بزرگ‌ترین معمای حل‌نشده قتل در جهان

در اوایل دهه ۱۸۹۰ یک شبهِ دین به نامِ اسپریچوآلیزم (اعتقاد به احضار ارواح) به یک پدیده جهانی تبدیل شده بود. پیروان این فرقه معتقد بودند که مردگان زندگیِ بعد از مرگ دارند و می‌توانند با زندگان ارتباط برقرار کنند. پرونده معمای حل نشده قتل با این اعتقادات گره خورد.

او یک قاتل، کلاهبردار و فردی چندهمسر بود که گلوی دو همسرش را برید و به زندگی ۴ فرزندش به شکلی بی‌رحمانه خاتمه دارد. به او لقب «بزرگ‌ترین جانی قرن» را داده‌اند.

به گزارش فرادید، حالا نتایج یک تحقیق نشان می‌دهد که فدریک دیمینگ ممکن است همان قاتل سریالی معروف تاریخ یعنی جکِ درنده باشد.

دیمینگ ده‌ها سال در سراسر این سیاره چرخیده بود و پیش از آنکه مقامات استرالیایی او را در ماه مه ۱۹۸۲ و به دلیل کشف جسد تجزیه شده همسر دومش دستگیر کنند و به دار بیاویزند، بی‌گناهان و ساده‌لوحان زیادی را طعمه خود کرده بود.
دیمینگ در دهه ۱۸۸۰دیمینگ در طی جلسات دادگاهش که بسیار احساسی در آن‌ها حاضر می‌شد، ادعا‌های عجیبی می‌کرد. او می‌گفت که روح مادر مرده‌اش شب از خواب بیدارش کرده و از او خواسته تا زنی که دوست داشت را به قتل برساند.

جلسات دادگاه او خبر اول روزنامه‌های سراسر جهان می‌شد و ۱۰۰۰۰ نفر در صبح روز اعدامش در خیابان‌ها شادی کردند. در آن زمان هم این فرضیه قوی بود که دیمینگ عامل اصلی قتل‌هایی است که به جک درنده نسبت داده شده بود و شاملِ قتل و مثله کردنِ ۵ زن در پاییز ۱۸۸۸ در منطقه وایت‌چپل در لندن می‌شد.

نیویورک تایمز در صفحه اول خود که در صبح روز اعدام دیمینگ منتشر شد، نوشت: «این باور در ستاد‌های رسمی در حال قوت گرفتن است که قتل‌هایی که اکنون می‌دانیم دیمینگ آن‌ها را مرتکب شده... شبیه همان‌هایی هستند که در وایت‌چپل رخ دادند.»

با‌این‌ اوصاف، فدریک دیمینگ که بود و چرا باید او را به عنوان یک مظنون در دنیای بزرگ‌ترین معمای حل‌نشده قتل در جهان جدی بگیریم؟
دیمینگ مدت کوتاهی بعد از دستگیریزندگی او تقریباً به همان شکلی آغاز شد که پایانش رقم خورد – آمیخته با خرافات و درحالی که علم و ادعا‌های برخی مذهبیون در یکی از تاریخی‌ترین تحولات قرن نوزدهم با هم تلاقی کرده بود.

توماس، پدر دیمینگ، مدام دچار اختلال خلق و تندخویی می‌شد و فکر می‌کرد صدا‌هایی در سرش با او حرف می‌زنند. او مدام فدریک را که پسر چهارمش بود کتک می‌زد و باور داشت که یکی از خانه‌های‌شان جن‌زده است. او همچنین چندین‌بار تلاش کرده بود تا گلوی خودش را با تیغ ببرد.

ادوارد، برادر بزرگ‌تر فدریک، در سوگندنامه‌ای که درباره پدرش ثبت کرده است، اعلام می‌دارد که «او پرشورترین مرد بود و وقتی عصبانی می‌شد هیچ کنترلی بر خودش نداشت. فدریک هرگز فرزند محبوب پدرم نبود. به‌نظر می‌رسد که او از بدو تولد به پدرم احساس بیزاری داده بود.»

فدریک دیمینگ بعد از مرگ مادر محبوبش و برای فرار از کتک‌های مدامِ پدرش به دریا فرار کرد. اما برادرانش متوجه شده بودند که هر وقت برای ملاقات با خانواده به خانه برمی‌گردد شخصیتش عجیب و چندلایه شده است. او که صاحبِ لقبِ «فِرِدِ دیوانه» بود، یک سبیل بزرگ حنایی‌رنگ داشت که مانند پرده‌های سالن نمایش از بالای لب‌هایش به پایین آویخته شده بود؛ جواهرات بسیار گران‌قیمتی استفاده می‌کرد و همیشه انگار که در مجلس ختم شرکت کرده باشد، لباس‌های رسمی به تن داشت.
تصویر پلیس لندن از دیمینگ در سال ۱۸۹۲او اغلب با صدای بلند با خودش صحبت می‌کرد و یکبار ادعا کرد که روح مادرش را در حالی که در بیرون پنجره شناور بوده، دیده است. با وجودِ همه این رفتار‌های عجیب و غیر طبیعی و تجربه چند حمله شدید صرع که منجر به ماه‌ها بستری شدنش در بیمارستان کلکته در سال ۱۸۷۸ شده بود، او در سال ۱۸۸۱ با زنی ولزی به نام ماری جیمز ازدواج کرد و این زوج خیلی زود به استرالیا مهاجرت کردند. فدریک در استرالیا به عنوان لوله‌کش آب و گاز مشغول کار شد.

اما او هرگز از دردسر دور نبود. او در سال ۱۸۸۲ به دلیل دزدی ۶ هفته را در زندان سپری کرد و چندسال بعد نیز به دلیل بی‌احترامی به دادگاهی که به منظور رسیدگی به جرائم کلاهبرداری و پرداخت نکردنِ چند صورت‌حساب تشکیل شده بود، دوباره زندانی شد.

آن زمان ماری چهارمین فرزندش را باردار بود و در یک ازدواج بد گیر افتاده بود. شوهر او یک هوسباز بود که خیلی آزاد با زنان در نوشیدنی‌فروشی‌های سیدنی وقت می‌گذراند و آن‌ها را غرق جواهراتی که دزدیده بود، می‌کرد.
همسر اول دیمینگدیمینگ بعد از آزادی از زندان یک نام تازه برای خودش دست‌وپا کرد و با خانواده‌اش به آفریقای جنوبی رفت و در آنجا چندین کلاهبرداری به ارزش ده‌ها هزار پوند انجام داد و مدعی شد که از یک روسپی سیفلیس گرفته است. او بعداً به همراه یک توله شیر به لندن برگشت و افتخار می‌کرد که با دستِ خالی پدر و مادر این شیر را در غاری در آفریقای جنوبی کشته و خودش را نجات داده است.

او جنون و شیدایی عجیبی نسبت به زنان داشت و برای ارضاء این احساس با نام هری لاوسون، یک دامدار ثروتمند استرالیایی و صاحب یک معدن طلا، وارد شهر هال در انگلستان شد. او در اوایل سال ۱۸۹۰ با نلی ماتیوسن، دختر ۲۱ ساله یک بیوه‌زنِ محلی، ازدواج کرد. اما وقتی بعد از کلاهبرداری از یک جواهرفروش، احساس کرد مقامات به او شک کرده و دنبالش هستند، به سرعت با کشتی به اروگوئه گریخت.
امیلی ماتر همسر دیمینگاو در اروگوئه دستگیر و به انگلستان پس‌فرستاده شد و ۹ ماه را در زندان شهر هال سپری کرد. او بعد از آزادی از زندان به روستای مرسی‌ساید در رین‌هال رفت. او در آنجا خودش را به عنوان یک مقام ارشد ارتش به نام آلبرت ویلیام معرفی کرد؛ خانه‌ای ویلایی را اجاره کرد؛ و فرایندِ فریب دادنِ زن دیگری به نام امیلی ماتر را آغاز کرد.

چند وقتی به مراسم ازدواجش با ماتر نمانده بود که همسر و فرزندان دیمینگ به رین‌هال آمدند و به خانه اجاره‌ای او نقل مکان کردند. او مجبور شد که به هتل برود و به محلی‌هایی که شک کرده بودند گفت که آن زن خواهرش و آن بچه‌ها فرزندانِ خواهرش هستند و فقط مدت کوتاهی بناست در شهر بمانند. او ظرف چند روز همه آن‌ها را به قتل رساند و کف آشپزخانه ویلایش آن‌ها را دفن کرد و بعد با چند لایه سیمان روی آن را پوشاند.
دیمینگ در ماه سپتامبر با امیلی ماتر ازدواج کرد و او را به استرالیا برد و خانه‌ای در ملبورن اجاره کرد و در شب کریسمس سال ۱۸۹۱ او را با یک تبر کشت و بعد گلویش را برید و او را در شومینه اتاق خواب خانه دفن کرد.

فقط چند هفته از این ماجرا گذشته بود که او در کشتی‌ای که به سمت سیدنی حرکت می‌کرد خودش را به یک دختر ۱۹ ساله به نام کیت راونسفِل به عنوان بارون سوآنستون، یک مهندس انگلیسی که قصد دارد برای نخستین‌بار ازدواج کند، معرفی کرد.
ضربه دیمینگ به جمجمه امیلی ماتراو یک روز بعد از آشنایی به دختر پیشنهاد ازدواج داد و علی‌رغم آنکه دختر در ابتدا میلی به ازدواج با او نداشت، بالاخره تسلیم درخواست‌های مکرر او شد و موافقت کرد که در شهر کوچک ساوترن کراس در غرب استرالیا به او بپیوندد. اما در همان زمانی که راونسفل خودش را برای یک سفر طولانی به غرب استرالیا آماده می‌کرد، جسد امیلی ماتر پیدا شد.

یک تعقیب و گریز بی‌سابقه سراسری به سرعت منجر به دستگیری دیمینگ شد و او تحت نظارت شدید به ملبورن برگردانده شد تا به دلیلِ قتل ماتر محاکمه شود؛ و اینجا بود که وقایع ترسناک‌تر از چیزی که نشان می‌داد، شد.
چهار فرزند دیمینگدر اوایل دهه ۱۸۹۰ یک شبهِ دین به نامِ اسپریچوآلیزم (اعتقاد به احضار ارواح) به یک پدیده جهانی تبدیل شده بود و به خصوص در ملبورن و سیدنی بسیار رایج بود. پیروان این فرقه معتقد بودند که مردگان زندگیِ بعد از مرگ دارند و می‌توانند با زندگان ارتباط برقرار کنند و اتاق‌های نشیمن طبقه متوسط معمولاً صحنه چنین احضار‌هایی بود.

در اواخر قرن نوزدهم پیشرفت‌های تکنولوژیکی حیرت‌آوری مثل اختراع تلفن، گرامافون و لامپ الکتریکی زندگی بسیاری از مردم را دگرگون کرده بود. اما بر اثر تأثیرات عمیق انقلاب صنعتی دوم، میلیون‌ها انسان به دین‌های سنتی پشت کردند و از این فرقه نوین استقبال کردند.
وکیل اصلیِ دیمینگ در جلسات دادگاه آفرید دیکین، نخست‌وزیر آینده استرالیا و یکی از معماران اصلی قانون اساسی این کشور بود. او همچنین یکی از افرادی بود که به فرقه روح‌گرایی گرایش داشت و یکبار هم مدعی شده بود که قدرت هیپنوتیزم کردن دیگران را دارد و توانسته با فرمان‌های ذهنی دیگران را کنترل کند. همسر او، پَتی، هم یکی از مدیوم‌های معروف بود که پیام‌های مردگان را با دست‌خط خودش می‌نوشت.
محاکمه دیمینگ بسیار شلوغ می‌شد و فقط کسانی می‌توانستند حضور داشته باشند که از قبل بلیت خریده باشند. این محاکمه‌ها آنقدر پرشور بود که موزه مادام توسو در لندن آشپزخانه‌ای را که اجساد همسر اول دیمینگ و ۴‌فرزندش در آن پیدا شده بود، بازسازی کرد. ظرف چند هفته مجسمه مومی دیمینگ را هم با همان سبیل‌های پرپشت ساختند.

یکی از خبرنگارانی که گزارش دادگاه را برای مخاطبان بین‌المللی تهیه می‌کرد، سیدنی دیکنسون، گزارشگر روزنامه نیویورک تایمز بود. همسر دیکنسون، ماریون، یکی از کسانی بود که در خانه‌اش جلسات احضار روح برگزار می‌کرد؛ کف دستِ مردم را می‌خواند و مدعی بود که قدرت دیدنِ اشباح سرگردان و روح‌های سرگردانِ مردگان را دارد.
بعد از آنکه دیکین نتوانست هیأت منصفه را متقاعد کند که موکل او بی‌گناه است، دیمینگ به اعدام محکوم شد. دیمینگ چند روز پیش از مرگش دو ملاقاتی داشت؛ سیدنی و و ماریون دیکینسون که در سلول مرگ با او دیدار کردند. این زوج آمریکایی باور داشتند که دیمینگ همان جکِ درنده معروف است و او را متقاعد کردند اجازه دهد از دست راستش – همان دستی که در آنسوی دنیا قتل‌های زیادی مرتکب شده بود – یک قالب گچی بگیرند تا شاید بتوانند از روی خطوط دست به حقیقتی پی ببرند.
مدت‌ها بعد از آنکه دیمینگ به چوبه دار آویخته شد و مرد، دیکینسون‌ها همچنان درگیر پرونده اش بودند – آن به معنای واقعی کلمه. سیدنی مدعی بود که روح سرگردان دیمینگ مرتب به خانه او در ملبورن سر می‌زند.
+13
رأی دهید
-0

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.