ایران وایر:شایا گلدوست «حدود ۱۰ ساله بودم. اولین باری که اتفاق افتاد، در طبقه بالای خانه پدربزرگم بودیم. معمولا همه در طبقه پایین، یا مشغول صحبت کردن بودند یا در حال خواب بعدازظهر. کسی بالا نمیآمد. شروع به مالیدن خود به من کرد تا این که کارش تمام و ارضا شد. بچه بودم و متوجه اتفاقی که برایم میافتاد، نبودم. گفت این قضیه را به هیچ کس نمیگویی و بین خودمان میماند، اگر به کسی بگویی، برای خودت بد میشود. کسی حرفت را باور نمیکند و همه فکر میکنند تو یک دروغگو هستی.»
«محمد»، مرد همجنسگرای ساکن امریکا است. او در سنین کودکی بارها از سوی عموی خود مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اما تا به امروز این ماجرا را بازگو نکرده بود.
میگوید سالها با این درد زندگی کرده و بار این فشار روانی را از کودکی با خود حمل کرده است اما حالا که در جامعهای آزاد زندگی میکند، در فضایی که قربانی قضاوتها نیست و متهم نمیشود، این تجربه تلخ را روایت میکند: «با وجودی که سالها از آن میگذرد، همیشه صحبت کردن درباره این موضوع سخت است. وقتی به آن روزها فکر میکنم، احساس بسیار بدی دارم. اما اگر لازم باشد، ۱۰ بار دیگر هم این ماجرا را بازگو میکنم تا اگر فرد دیگری هم مثل من قربانی ماجرای مشابهی است، بتواند خود را نجات دهد.»
او توضیح میدهد که بارها و بارها توسط عمویش به او تجاوز شده است: «هرچند تمام تلاشم را میکردم که با عمویم هیچجا تنها نباشم اما نتوانستم جلوی تجاوزهای پیاپی او را بگیرم. این ماجرا نه تنها باعث ضربه روحی و روانی شدید بلکه از نظر جسمی نیز به من آسیب وارد کرده بود اما از ترس هرگز نتوانستم به خانواده بگویم و به دکتر مراجعه کنم.»
محمد بر اثر تجاوزهای مکرر عمویش، به هموروئید مبتلا میشود: «بسیار دردناک و سخت بود اما نمیتوانستم با کسی درمیان بگذارم. تنها باید صبر میکردم تا خودش خوب شود، بدون درمان و دارو. حتی آن زمان نمیدانستم که این چه مشکلی است که برایم پیش آمده است. خانواده من بسیار محافظهکار هستند و آبرو برایشان در اولویت قرار دارد. ترس این که خودم متهم شوم، مرا از بازگو کردم باز میداشت. به همین دلیل هرگز نتوانستم به دکتر مراجعه کنم و هنوز هم با این مشکل جسمی دست و پنجه نرم میکنم.»
تجاوز جنسی به معنی تحمیل رابطه جنسی به یک فرد دیگر بدون رضایت او است. هر شکل از رابطه جنسی که در آن رضایت نباشد، تجاوز جنسی محسوب میشود. در مورد ارتباط بزرگسالان با افراد زیر سن قانونی، حتی در صورت وجود رضایت، باز هم تجاوز جنسی به حساب میآید.
تجاوز جنسی یکی از آسیب زنندهترین اتفاقاتی است که میتواند برای یک فرد اتفاق بیفتد. برخلاف باور عامه، تجاوز بیشتر توسط آشنایان فرد رخ میدهد. همچنین کودکان بیشتر در معرض این آسیب هستند. تجاوز جنسی میتواند بنیان روانی فرد را دگرگون کند و آسیبهای گوناگونی را در بخشهای مختلفی از زندگی فرد ایجاد کند که تا همیشه همراه او باقی بماند. به دلیل سنگین بودن بار روانی این اتفاق، معمولا قربانیان نمیتوانند مساله را برای دیگران بازگو کنند.
محمد از خانواده خود میگوید؛ خانوادهای مذهبی که برای حفظ به ظاهر آبروی خوود، روی هر چیزی سرپوش میگذارند.
میگوید حالا که در امریکا زندگی میکند و شهامت بازگو کردن این مساله را پیدا کرده است، هیچ یک از اعضای خانواده حرفش را باور نکرده و از او حمایت نمیکنند. برای محمد نیز غیرقابل تصور نبود، چون میدانست که اگر از این موضوع حرف بزند، طرد خواهد شد. با این حال، برای خانوادهاش بازگو کرد. حالا خوشحال است که زمانی که در ایران بود، با خانوادهاش صحبت نکرده بود، چون معتقد است حتما برایش اتفاقهای بدتری میافتاد.
داستان محمد اما تنها تجربه وحشتناک تجاوز از سوی عمویش نبوده است. او سالها با گرایش جنسی خود به عنوان یک مرد همجنسگرا نیز دست و پنجه نرم کرده و فشاری که برای شناخت و پذیرش خود و تفاوتی که با پسرهای اطرافش احساس میکرده، فشاری مضاعف بوده است که زندگی را به کام نوجوانی به سن او تلختر کرده بود: «در ایران بسیار درگیر گرایش جنسی خود بودم. با دوستانم متفاوت بودم. بچگیهایی که آنها میکردند را من تجربه نکردم. ترس از تجاوز در کودکی آنقدر روی من تاثیر گذاشته بود که فرصت تجربه سالم جنسی و شناخت گرایش جنسی و عاطفی را از من میگرفت. همیشه با خود فکر میکردم اگر یکبار دیگر این اتفاق بیفتد، باید چه کار کنم؟ برای افرادی مثل ما که در جامعهای مثل ایران بزرگ شدهایم، شناخت خود و گرایش جنسیمان کار دشواری است؛ جامعه و فرهنگی که همیشه منکر همجنسگرایی شده است و آن را کاری بسیار بد میداند. ترس از همجنسگرا بودن باعث میشود که خود و واقعیت خود را انکار کنی و گذار از این سردرگمی کار سادهای نیست.»
محمد میگوید: «مهاجرت تنها راه فرار من بود از فضای دردناکی که در ایران داشتم. هرچند عمویم بعدها ازدواج کرد و من خوشحال بودم که شاید دیگر دست از سر من بردارد اما ۱۷ ساله بودم که به بهانههای مختلف خانواده را راضی کردم که بگذارند مهاجرت کنم.»
او هنوز هم با تاثیرات مخرب و جبرانناپذیر تجاوز در کودکی زندگی میکند؛ هرچند حالا به اتفاقی که برایش افتاده است، آگاهی دارد. گوشهگیری، انزوا، ترس از افراد دیگر و برقراری رابطه جنسی تنها بخشی از اثرات کابوس کودکی او هستند. اما همه اینها باعث نشدهاند که تا همیشه سکوت کند و جسارت و شهامت بازگو کردن این درد را به دست نیاورد و آن را همیشه در سینه نگه دارد: «امروز که شهروند امریکا هستم و میدانم که قانون از من حمایت میکند و انسانها برای اتفاقی که برایم افتاده است، من را قضاوت نمیکنند، احساس امنیت بیشتری دارم. حداقل میدانم اگر یک بار دیگر برایم این اتفاق بیفتد، مجبور نیستم سکوت کنم و همیشه فکر کنم که گناهکار هستم و اشتباه از من بوده است؛ کاری که عمویم سالها با من کرد و این احساس گناه را در من بهوجود آورد. زمانی که به عمویم گفتم که میخواهم این ماجرا را بازگو کنم، هیچ چیز را انکار نکرد اما گفت تقصیر خودت بود، چون تو میخواستی و مشکل از تو بود که من با تو این کار را کردم و با القاب توهینآمیز خطابم کرد.»
محمد میگوید دلم میخواهد به همه کسانی که مثل من این تجربه تلخ را داشتهاند، بگویم من میدانم بازگو کردن و مقابله با این ماجرا، مخصوصا در جامعهای مانند ایران بسیار سخت است اما سختتر از آن این است که در سکوت، یک عمر با این درد و ترس زندگی کنید.
او میگوید حالا که تجربه تلخ خود را بازگو کرده است، کمی حال بهتری دارد و احساس سبکی میکند و از حمایت و همدردی با افراد دیگر کمی از احساس ترس و گناهکاری او کم شده است و دیگر میداند که مقصر اتفاقهایی نیست که برایش افتادهاند.
+40
رأی دهید
-9
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.