، وقتی دید که مردم نمیخواهند نجات پیدا کنند، فرمود: خُب اگر نمیخواهید من بر میگردم...، ولی آنها گفتند: نه، خودت هم باید بیایی با هم به سمت جهنم برویم! اینجا بود که جنگ شروع شد. پس فلسفه قیام امام حسین (ع) آزادی و رهایی بود. گفتای مردم، میخواهم شما را آزاد کنم، اگر رهایی و آزادی را نمیخواهید من برمیگردم! ولی آنها نگذاشتند.
ادبیات دین، اصلش باید بحث آزادی باشد؛ آزادی فردی و آزادی اجتماعی، یعنی آزادی یک فرد و آزادی یک ملت. آزادی یک ملت لازمهاش چیست؟ لازمهاش مدیریت ولایی است، چون فقط مدیریت ولایی است که میتواند کاری کند که خوبهای یک ملت بجوشند و بالا بیایند. این روش را هم نمیتواند دیکتاتور مآبانه انجام بدهد بلکه باید در فضای باز و در فضای آزاد انجام بدهد. هم پیغمبر اکرم (ص) هم أمیرالمؤمنین (ع) میخواستند این آزادی را به مردم بدهند که گلهای این مردم شکفته بشود و رو بیاید؛ لذا به هر دوی این بزرگواران، گفتند که شما مدیریت بلد نیستید! چون فکر میکردند که مدیریت یعنی زورگویی!
امام زمان (ع) کسی را دیندار نمیکند؛ از بردگی رها میکند
پس دین چه میگوید؟ دین میگوید من فقط میخواهم تو را رها کنم. امام زمان (ع) هم کسی را به زور دیندار نمیکند؛ بلکه انسانها را از بردگی نجات میدهد، فقط همین! وقتی آزادی و رهایی در دین ما این جایگاه را دارد، خیلی عجیب است که یک کسانی در مقابل این دین، شعار آزادی بدهند؟ حتماً اینجا یک اشتباه و سوءتفاهم بزرگ اتفاق افتاده است.
دین دعوایش سر آزادسازی است! دعوای دین سر ارتباط با خدا نیست، اصلاً ارتباط با خدا که دعوا بردار نیست، موعظهبردار هم نیست، تلقینبردار هم نیست! ارتباط تو با خدا از سرِ عشق و عاطفه است و با احساس امنیت است، فقط دیگران نباید تو را اذیت کنند و باید اجازه بدهند تو خودت رشد کنی.