خمینی اسلام ناب انقلابی محمدی را از کوزه بیرون آورد و آن را در دو وجه شیعه و سنی به جان نه فقط مسلمانان بلکه جامعه بشری انداختایندیپندنت فارسی، علیرضا نوری زاده: ایران سرزمین اشغالشده صدر اسلام است، پس بدزدید و بچاپید و بکشید که خداوند حلالتان کرده است؛ همانطور که مصباح یزدی در دیداری با سعید جلیلی و باقری لنکرانی که از مریدان سرسخت او و به دنبال کرسی ریاست و نایبرئیسی مجلس دهم مجلس بودند، گفته بود: خداوند مثل صدر اسلام یک بار دیگر ولایت مجوسها را با این همه ثروت به شما ارزانی داشته، پس دریغ نکنید؛ اینجا ملک طلق شما است. (نقل به مضمون از یکی از اعضای سابق جبهه پایداری که قبل از مرگ در مکالمهای این را به من گفت.)
خمینی اسلام ناب انقلابی محمدی را از کوزه بیرون آورد و آن را در دو وجه شیعه و سنی به جان نه فقط مسلمانان بلکه جامعه بشری انداخت. ظهور بنلادنها، ظواهریها، حسن نصراللهها، طالبان، داعش، حماس، جهاد اسلامی، حرکت شباب، بوکوحرام و... همگی با به قدرت رسیدن مردی که میخواست در جهان، خلافت اسلامی بر پا کند و خود در مقام خلیفهالمسلمین جای هارونالرشید را بگیرد، مرتبط است.
این خمینی بود که آخوندهای سنی را هم مثل شیعهها تشویق کرد که شما هم میتوانید با ترور و تکفیر و ارعاب، رژیم حاکم بر کشورتان را سرنگون کنید و اگرچه راشد الغنوشی در تونس، عباسی مدنی در الجزایر، خالد اسلامبولی و ایمنالظواهری در مصر، بن لادن در عربستان، الزرقاوی در اردن و سپس عراق و ملاعمر و قاضی حسین در افغانستان و پاکستان نتوانستند قدرت را به طور کامل به دست گیرند و حکومت ملاعمر در کابل نیز دولت مستعجل بود، سرانجام دستپروردگانشان در کابل به قدرت رسیدند و جامعهای را که اندکاندک بهسوی مدنیت و تحول پیش میرفت، متوقف کردند و سپس به عقب برگرداندند.
بذری که سید روحالله کاشت، امروز به دلیل خطاکاری و فقدان سیاستی قاطع و آشکار در ایالات متحده و اروپا در قبال بنیادگرایی، سلفیجویی، اسلام ناب محمدی انقلابی، ارتجاع، واپسگرایی و... همچنان عربده میکشد و زندگی را بر میلیونها انسان در چهار سوی جهان تلخ کرده است؛ اما اینکه خمینیایسم بعد از مرگ صاحب عله بهمراتب خطرناکتر شد، واقعیتی تردیدناپذیر است.
ظهور «نایب برحق امام زمان»، سید علی ولی فقیه و نوکران ذوبشده در ولایتش با پول و امتیاز و به تبع آن نوکران غیرایرانیاش و نیز سلفیهای داعشی سنی و اذنابشان از طالبان تا بوکوحرام نخست اسباب نگرانی اهل اندیشه و فرهنگ و زنانــ بهویژهــ در دنیای اسلام و سپس در دیگر نقاط جهان را در ابعادی گسترده فراهم کردهاند.
چندی قبل با فرزند یکی از دوستانم که مادری مصری و پدری ایرانی دارد، سخن میگفتم. نوجوانی که تازه فارغالتحصیل شده و در خانهای رشد کرده بود که نفی ولایت فقیه ستونهای آن را بالا برده است. این پسر جوان در لندن به مدرسه و دانشگاه رفته بود اما یک لحظه حس کردم با یکی از فارغالتحصیلان مدرسه دیوبندی وزیرستان پاکستان یا مدرسه حقانی مواجهم. وقتی هم گروهی از همین نوجوانان فاجعه ۱۱ سپتامبر یا جنایت قطارهای زیرزمینی لندن، بمبگذاریهای جهانی و قتل صدها فرزانه و اهل فرهنگ و این اواخر حمله به سلمان رشتی روی سن را رقم زدند، وحشتزده شدم. حالا اگر سید علی با الطاف باب مالی دستش به میلیاردها دلار توقیفی برسد، چه خواهد کرد؟ اگر میلیاردها دلار پول نفت را در اختیار تفالهچایخورهای خمینی بگذارند تا اذهان پاک این جوانان را مسموم کنند، جهان ما به کدام سو کشیده خواهد شد؟
بگذارید صریحتر بگویم. ۳۲ سال پس از مرگ خمینی که زندگی سه نسل را نابود کرد، اینکه با کسانی مواجهایم که میخواهند بشریت را نابود کنند. وقتی سرداران سپاه و امنیتخانه مبارکه از نابودی و محو اسرائیل میگویند، معنای حرفشان خیلی ساده است: ویرانی ایران و منطقه.
من میترسم؛ برای اولین بار از خمینیایسم احساس وحشت میکنم. نه برای خودم و جانم که زمان زیادی پیش رو ندارم، بلکه برای فرزندانم، برای آنها که امروز به دنیا آمدهاند. اگر دنیا (با پوزش بسیار) به پفیوزی خود در برابر اهل ولایت فقیه ادامه دهد، تردیدی ندارم که سرنوشت فرزندان و نوادگان نسل ما نیز با وحشت و مرگ و ویرانگری پیوند خواهد خورد.
آری؛ من میترسم وقتی میشنوم خانم نانسی پلوسی خواب دیدار با حداد عادل را میدیده است. میترسم وقتی میبینم در برابر جنایت رژیم علیه زنان و نوجوانان و کودکان، هنوز هم به امامزاده ولایت دخیل میبندند و باب مالی به سوی تهران و به امیرعبداللهیان لبخند میزند و جوزپ بورل با عشوههای پنهانی برای کوهنوردی با شمخانی نقشه میریزد. میتوانم نگران نباشم که نایب امام زمان حالا دست از سر یمن و لبنان و سوریه و عراق برمیدارد؟
شمخانی در دیدار از عراق خواستار خلع سلاح کومله و حزب دموکرات کردستان شد اما به شعبه ایرانی پکک هیچ اشارهای نداشت؛ یعنی اینکه رفقا از خودماناند. در حالی که اگر تیری در رفته بود، از کلاشنیکفهای حیات آزاد (پژاک) خارج شده بود نه تفنگ پیشمرگههای کومله و دموکرات.
سپاه در دو وجه
فقط اسلام ناب ذووجهین نیست؛ بلکه سپاه نیز دارای دو وجه است: وجه آدمکش و جبار و ضدملی و وجه مافیایی پولساز دزد بیتالمال همهکاره. البته یک عده سرهنگ به پایین و چندتایی سردار هم در سپاه هستند که شرافت سربازی را وانگذاشتهاند و همچنان از آن شور و حال نخستین چیزی در خود دارند. در همین دیدار اخیر «مقام معظم»، بعضی از همینها از ساعت آقازاده شمخانی گفتند و همسر و فرزندان بچههای سپاه در زندان اوین و... .
در میدان اقتصاد، جای آن بازاریهای سرشناس را که اغلب هم دین داشتند و هم دلبسته وطن و نهضت ملی ایران بودند، بازاریهایی از طایفه دستمالچی و مانیان و فواکهی و... گرفتهاند و به جای مدیران کارآمدی که بزرگترین واحدهای صنعتی ایران را اداره میکردند، حالا آقازادههای ناصر ابوالمکارم و جنتی و حدادعادل و مهدوی و باقری کنی نشستهاند و اداره مهمترین واحدهای صنعتی را در راه به ورشکستگی کشاندنشان، بذرپاشها عهدهدار شدهاند.
حال وقتی این جمع را در کنار مافیای تبلیغات و مطبوعات از تیره حسین بازجو و قلمبهمزدان روزنامههای جوان و تهرانامروز و جبلی، مدیر صداوسیمای ولی فقیه و حاج عزت، صاحب میراث فرهنگی و گردشگری، قرار دهید، میبینید که همگی از نوع همان تفالهچایخورهای خمینیاند که یا با درجه و بیدرجه اهل سپاهاند یا سر در آخور امنیتخانه رژیم دارند.
خمینی هرگز به ایران مهری نداشت و به ایرانی بودن افتخار نمیکرد اما همان او هنگامی که بارزان تکریتی، برادر صدام و رئیس استخبارات وقت عراق، نزدش رفت که بیایید با ما همکاری کنید، همهچیز به شما میدهیم، گفته بود من حاضر نیستم با شما علیه کشورم فعالیت کنم و وقتی بارزان گفته بود در این صورت ما معذوریم که به شما اقامت بدهیم، داد زده بود من اقامت هم نمیخواهم و میروم (به نقل از دکتر عاملی، سفیر وقت ایران در عراق). اما امروز وارثان اندیشه او و پرچمداران خمینیایسم ایران را دربست تقدیم روسها کردهاند و از اینکه روسها و جمهوریهای سابق اتحاد شوروی ۸۹ درصد دریای مازندران را بلعیدهاند، ککشان هم نمیگزد.
حضور سید ششکلاسه بیسواد دروغزنی چون ابراهیم رئیسی در کرسی ریاستجمهوری فاجعه بزرگ دیگری است که در پی توطئه مشترک فرماندهان سپاه و مافیای بیت به رهبری سید مجتبی به ملت ایران تحمیل شد.
رئیسی و مافیای سپاه نه تنها مشغول واگذاری حاکمیت ملی به روسیه و چیناند بلکه در معامله فروش وطن به دولت عظمای آل ثانی قطر و... نیز دست دارند. اینکه شاهزادههای قطری برای خرید جنگلهای شمال، زمینهای ساحلی و دامنههای البرز به رئیسی و سپاه میلیونها دلار پرداختهاند ، براندام هر فرد عاشق ایران لرزه میاندازد.
بچهپرروهای تردامن
پنج سال پیش از انقلاب و روی کار آمدن رژیم جهل و جور و فساد، آن که خائن و عامل آمریکایش میخواندند، وقتی خبردار شد یک شرکت آمریکایی با کمک یک بازرگان نفتی عراقی/ایرانی (حمید جعفر، مدیرعامل کرسنت) در میدان دریایی مشترک ایران و امارت در فجیره مشغول حفاری و نصب دکل برای استخراج گاز است، دستور داد نیروی دریایی کلیه عملیات را تحت نظر بگیرد و روزی که به او اطلاع دادند که سر اعلیحضرت به سلامت، پروژه آماده بهرهبرداری شده است، به نیروی دریایی ایران دستور داد با یک عملیات ضربتی، پروژهای را که به ضرر ایران بود، ریشهکن کنند. عملیات ضربتی چند ساعتی طول کشید، آمریکاییها و کارگران محلی گریختند و در پایان عملیات، نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان!
بیش از سه دهه و نیم بعد و پس از آنکه قطریها میلیاردها مترمکعب از گاز ما را مکیدند، حمید جعفر جمهوری ولایت فقیه را به خاطر نقض قرارداد به دادگاه برد. دادگاه هلندی هم به نفع حمید جعفر رای داد و جمهوری ولایت فقیه را به پرداخت ۱۸ میلیارد دلار غرامت محکوم کرد. در قرارداد مافیایی سپاه که با مداخله کردان، معاون شرکت نفت، شکل گرفت، نخست مصالح ملی وطن و سپس جوان پرشور و مبتکری به نام عباس یزدانبخش (یزدانی) که جان بر سر این معامله گذاشت، قربانی شدند.
ماجراى عباس یزدانى که با هماهنگى حسین طائب و معاون اقتصادیاش محراب (اطلاعات سپاه) و بهرهبردارى از نفوذیهاى حیدر مصلحى در ترکیه و دبى، انجام شد، همگان را در بهت فرو برد. این ماجرا و شنود دفتر على مطهرى و منزل على لاریجانى صرفا بر دو هدف استوار بود؛ نخست آنکه شیخ علی اکبرهاشمى رفسنجانی را (که پسرش مهدی دوست نزدیک یزدانی بود و پای او را به قراداد کرسنت کشانده بود) تحت فشار قرار دهند و از دخالت و نفوذ او در اداره دولت روحانى بکاهند و دوم اینکه حلقه مافیا هنوز نمیدانست در دایره اصحاب هاشمی چه حوادثى در شرف وقوع است، زیرا اکثر گفتوگوها حضورى انجام میشد. به گمان آنان، پولهاى خاندان هاشمى نزد عباس یزدانى بود و بخشی از این پولها قرار بود صرف فتنهانگیزی شود و عباس هم محور هماهنگىهای داخل و خارج بود.
طائب پیش از ربودن عباس یزدانی، در گزارشی به خامنهای، داستانی سرهم کرد که به موجب آن هماهنگىها بین عباس و اپوزیسیون و سفارت آمریکا در دبى انجام شده و اداره جریان فتنه در داخل هم به دست مهدى هاشمی انجام میگیرد و رضا صالحى و على مطهرى و یارانشان به جاى تاجیک و سعید حجاریان به نظریهپردازى براى پیشبرد انقلاب مخملى پرداختهاند.
پیدا کردن سرنخها به یک شورا واگذار شد تا بتواند منافذ را ردیابى و اقدامهای پیشگیرانه را عملیاتى کند. این نظریه بر این تئورى استوار بود که هدف روحانى براى باز کردن فضاى سیاسى و آزاد کردن فعالیت انجمنهاى مردمنهاد به آزاد شدن پتانسیل جوانان معترض و سازماندهى مجدد اما کمى مخفىتر منجر خواهد شد و چنانچه دولتى قدرتمند و سازماندهنده بر سر کار آید، میتواند براى آینده نظام خطرساز باشد.
پدرخواندههای سپاه و امنیت سرانجام این جمعبندی رسیدند که کرسنت اسب تروایی است که یزدانی و مهدی هاشمی هدایت آن را عهده دارند اما میتوانند با یک مانور حسابشده کرسنت را به زیر عبای ولی امر مسلمانان بیاورند. کردان از سوی باند سپاه و طائب مامور گفتوگو با کرسنت شد. قرارداد مبنی بر آن بود که ایران با فروش گاز به امارات اولا مانع از دزدیهای دولت عظمای قطر از فلات قاره گاز پارس جنوبی شود و هم پس از ربع قرن، گاز ایران، چراغها در آن سوی تنگه هرمز را هم بیفروزد و عایداتی عظیم به خزانه دولت وارد کند.
پرونده کرسنت در چالش سختى قرار گرفت. کردان تقاضای ۷۰ میلیون دلار رشوه برای سپاه کرد تا از حوزه استخراج و عبور لولههای انتقال گاز حراست کند؛ اما کرسنت که تاکنون هزینههای سنگین و هدایای بسیاری از کف داده بود، زیر بار رشوه نرفت و شکایت کرد.
روزی در لندن عباس یزدانی به دیدنم آمد. سخت آشفته و نگران بود؛ بهخصوص که در یک شهادت ویدیویی در دادگاه لاهه، به نفع کرسنت سخن گفته بود و در پی آن، تهدید به مرگ شده بود. قرارداد متوقف شد و خسارت سنگینى به ایران وارد آمد. مثل همیشه بىخردان و زورمندان فاسد ابتدا با هر طرحی که خود در آن دستی نداشته باشند، مخالفت میکنند و بعد خودشان پا پیش میگذارند و خواستار تعامل مستقیم با طرف خارجی پروژه و طرح میشوند.
در خصوص قرارداد فروش گاز به امارات از طریق شرکت کرسنت هم محمدرضا رحیمى، معاون اول احمدینژاد و یکی از سران مافیا، در آغاز در لباس مخالف قرارداد ظاهر شد. به صداوسیمای حاج عزت (در آن روز) آمد و علیه قرارداد ضجه و شیون سر داد اما بعد از طریق حاج آقایى در بازار که آدم محترمى است، به حل مشکل علاقهمند شد. قرار بود چند صدهزار دلارى به جیب مبارک بزند که با توپخانه کیهان و امنیتىها مواجه شد. سپس مشایى با حضور در کاخ شیخ محمد، نخستوزیر امارات و حاکم دبی، کوشید مشکل کرسنت را حل کند اما باز سروکله حسین طائب و معاونش محراب و حسین بازجو نماینده «آقا» و مدیر موسسه کیهان پیدا شد و امنیتیچىها دوباره جلو توافق را گرفتند.
بعد از کنار رفتن کردان و رحیمى و مشایى، نوبت امنیتىچىها شد تا مشکل را حل کنند اما آنها در مرداب دادگاه لاهه گرفتار شدند و بر سیره اخلاق و تربیت و رفتارشان، عباس را در یک دیدار تجاری ربودند و در گوشهای از امارات به کشتی بردند و به قتلش رساندند. آنگاه پیکر او را بعد از چند روز به ساحل بازگرداندند و بر ماسهها انداختند. آنها همسر، فرزند، مادر، برادر و تمام خانواده یزدانی را به سوگ نشاندند فقط به این خاطر که بر فساد و خیانت خود سرپوش گذارند.
مطابق قرار داد کرسنت، ایران میباید ۲۵ سال گاز میدان اسفندیار و فروزان را به خانه اماراتیها و کارخانه تولید برق شارجه میرساند .فکر کنید با این قرارداد امارات تا چه حد به انرژی ایران وابسته میشد؛ اما مافیای سپاه با رشوهخواهی و قتل عباس یزدان پناه خسارتی سنگین بر شانههای اقتصاد وطن وارد کرد.
من این نمونه را چون در جریان آن قرار داشتم آوردم؛ وگرنه ۲۷ تشکیلات مافیایی دفتر «نایب امام زمان»، سپاه پاسداران، اطلاعات سپاه، امنیتخانه مبارکه، آستان قدس رضوی، موقوفات معصومه و... علاوه بر سرقت میلیاردها تومان و دلار، با قارونهای ریز و درشت ، بزرگترین دزدیهای تاریخ خانه پدری را مرتکب شدهاند و خواهند شد و ایران ثروتمند از ژاپن شدن به بنگلادش شدن تن در میدهد و در گام بعدی شانه به شانه بورکینافاسو خواهد زد.
با این عبارت حدیث فساد راخاتمه میدهم: خمینی شرمطلق بود اما دزدی در عهدش به جز مورد حیدری و کفاشان و رفیقدوست در خریدهای نظامی، یک پدیده فراگیر نبود و کمتر کسی جرئت دزدی داشت. خمینی جنایتکار و آدمکش بود اما دزد نبود؛ اما جانشین او منحطترین خلافت اسلامی دوران را بر پا کرده است؛ دورانی سیاهتر از عهد سلطان مراد عثمانی و متوکل عباسی.
اگر شیرزنان و مردان، نوجوانان خانه پدری و نسل ما جنبش عظیم «زن، زندگی و آزادی» را صادقانه ادامه ندهند و اپوزیسیون خردمندانه در وادی حقیقت و همدلی پای نگذارد، مافیای سپاه، امنیت و عمامه چیزی باقی نخواهند گذاشت. مغولها به قول آن نیشابوری، آمدند و کشتند و بردند و خوردند و رفتند؛ اما اینها همه آن جنایات را مرتکب شدند ولی ماندهاند. تنها دستهای پرتوان شما فرزندان و برادران و خواهرانم قادر است بر این تراژدی مهر پایان بزند
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان