من در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و چاقو کشیدم. یک ضربه به پهلوی او زدم و از ترسم فرار کردم. هیچکدام امیدی نداشتند. لحظههای آخر زندگیشان را پشت سر میگذاشتند. طناب سفید رنگ را با چشم دیدند. آن را لمس کردند و رفتند تا نفسهای آخر را از بالای چوبه دار بکشند، اما خانواده اولیایدم پروندهشان، همانهایی که مرگ و زندگیشان دست آنها بود، بزرگترین تصمیم را گرفتند.
آنها قاتلان فرزندان خود را بخشیدند و به هردو مهلت زندگی دوباره دادند. اولیایدم یکی از این دو پرونده، درخواست دیه کردند. آنها تصمیم گرفتند که با گرفتن دیه، پولش را صرف امور خیریه کنند.
نخستین اعدامی تازه دامادی بود که صاحبکار همسرش را کشت. او با حکم قضائی به قصاص محکوم شد. ماجرای پرونده این مرد به روز ۳۰ شهریور سال ۹۹ برمیگردد. آن روز یک درگیری مرگبار در میدان نوبنیاد رخ داد. مرد ۳۷ سالهای به نام وحید از ناحیه پهلو چاقو خورد و به بیمارستان منتقل شد.
ساعتی بعد خبر رسید که وحید بهخاطر شدت خونریزی جان خود را از دست داده است. بررسیها نشان میداد مقتول، صاحب یک رستوران بود و در درگیری خونین با همسر یکی از کارمندانش جان باخته است. ساعتی از جنایت گذشته بود که سعید ۳۰ ساله خودش را به پلیس تسلیم کرد و قتل را گردن گرفت. تسلیم پلیس او وقتی تحت بازجویی قرار گرفت، درباره انگیزهاش از قتل گفت: «چهار سال قبل در یک رستوران کار میکردم که آنجا با یکی از کارمندان به نام نازنین آشنا شدم و دو سال قبل با هم عقد کردیم. من هم به محل کار دیگری رفتم. من و نازنین تازه زندگی مشترکمان را شروع کرده بودیم.
همسرم همچنان در همان رستوران کار میکرد. وحید را هم از قبل میشناختم، اما متوجه شدم که کلی پشت سر من بدگویی کرده است. او همیشه با من دشمنی و اختلاف داشت. هر بار به محل کار همسرم میرفتم با من بدرفتاری میکرد. احساس میکردم میخواهد من و همسرم را تحقیر کند.
برای همین من که عصبانی شده بودم با وحید قرار ملاقات گذاشتم. در میدان نوبنیاد با هم قرار گذاشتیم و من به آنجا رفتم. میخواستم فقط با او صحبت کنم تا ببینم دقیقا مشکلش با من چیست، اما وقتی به محل قرار رفتم، دعوایمان شد. با هم درگیر شدیم و درگیری میان ما بالا گرفت.
تااینکه من در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و چاقو کشیدم. یک ضربه به پهلوی او زدم و از ترسم فرار کردم. چند ساعت بعد همسرم در حالی که گریه میکرد با من تماس گرفت و گفت وحید در بیمارستان جان باخته است. همان زمان خودم را به پلیس معرفی کردم.»
با اعتراف این مرد، پرونده این جنایت با صدور کیفرخواست به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. سعید پای میز محاکمه رفت. در جلسه رسیدگی به این پرونده پدر و مادر وحید درخواست قصاص کردند. سعید هم که از کارش پشیمان بود به عنوان آخرین دفاع گفت: «باور کنید قصد کشتن وحید را نداشتم. رفتارهای او باعث شد کنترل اعصابم را از دست بدهم.» یاد پسرم را زنده نگه داشتیم با پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، او را به قصاص محکوم کردند. این حکم به تایید قضات دیوانعالی کشور رسید و به مرحله اجرا درآمد، اما درست در لحظاتی که قرار بود سعید را اعدام کنند، پدر و مادرش از اجرای حکم گذشتند.
برادر مقتول صبح دیروز در دادسرای جنایی پایتخت، گفت: «لحظات سختی بود. وقتی داشتیم به محل اجرای حکم میرفتیم خیلی پریشان بودیم. پدر و مادرم اصلا حالشان خوب نبود. حتی در راه توقف کردیم و برای لحظاتی به فکر فرو رفتیم. برادرم آدم باگذشتی بود.
ما هم باید گذشت میکردیم. برای همین بزرگترین تصمیم زندگیمان را گرفتیم. به محل اجرای حکم رفتیم و گفتیم که حکم را فعلا متوقف کنند تا بیشتر فکر کنیم. در نهایت بزرگترین تصمیم زندگیمان را گرفتیم. پدر و مادرم تصمیم گرفتند که ببخشند.
از آنجاییکه شنیدیم قاتل هم به شدت پشیمان است و در زندان رفتارهای خوبی داشته است، او را بخشیدیم. درخواست دیه کردیم، اما این پول را برای خودمان نمیخواستیم. قرار شد این مبلغ را صرف امور خیریه کنیم تا یاد برادرم برای همیشه زنده بماند و روحش در آرامش باشد.» درگیری در راه کمپ پرونده بعدی نیز مربوط به روز پانزدهم اسفند سال ٩٨ است. آن روز مردی به اورژانس زنگ زد و گفت که یکی از دوستانش حالش بد شده و خونآلود کنار جدول خیابان افتاده است. امدادگران راهی محل حادثه که حوالی تهران نو بود، شدند. آنها آنجا با جسد مردی که آثار ضربوشتم و چاقو روی بدنش بود روبهرو شدند.
شاهدان گفتند که جسد مقتول را سرنشینان یک خودروی سمند در این محل رها کرده و متواری شدهاند. در ادامه صاحب سمند دستگیر شد، اما قتل را انکار کرد و آن را گردن دوستش انداخت. او گفت: «دوستم به نام مهیار به من گفت که با یکی از آشناهایشان اختلاف دارد و میخواهد از او انتقام بگیرد.
از من خواست کمکش کنم. من هم قبول کردم. روز حادثه مهیار با همسرش سوار ماشین سمند من شدند و به محل کار سهراب در حوالی ماهدشت کرج رفتیم. میخواستیم او را به کمپ ترک اعتیاد ببریم و برایش پاپوش درست کنیم، اما وقتی او را سوار ماشین کردیم، مهیار با او درگیر شد. بعد هم از من خواست توقف کنم. او زنگ زد به اورژانس و ما سهراب را همانجا از ماشین بیرون انداختیم و رفتیم.» اعتراف و صدور حکم قصاص با این اعترافات ماموران پلیس، مهیار و همسرش را نیز دستگیر کردند. مهیار در بازجوییها به پلیس گفت: «سهراب تمام سرمایه و پولهای مرا بالا کشیده بود. خیلی از او کینه به دل داشتم. برای همین میخواستم او را در کمپ زندانی کنم تا به اموالم برسم، اما قصد کشتن او را نداشتم
روز حادثه وقتی سهراب را سوار ماشین کردیم، قصد داشت فرار کند. دستوپایش را بستیم و کتکش زدیم. من مشتولگد زدم و دوستم، راننده سمند نیز او را با چاقو زد. پس از آن سهراب از هوش رفت و ما هم تصمیم گرفتیم او را نزدیک بیمارستان رها کنیم.»
با اعترافات این متهمان آنها در شعبه دوم دادگاه کیفری محاکمه شدند. هیأت قضائی برای هردو مرد جوان به اتهام مشارکت در قتل حکم قصاص صادر کرد. حکم یکی از آنها به تایید قضات دیوانعالی کشور رسید و به مرحله اجرا درآمد، اما در دقایق آخر اولیایدم پرونده از مجازات مرگ صرفنظر کردند و او را بخشیدند. در حال حاضر نیز تحقیقات در خصوص دومین متهم این پرونده همچنان در جریان است.
+2
رأی دهید
-1
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.