شنبه گذشته هشتم بهمن برابر با ۲۸ ژانویه خبرگزاری ایرنا از پایان فصل دوازدهم کاوشهای باستانشناختی در پارسه تخت جمشید خبر داد. به گفته سرپرست این کاوشها، باستانشناسان ایتالیایی و ایرانی در این فصل از کاوشها شالوده دو بُرج بزرگ ضلع شمال شرقی و شمال غربی دروازه تاریخی پارسه و نیز ایوان و راهرو شمالیِ آن را به طور کامل شناسایی و آشکار کردند. پیش از پرداختن به نتایج این کاوشها مقدمهای را ضروری میدانیم.
مطالعات شرقی یا شرقشناسی به عنوان یک رشته پژوهشی و دانشگاهی در پایان قرن هیجدهم میلادی در کشورهای اروپایی ظهور کرد. انگیزه اروپاییان در ایجاد چنین رشتهای هرچه بود، شکی نیست که بسیاری از ملتهای غیراروپایی آگاهی از گذشتههای دور سرزمین خود را مدیون شرقشناسان اروپاییاند.
ظهور این رشته پژوهشی همزمان بود با کاهش نفوذ دین در جامعههای انسانی و ظهور ناسیونالیسم به عنوان دین سکولار. برای توسعه این دین جدید، ظهور دولت- ملتها ضروری بود. دولت- ملتها نخست در اروپا پدید آمدند. با گسترش تجارت جهانی و استعمار، جامعههای غیراروپایی نیز با این پدیده آشنا شدند.
باری، ناسیونالیسم مانند هر دینی، میبایست در میان مردم احساس یگانگی و یکپارچگی ایجاد کند. در همه کشورها سازندگان و پردازندگان این دین جدید معمولاً سرآمدان فرهنگی و سیاسی بودند که گاه حتی از یاری پیشوایان دین کهن، چنان که در جامعههای ارتدوکس، بهره مند میشدند.
عناصر سازنده این دین جدید را در هر جامعهای در درجه نخست میبایست از دل فرهنگ، آداب و رسوم، فولکلور و گذشته به اصطلاح تاریخی آن بیرون بکشند و اگر لازم میبود عناصری را جعل کنند. در چنین طرحی بود که در همه کشورها از جمله ایران شروع به نوشتن تاریخ ملی کردند. این تاریخ میبایست تاریخی گندزدایی شده و پرافتخار باشد. چارچوب آن را روشنفکران عصر مشروطه از جمله حسن تقیزاده و حسن پیرنیا تعیین کردند. تقیزاده بود که در مجله کاوه تاریخ ملی ما را از هخامنشیان شروع کرد.
اما اطلاعاتی که منابع فارسی و عربی درباره آن خاندان به ویژه دوران پادشاهی کوروش در اختیار ما میگذاشتند بیشتر به یهودیان و رهایی آنان از بابل و فرستادنشان به سرزمینهای خود مربوط میشد و منبع همه آنها تورات بود. به همت باستاستانشناسان اروپایی و با کوششهای شرقشناسان و زبانشناسان اروپایی بود که ایرانیان رفته رفته اطلاعاتی درباره هخامنشیان به ویژه بنیانگذار آن به دست آوردند.
چنین بود که بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی به یکی از عناصر سازنده هویت ملی ایرانیان تبدیل شد. امروز کوروش برای بخشی از ایرانیان شخصیتی صرفاً تاریخی نیست. افسانههایی پیرامون او به ویژه در ایران شکل گرفته که دیگر ربطی به تاریخ ندارد. زمانی رضاشاه و محمدرضاشاه خود را وارث او میدانستند و پس از انقلاب، در جمهوری اسلامی، احمدینژاد و جناحی از حکومتگران خود را میراث خوار او معرفی کردند. در تاجیکستان نیز، امامعلی رحمانوف، رئیس جمهور آن کشور، خود را وارث کوروش میداند.
با این حال، هنوز برای روایتِ بیشبهه یا نزدیک به یقینِ تاریخ این خاندان به ویژه کوروش اسناد و مدارک تاریخیِ کافی در دست نیست. جدا از افسانههایی که درباره او ساختهاند، بسیاری از نظرپردازیهای به ظاهر علمی نیز با کشفیات جدید بیاعتبار میشوند. برای مثال، تاکنون درباره اعتقادات دینی کوروش حدسهای گوناگون زدهاند.
ژاک دوشن گیمن، ایران شناس بلژیکی، حدس میزد که کوروش پرستنده میترا بود. این خدا، خدای مُغان بود که بعدها وارد اوستا شد و سپس از طریق مغانِ یونانی مآب به آناتولی و از آنجا به جهان یونانی- رومی راه یافت. مُغان از بومیان شمال ایران بودند که بعدها جزو کنفدراسیون قبایل ماد شدند. استرابون و گزنفون نیز اشارههایی به میتراپرستی کوروش کردهاند.
اما در هیچ منبعی تاکنون به مزداپرستی کوروش اشارهای نشده است. هرچه در این باره تاکنون گفتهاند همه از روی حدس و گمان بوده است. برعکس، نشانههای بسیاری وجود دارد که بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی مردوک، خدای بابل، را میپرستیده است.
در استوانه کوروش که در اواخر قرن نوزده میلادی در کاوشهای معبد مردوک پیدا شد، بینانگذار شاهنشاهی هخامنشی پس از معرفی خود و نیاکانش و بازگویی روایتی از فتح بابل در ۵۳۹ پیش از میلاد، میگوید که همه پیروزیهایش را وامدار یاری و خشنودی مردوک است. به گفته او، مردوک در جست و جوی پادشاهی شایسته برای فتح بابل و فرمانروایی بر جهان بود و سرانجام او را یافت. سپس اعلام میکند که با فتح بابل صلح را به آنجا بازآورد و از همین رو، او و پسرش کمبوجیه مشمول رحمت مردوک اند.
سخن گفتن از مردوک با این لحن نشانه اعتقاد کوروش به این خدای بابلی است. در منابع و آثار مربوط به کمبوجیه دوم، پسر کوروش، نیز رد و نشانی از اهورا مزدا دیده نمیشود. او نیز پادشاهی بابل را در دوران فرمانروایی پدرش از دست مردوک در معبد او دریافت میکند.
درواقع، اهورامزدا با داریوش اول، چهارمین شاهنشاه هخامنشی، ظاهر میشود. اوست که خود را پرستنده اهورامزدا اعلام میکند و با همان لحنی که کوروش از مردوک سخن گفته بود، از اهورا مزدا سخن میگوید. در سنگنوشته او در نقش رستم، میبینیم که نخست اهورامزدا را میستاید و سپس میگوید که فرمانروایی و شاهی را اهورامزدا به او بخشیده است.
کوروش در هیچجا سخنی از اهورامزدا نگفته و اشارهای به این خدا نکرده است. اما اعتقاد او را به مردوک افزون بر آثاری که تاکنون کشف کردهاند، کاوشهای باستانشناختی جدید نیز تأیید میکنند. آخرین نمونه این کاوشها، کاوشهایی است که به کشف دروازه شهر پارسه، پایتخت گمشده هخامنشیان، انجامیده است.
این کاوشها در محلی که امروز زیر عنوان «تُل آجری» یا «دروازه کورش» از آن نام می برند از سال ۱۳۹۰ خورشیدی آغاز شده بود و دو سال پیش، بخش مهمی از آگاهیهای به دست آمده را دو هیأت باستان شناس ایتالیایی و ایرانی که کاوشگران این سلسله کاوشها هستند منتشر کردند. این دروازه در سه کیلومتری تخت جمشید قرار دارد.
تُل آجری یا دروازه کوروش، درواقع، دروازه شهر پارسه، پایتخت گمشده هخامنشیان، است. به فرمان کوروش این دروازه را از روی دروازه ایشتار بابل ساختهاند. همه نمادها ، رنگها و موتیفهای آن را از روی دروازه ایشتار بابل گرته برداری کردهاند. کتیبه های میخی به زبانهای بابلی و ایلامی و آجرهای لعابدار برجسته با نقشهای گاو نر و مار- اژدهای «موشخوشو»، نماد خدای مَردوک، از یافتههای این رشته کاوشها هستند.
علیرضا عسکری چاوردی، سرپرست هیأت ایرانی این کاوشها، کشف «موشخوشو»، این نماد اسطوره ای کهن بینالنهرین را در شهر پارسه از شگفت انگیزترین کشفیات باستان شناسی اخیر دوره هخامنشی در آسیا میداند.
با این کشفیات باستانشناختی است که میتوان گفت کورش مردوک، خدای بابل، را ستایش می کرده است.