زوج جوان کنار اتاق عریضهنویسی ایستاده بودند و با گوشی در حال فیلم گرفتن از خود بودند این مسأله توجه مرا جلب کرد چرا که رفتار این زوج با دیگر زوجهای حاضر در دادگاه خانواده متفاوت بود دختر جوان در حال صحبت آنلاین با دوستانش بود و پسر جوان با افسوس به او نگاه میکرد و زیر لب میگفت سر هیچ و پوچ زندگیمان خراب شد.
برگه ابلاغیهاش را به من نشان داد و گفت میدانید این شعبه کجاست؟ با هم راهی طبقه سوم شعبه ۵۴ مجتمع خانواده شدیم چند دقیقهای طول کشید تا به شعبه رسیدیم و دم در شعبه ایستاده بودیم که همسرش هم آمد. مدیر دفتر قاضی با صدای بلند گفت پرونده ساعت ۱۰ و نیم اعلام حضور کنند. وقتی وارد شعبه شدیم قاضی نگاهی به زوج جوان انداخت و گفت: پسرم چرا دادخواست طلاق دادی برایم تعریف کن ببینم ماجرای شما چیست؟
نیکان گفت: جناب قاضی چی بگم من و هدیه تو فضای مجازی با هم آشنا شدیم یک چالش بود که باید به یکی از فالوئرهای خودت میگفتی دوستت دارم یک شوخی و چالش مرا اسیر هدیه کرد. اما خیلی زود این چالش به واقعیت تبدیل شد و ما سه ماه بعد ازدواج کردیم.
هفتههای اول خوش بودیم و همان زندگی رؤیایی که انتظارش را داشتم برایم اتفاق افتاده بود طرفدارانمان در فضای مجازی روز به روز زیادتر میشد و میتوانستیم در اینستاگرام تبلیغات بگذاریم و پول در بیاوریم اما همسرم به گذاشتن چالشها ادامه داد. چالشهای خطرناک اینستاگرام که برخی را تا حد سکته میرساند. کم کم به او تذکر دادم اما به من میگفت تو بیجنبه هستی.
من صبح میروم سر کار پیش پدرم که مغازه لباسفروشی دارد شب که برمیگردم میبینم یا هنوز نیامده یا در حال چالش گرفتن و لایو گذاشتن است انگار نه انگار که زندگی مشترکی هم دارد. تمام فکر و ذهنش شده فضای مجازی من نمیخواهم او را محدود کنم یا مانع استفاده او از فضای مجازی شوم اما میگویم باید مرا هم درک کند. من دوست ندارم با بعضی از این دوستانی که اطرافش هستند معاشرت کند اما تا اینها را میگویم به من میگوید تو بدبین هستی.
حاج آقا همین چند روز پیش قبل از اینکه دادخواست طلاق بدهم این خانم با دوستانش رفته بودند روی ماشین یکی از همسایهها رنگ ریخته بودند. آخر این چه چالشهای زشت و زنندهای است. من مخالف چالش و فضای مجازی نیستم اما رفتارهای هدیه و دوستانش بیشتر شبیه مردمآزاری است. در همین موقع هدیه دستش را بالا آورد و به نشانه اعتراض گفت:
نیکان مراقب حرف زدنت باش. هر توهینی دلت خواست به من و دوستانم کردی. من تصورم از ازدواج با تو چیز دیگهای بود اما الان میبینم واقعاً اشتباه کردم. دیگر حاضر به زندگی با تو نیستم. اصلاً من تو را دوست نداشتم. من میخواستم تو اینستاگرام فالوئر جمع کنم. با این کار توانستیم فالوئر بگیریم. حالا هم مطمئن باش ازت طلاق میگیرم و ۸۰۰ سکه مهریهام را هم میگیرم.
نیکان گفت: تو مرا فریب دادی با حرفهای قشنگ و وعدههای توخالی من را عاشق خودت کردی و حالا هم قیافه آدمهای مظلوم را به خودت گرفتی. واقعاً متاسفم برات اگر یک درصد دیگر به این رابطه و زندگی امید داشتم که خوب شود با این حرفها دیگر اصلاً امکان ندارد با تو حتی یک لحظه هم زندگی کنم. تو چهره واقعی خودت را نشان دادی. هدیه با ناراحتی و گریه بدون توجه به حرف قاضی جلسه را ترک کرد و قاضی رو به نیکان کرد و گفت به این زودی حکم طلاق را صادر نمیکنم. با همسرت که آرام شد صحبت کن و دو ماه مستمر به واحد مشاوره بروید. اگر مشکلتان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم. فعلاً بیا این صورت جلسه را امضا کن تا وقت بعدی را منشی به شما ابلاغ کند.