برترینها: هنوز هم سنگهای تبریز سد راه فوتبال ایران است. فوتبال ما روز پنجشنبه، همه چیز را با هم باخت. دیگر مهم نیست ادامه این لیگ به کجا میرسد. مگر چقدر دلخوشی برایمان مانده؟ این روزها حال فوتبال هم طبیعیست خوب نباشد. خیلی وقت است که تعجبی نمیکنیم. خیلی وقت است که خوشی رنگ باخته و باقی داستان که خودتان بهتر میدانید.
سینا جهانی در فرازدیلی مینویسد: سنگ و میخ و بطری آب؛ اشیایی که بیشتر از توپ فوتبال در زمین سبز استادیوم یادگار امام تبریز رد و بدل شد. مسابقه فوتبال پرسپولیس تهران و تراکتورسازی تبریز روز ۲۹ اردیبهشت ماه با حضور هوادارن تراکتورسازی در استادیوم برگزار شد. این بازی از دقایق ابتدایی رنگ و بوی دیگری داشت. خشم طرفداران تراکتورسازی، مسابقه را از مسیر اصلی خود خارج کرد. مسابقهای خستهکننده که داشت به میدان جنگ تبدیل میشد.
پانترکیسم در استادیوم یادگار امام؛ ماه و ستاره تا زوزه!میان همه اینها اما، چیزهایی بیش از مسایل دیگر جلب توجه میکرد. پرچم کشورهای ترکیه و جمهوری باکو در استادیوم. ماه و ستاره روی لباس و نشانههای پانترکی و حتی زوزه گرگ. اتفاقاتی که نه یکبار بلکه بارها در دیدارهای تراکتورسازی مقابل تیمهای فوتبال غیرترکزبان دیده شده است.
روشن است که رفتار این عده را نمیتوان به همه مردم تبریز تعمیم داد. بسیاری از اهالی تبریز از این رفتارها گله دارند و شهروندان دیگر استانهای آذریزبان ایران نیز نشان دادهاند که علقهای به رفتارهای تجزیهطلبانه و پانترکی ندارند. . باتوجه به حساسیتی که دستگاه امنیتی نسبت به قومیتگرایی در ایران دارد، بیتفاوتی به اتفاقات تبریز شکبرانگیز است. پرسش اما این است که چرا با وجود تکرار این اتفاق در سالهای گذشته، واکنش درخوری از نهادهای مربوط، مشاهده نشده است؟
کدام «نژادپرستی»؟در دیدار پرسپولیس تهران و تراکتورسازی، ماموران انتظامی مورد توهین و حمله واقع شدند، کادر فنی و بازیکنان پرسپولیس با بدرقه سنگ و میخ به رختکن رفتند، شعارهای تجزیهطلبانه در ورزشگاه موج زد و پرچم کشورهای دیگر در استادیوم برافراشته شد. لیدرها و اعضای کانون هواداران تراکتورسازی، با تایید رفتار هواداران، علت را «تبعیض و نژادپرستی» بیان کردند و مدیرعامل باشگاه معتقد است که «هیچگونه تخلفی» صورت نگرفته است.
نفوذ عقاید پانترکی در بین عدهای از هوادارن تراکتورسازی، بارها به اثبات رسیده است. از ادای احترام به «عباس لسانی»، فعال قومگرای افراطی، تا احترام نظامی به پرچم ترکیه در استادیوم. حالا اما، کار از استانهای آذریزبان ایران گذشته و رد پای ویروس پانترکیسم گاهی در خیابانهای پایتخت نیز دیده میشود. بدیهی است که عدهای در تبریز از چنین رفتارهایی نفع میبرند و رفتار هواداران تراکتورسازی در راستای منافع همین عده خاص است. ابهام اصلی اما در نحوه مواجه نهاد امنیتی کشور با این بحران است. نوزادی که با هر روز غفلت، به بلوغ ترسناکش نزدیکتر میشود.
فرهاد قنبری در یادداشتی با عنوان «قبیله گرایی» به ابعاد این مساله پرداخته:
"ناسیونالیسم قومی، همیشه اصرار دارد این را به مردم خود بباوراند که ایشان بوسیله یک "دنیا دشمن" احاطه و محاصره شده اند؛ "یکی در برابر همه". اینطور القا می شود که "این مردم" دارای قابلیت های ویژه و منحصر بفردی هستند که قابل قیاس با دیگران نیست.(هانا آرنت)
یکی از زشت ترین و کثیفترین نمودهای بی معنایی زندگی انسان امروزی، دست یازیدن به ارزشهای قومی، قبیله ای و نژادی به جای ارزشهای مشترک انسانی است. در این نگاه انسان «اتمیزه» و «تنهای» دنیای شلوغ و تکنولوژی زده امروز برای فرار از پوچی ویرانگر و آزار دهنده ای که زندگی تکنولوژیک و ماشینی به او تحمیل می کند، به هر چیزی چنگ می زند تا خود را در میان جماعتی همشکل تعریف کرده و برای حیات تهی از معنای خویش بار ارزشی و معنایی تولید کرده و خود را در هویت جمعی مستحیل نماید.
بی معنایی و خلاء حاصل از ذره گونی انسان، گاهی در گرایش به گروههای شیطان پرستی، گاهی در عضویت در گروهایی با رفتارهای نامتعارف و مشمئز کننده (مانند منحرفان جنسی)، گاهی در میان طرفداران افراطی باشگاههای ورزشی (هولیگان ها)، گاهی با گرایش به تعصبات قومی قبیله ای و گاهی با گرایش به گروههای بنیادگرا مانند داعش و امثالهم خود را نشان می دهد.
یکی از نمودهای بی معنایی و سردرگمی بخشی از جامعه امروز ایران [به علت فشارهای اقتصادی و تنوع قومی و مذهبی و..] «قبیله گرایی» است. قبیله گرایی در سالهای اخیر به علت تبلیغات گسترده از سوی برخی کشورهای همسایه در استان های مرزی ایران گسترش یافته و روز به روز خود را به عنوان یک شکاف جدی و تهدید کننده بروز داده است.
قبیله گرایی به مانند بنیادگرایی، وحشیانه ترین نمود ابتذال و انحطاط آدمی است. در این نگاه «دیگری» به واسطه اینکه زبانش با ما یکی نیست و ممکن است به واژه «آب و نان» چیز دیگری بگوید، سزاوار شنیدن بدترین توهین ها و تحقیرها و مرگ هستند. شخص قبیله گرا تنها ارزشی که بر اساس آن مرزهای گفتمانی خود را ترسیم می کند «نفرت از دیگری» است. آنها به مانند بنیادگرایان داعش و القاعده برای هر کسی که شبیه شان نیست آرزوی مرگ کرده و در این راه از هیچ خشونتی فروگذار نیستند.
قبیله گرایی به مانند بنیادگرایی نه کنشی از سر قدرت بلکه کنشی از سر ضعف و استیصال و عدم اعتماد به نفس و عدم خودباوری است. شخص قبیله گرا در ناخودآگاهش هنوز خود را لایق شهروندی نمی داند و سعی در پاسداشت ارزشهای قبیله ای به جای ارزشهای انسانی دارد. قبیله گرایان به مانند بنیادگرایان در سیمای جهان مدرن، نابودی جهان سنتی و ارزشهای کهنه خویش را میبینند. خشونت قبیله گرایان نه برای حقوق انسان (با هر تعریفی) بلکه برای مقابله با بلوغ و خروج انسان از صِغارت فکری و تبدیل شدن به شهروند برابر جامعه است.