پسر برادرم را دستگیر کردهاند، بلایی سر ما آمده که زمان شاه نیامد، باور کنید یک ساواکی در خانه مرا نزد. زمان شاه من بعد از شهادتِ برادرم استخدام شدم، خواهرم یک پست بالایی استخدام شد، مهدی دانشگاه قبول شد و تحصیل کرد، هیچکی جسارت نکرد درِ خانه ما را باز کنه به ما توهینی بکنه ولی ما در جمهوری اسلامی این توهین ها رو دیدیم. من سی سال از عمرم رو توی اون رژیم گذروندم سی سالم رو توی جمهوری اسلامی.برادر من حبس ابد بود . مرتب انجمن حمایت از زندانیان، سازمان حقوق بشر ، انواع این سازمان های جهانی حقوقی چه ایران چه مال خارج از کشور با خانواده های ما تماس داشتند. اینکه با زندانی ها چطور رفتار می کنند، شما وقتی ملاقات میروید با شما چطور رفتار می کنند؟ اون موقع پیش از انقلاب که یکی رو اعدام کرده بودند و یکی حبس ابدی بود که 57 آزاد شد. الان کسی جرات داره اسم سازمان حقوق بشر بیاره . کسی جرات داره اسم سازمان حمایت از زندانیان بیاره ؟میشه مفسد فی الارض. من میگفتم خدایا میشه خون شاه رو من یه ذره سر بکشم که انتقام خون برادرم گرفته بشه الان میگم خدا رحمتت کنه.
حمید باکریحمید باکری (۱ آذر ۱۳۳۴ – ۶ اسفند ۱۳۶۲) نظامی ایرانی بود که از فرماندهان میانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در طول جنگ ایران و عراق محسوب میشد و جانشینی فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا را برعهده داشت.[۱] او برادر کوچکتر علی باکری و مهدی باکری است. او در عملیاتهای رمضان، فتحالمبین، بیتالمقدس و والفجر ۲ بهصورت فعال حضور داشت و در حین اجرای عملیات والفجر ۱ به شدت مجروح گردید. باکری در اسفند ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر اصابت مستقیم گلوله آرپیجی، در جزیره مجنون کشته شد و پیکر او در میدان نبرد باقی ماند و هیچگاه به کشور بازگردانده نشد.
زندگینامه حمید باکری در تاریخ ۱ آذر ۱۳۳۴ در شهر ارومیه زاده شد و دوران کودکی و نوجوانی خود را در این شهر سپری نمود. او تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند و بعد از اخذ مدرک دیپلم متوسطه، با وجود قبولی در آزمون کنکور سراسری، به سربازی رفت. باکری دوران خدمت سربازی را در یکی از پاسگاههای ژاندارمری اطراف ارومیه گذراند و بعد از پایان خدمت، حدود یک سال، بههمراه برادرش؛ مهدی به شهر تبریز نقل مکان کرد و فعالیتهای سیاسی خود بر علیه نظام شاهنشاهی را نیز در همین دوره آغاز نمود.[نیازمند منبع] در سال ۱۳۵۵ ابتدا به ترکیه و از آنجا به لبنان و سوریه رفت، تا در دورههای آموزش چریکی شرکت نماید. وی سپس برای ادامه تحصیلات خود راهی کشور آلمان شد، اما با استقرار سیدروحالله خمینی در حومه پاریس، وی تحصیل در آلمان را رها کرد و عازم فرانسه شد.
با وقوع انقلاب ۱۳۵۷، به ایران بازگشت و در پی شکلگیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۸ به عضویت این نهاد درآمد. با آغاز جنگ ایران و عراق، حمید باکری نیز همچون بسیاری از اعضای سپاه پاسداران، بعنوان نیروی داوطلب عازم استان خوزستان شد و دوره کوتاهی فرماندهی خط مقدم ایستگاه ۷ آبادان را عهدهدار گردید. وی سپس برای مدتی در جهاد سازندگی فعالیت کرد، اما سرانجام بار دیگر به سپاه پاسداران بازگشت و فعالیت خود را بعنوان جانشین فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا ادامه داد.
حمید باکری در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر برخورد مستقیم موشک آرپیجی، در منطقه قرنه واقع در جزایر مجنون، کشته شد و پیکر وی نیز هیچگاه شناسایی نگردید.
دیدگاهها سه دسته شدن رزمندگان پس از جنگ هشتساله باکری پیشاز درگذشت، درباره نظامیان ایرانی پیشبینیهایی کرده بود:
دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند در غیر این صورت زمانی فرا میرسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته میشوند:
اول دستهای که به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند.
دوم دستهای راه بیتفاوتی برمیگزینند و در زندگی مادی غرق میشوند و همه چیز را فراموش میکنند.
دسته سوم به گذشته خود وفادار میمانند و احساس مسئولیت میکنند که از شدت مصائب و غصهها دق خواهند کرد.
پس از خداوند بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود.
همسر باکری حمید باکری در تاریخ ۳۰ دیماه ۱۳۵۸ با فاطمه چهل امیرانی ازدواج کرد، حاصل این ازدواج، ۲ فرزند (یک دختر و یک پسر) بود. در خلال درگیریهای پس از انتخابات سال ۱۳۸۸، مجتبی ذوالنور؛ جانشین پیشین و نماینده رهبر جمهوری اسلامی (سید علی خامنهای) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مدعی شد، که همسر حمید باکری، به همسری وزیر اطلاعات دولت خاتمی؛ علی یونسی درآمدهاست. فاطمه چهل امیرانی؛ همسر حمید باکری نیز ضمن اعلام اینکه بعد از باکری ازدواج نکردهاست، در مورد سخنان ذوالنور گفت:
«من از همه دروغگویان فتنهگر و منافق بیزارم، چرا که بین مردم با دروغهایشان نفاق انداختهاند، زیرا شهدایی که با آنان همنشین بودهام از صادقان و صالحان بودهاند و من نیز انشاءالله همپیمان آنان خواهم بود.»
خواهر باکری نیز در همان ایام، در نامهای نوشت:
«در مورد همسران برادرانم جملات نامربوطی شنیدهام، شما اگر ذرهای شرم از مقام و خون شهید داشتید، امروز این بیحرمتیها را به همسران شهدا نمیکردید. کسانی که تا قبل از این بیعدالتی اخیر حاکمیت، با چنگ و دندان از این حکومت حمایت کردهاند، چطور یک شبه مستحق این همه توهین شدهاند؟ آنها شبها در خفا برای همسران خود گریستهاند، تا کسی اشکهای آنان را نبیند، تا مثل حضرت زینب محکم و استوار باشند. آنوقت شما مقدسمآبان و تازهبهدوران رسیدهها که باکریها را نمیشناسید، میگویید همسرانشان دیگر باکری نیستند؟ شما که هستید که چنین حقی به خود میدهید؟»
در اینباره همچنین زهرا باکری؛ دیگر خواهر باکریها، در مصاحبهای با رادیو فردا اعلام کرد:
پسر برادرم را دستگیر کردهاند، بلایی سر ما آمده که زمان شاه نیامد، باور کنید یک ساواکی در خانه مرا نزد. زمان شاه من بعد از شهادتِ برادرم استخدام شدم، خواهرم یک پست بالایی استخدام شد، مهدی دانشگاه قبول شد و تحصیل را شروع کرد، هیچکی جسارت نکرددر خانه ما را باز کنه به ما توهینی بکنه ولی ما در جمهوری اسلامی این توهین ها رو دیدیم. من سی سال از عمرم رو توی اون رژیم گذروندم سی سالم رو توی جمهوری اسلامی.برادر من حبس ابد بود مرتب انجمن حمایت از زندانیان، سازمان حقوق بشر ، انواع این سازمان های جهانی حقوقی چه ایران چه مال خارج از کشور با خانواده های ما تماس داشتند اینکه با زندانی ها چطور رفتار می کنند، شما وقتی ملاقات میروید با شما چطور رفتار می کنند؟ اون موقع پیش از انقلاب که یکی رو اعدام کرده بودند و یکی حبس ابدی بود که 57 آزاد شد. الان کسی جرات داره اسم سازمان حقوق بشر بیاره . کسی جرات داره اسم سازمان حمایت از زندانیان بیاره ؟میشه مفسد فی الارض. من میگفتم خدایا میشه خون شاه رو من یه ذره سر بکشم که انتقام خون برادرم گرفته بشه الان میگم خدا رحمتت کنه.
آسیه باکری؛ دختر حمید باکری نیز در مراسمی تحت عنوان؛ بسیجی واقعی همت بود و باکری، که از سوی بسیج دانشجویی دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار شد، به شدت به سوءاستفادههایی که امروزه حکومت جمهوری اسلامی، از نام شهدای جنگ ایران و عراق میکند و تصویرسازی دروغین از آنان، اعتراض کرد:
چه کسی میگوید باکریها دنبال این بودند که مردم را محدود کنند؟
او همچنین صادق محصولی؛ وزیر کشور دولت محمود احمدینژاد را متهم کرد، که در زمان مسئولیتش در سپاه پاسداران، در شهر ارومیه، اقدام به اخراج حمید باکری از سپاه پاسداران کرده بود.
مهدی باکری مهدی باکری (۳۰ فروردین ۱۳۳۳ – ۲۵ اسفند ۱۳۶۳) نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان سپاه پاسداران در خلال جنگ ایران و عراق محسوب میشد و فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا را برعهده داشت.
باکری در عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، ۲، ۳ و ۴، همچنین عملیات خیبر حضوری فعال داشت. وی در خلال اجرای عملیات بدر در روستای حریبه بر اثر اصابت گلوله مستقیم نیروهای عراقی کشته شد. سپس گروهی داوطلب برای بازگرداندن پیکر وی اقدام کردند که در حال بازگشت، قایق آنها مورد اصابت موشک آر.پی. جی قرار گرفت و پیکر تمام آنها در اروندرود مفقود شد.دو برادر دیگر باکری به نامهای علی باکری از اعضاء مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران که پس از دستگیری توسط ساواک، در دادگاه نظامی به اتهام «خرابکاری و برهم زدن امنیت کشور» اعدام شد و برادر دیگر او؛ حمید باکری نیز در خلال جنگ ایران و عراق کشته شد.
زندگینامه پیش از جنگ مهدی باکری در ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ در میاندوآب و در خانوادهای مذهبی زاده شد. در کودکی مادرش را از دست داد. برادر بزرگتر او، علی باکری از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود. وی پس از اخذ مدرک دیپلم متوسطه، وارد دانشگاه تبریز شد و در رشته مهندسی مکانیک شروع به تحصیل کرد. در دوران دانشجویی، فعالیت سیاسی را آغاز کرد و در این دوره با افرادی چون سید یحیی رحیمصفوی و حسین علایی آشنا شد، که این تشکلهای دانشجویی نقش مهمی در برپایی تظاهرات شهر تبریز در ۱۵ خرداد ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی و تحت نظر آزاد شد. در حین تحصیل خبر مرگ برادرش، علی باکری را به وی دادند، که توسط رژیم پهلوی اعدام شده بود.
با وقوع انقلاب مهدی باکری نقش فعالی در سازماندهی بخشی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت. وی برای مدتی نیز شهردار ارومیه بود و دوره کوتاهی نیز دادستان دادگاه انقلاب ارومیه بود. او همزمان با فعالیت در سپاه، مسئولیت شهرداری ارومیه را نیز بر عهده داشت. باکری اندکی پس از آغاز جنگ ایران و عراق ازدواج کرد و یک روز پس از ازدواج نیز عازم جبهههای جنوب شد.