حقیقت ویدیوی ملاقات مادر و زندانی سیاسی محکوم به اعدام در صدا و سیما چیست؟
+80
رأی دهید
-12
ایران وایر :آیدا قجر
دوربین مادر و پسری را نشان میدهد که مقابل هم نشستهاند؛ پسر زار میگرید و التماس مادری میکند که جلوی او نشسته است و میگوید: «وقتی محارب خدا باشی، نمیخواهمت...» و از لزوم «توبه» و وقوع «اعدام» به فرزندش خبر میدهد. گوینده در ابتدای گزارش تصویری آنچه از این مادر و پسر ضبط شده، میگوید: «بعضیها توی این راه، برای آرامش کشور و ملت حتی از فرزند خودشان میگذرند.»
گزارشگر اما نمیگوید که آنها فریب خوردند، انگار هم مادر و البته پسری که از توطئه بیخبر بود. گزارشگر هیچ نمیگوید از قرار میان شکنجهگران و مادر زندانی. در حالیکه مادر در همدستی با شکنجهگران، پسرش را بیخبر از ضبط این ملاقات به توبه دعوت کرد و در مقابل، قول گرفت که فرزندش اعدام نمیشود اما چند ماه بعد از این توطئه، پسر را در همان محل ملاقات یعنی «باغ کاشفی» تیرباران کردند. گزارشگر این را هم نمیگوید که آن پسر، از مقاومترین زندانیان بود که لب از لب نگشود و چنان شکنجهای را متحمل شد که بدنش به پسر بچهای ۱۳ ساله مانند شده بود. این گزارش تصویری چند روز پیش از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد اما نخستین بار نیست که این گزارش تصویری به نمایش درمیآید. تصویر گفتوگوی «محمود طریقالاسلامی» با مادرش، از همان سال ۱۳۶۰ بارها در تلویزیون جمهوری اسلامی و تلویزیونهای مداربسته زندانهای آن زمان، پخش شده بود.
پس حقیقت چیست؟
***
مادر محمود را همهگی به اسم «مادر طریقالاسلامی» میشناسند. شاید کسی نام او را نداند اما جمهوری اسلامی با توطئهای که چید او را به عنوان «مادر نمونه»ای معرفی کرد که فرزندش را به باران تیر سپرد. اگرچه همبندیهای محمود طریقالاسلامی به خوبی جملهای را از او به یاد دارند که گفته بود: «اگر زن نبود، میتوانست مرجع تقلید شود.» مادر محمود در خانواده بورژوازی بازاری و مذهبی رشد کرده بود و سالیان سال در مکتب «خانم امین» تحصیل کرده بود. «خانم امین» را در اصفهان همهگی به خوبی میشناختند؛ یکی از مشهورترین و با نفوذترین مدرسین مذهبی در آن شهر که مدارج مختلف فقه را تحصیل کرده بود و استاد مادر طریقالاسمی بود.
زنی که در ویدیو مقابل فرزندش نشسته است، پیش از انقلاب هم، وقتی محمود در زندانهای زمان شاه محبوس بود، به سراغ فرزندش رفته بود و با نفوذ خانوادگی، ثروت و ارتباط با مراجع و دستگاههای امنیتی شاه، توانسته بود حکم اعدام فرزندش را به حبس ابد تغییر دهد. او در آن زمان مدافع تمام قد «روحالله خمینی» بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. بعد از انقلاب اما که فرزندش بار دیگر به زندان افتاد، از نفوذ خود استفاده کرد و به ملاقات فرزندش رفت؛ اینبار در هماهنگی با شکنجهگران جمهوری اسلامی که به وعده وفا نکردند و خلاف قرارشان با مادر طریقالاسلامی، پسرش را چند ماه پس از ضبط و پخش این ویدیو، در مرداد ۱۳۶۰ تیرباران کردند.
محمود اما که بود؟ آیا او به همان زاری که مقابل مادر نشسته است، طلب بخشش میکند؟
پیش از آنکه به دیدار مادر و پسر برسیم، مقدمهای بگوییم؛ محمود طریقالاسلامی متولد ۱۳۲۷ در اصفهان بود. پدرش پارچه فروش بازار بود و مادرش هم که معرفی شد. اولین بار در سال ۱۳۴۲ وقتی تنها ۱۵ سال داشت به خاطر پخش «اعلامیه خمینی» دستگیر و بعد با وساطت مراجع تحت نفوذ خانوادهاش، آزاد شد. وقتی پایش به دانشگاه رسید، به سازمان مجاهدین خلق گرایش پیدا کرد و زندگی سیاسی نیمه مخفیانهاش آغاز شد و در کارخانه «آیدا» کارگری کرد. تا سال ۱۳۵۴ فرا رسید و ماموران برای دستگیری فعالان سیاسی و مشارکتکنندگان در بمبگذاری گشت خانه به خانه راه انداختند. محمود نقشی در انفجار نداشت اما او را صرفا به خاطر به همراه داشتن کتابی به نام «نهضت مقاومت فلسطین» دستگیر کردند.
نام او همان زمان در روزنامه «کیهان» به عنوان خرابکاری منتشر شد که در درگیری مسلحانه کشته شده است.
«حسن حسام» از زندانیان سیاسی دوران شاه و بعدتر جمهوری اسلامی و از اعضای سازمان راه کارگرمحمود اما زنده بود. او زیر شکنجههای ساواک لب از لب نگشود و برای همین به تهران منتقل شد. او را به «کمیته مشترک» بردند اولین برخوردش با «حسن حسام» از زندانیان سیاسی دوران شاه و بعدتر جمهوری اسلامی و از اعضای سازمان راه کارگر اتفاق افتاد.
گزارشگر اما نمیگوید که آنها فریب خوردند، انگار هم مادر و البته پسری که از توطئه بیخبر بود. گزارشگر هیچ نمیگوید از قرار میان شکنجهگران و مادر زندانی. در حالیکه مادر در همدستی با شکنجهگران، پسرش را بیخبر از ضبط این ملاقات به توبه دعوت کرد و در مقابل، قول گرفت که فرزندش اعدام نمیشود اما چند ماه بعد از این توطئه، پسر را در همان محل ملاقات یعنی «باغ کاشفی» تیرباران کردند. گزارشگر این را هم نمیگوید که آن پسر، از مقاومترین زندانیان بود که لب از لب نگشود و چنان شکنجهای را متحمل شد که بدنش به پسر بچهای ۱۳ ساله مانند شده بود. این گزارش تصویری چند روز پیش از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد اما نخستین بار نیست که این گزارش تصویری به نمایش درمیآید. تصویر گفتوگوی «محمود طریقالاسلامی» با مادرش، از همان سال ۱۳۶۰ بارها در تلویزیون جمهوری اسلامی و تلویزیونهای مداربسته زندانهای آن زمان، پخش شده بود.پس حقیقت چیست؟
***
مادر محمود را همهگی به اسم «مادر طریقالاسلامی» میشناسند. شاید کسی نام او را نداند اما جمهوری اسلامی با توطئهای که چید او را به عنوان «مادر نمونه»ای معرفی کرد که فرزندش را به باران تیر سپرد. اگرچه همبندیهای محمود طریقالاسلامی به خوبی جملهای را از او به یاد دارند که گفته بود: «اگر زن نبود، میتوانست مرجع تقلید شود.» مادر محمود در خانواده بورژوازی بازاری و مذهبی رشد کرده بود و سالیان سال در مکتب «خانم امین» تحصیل کرده بود. «خانم امین» را در اصفهان همهگی به خوبی میشناختند؛ یکی از مشهورترین و با نفوذترین مدرسین مذهبی در آن شهر که مدارج مختلف فقه را تحصیل کرده بود و استاد مادر طریقالاسمی بود.
زنی که در ویدیو مقابل فرزندش نشسته است، پیش از انقلاب هم، وقتی محمود در زندانهای زمان شاه محبوس بود، به سراغ فرزندش رفته بود و با نفوذ خانوادگی، ثروت و ارتباط با مراجع و دستگاههای امنیتی شاه، توانسته بود حکم اعدام فرزندش را به حبس ابد تغییر دهد. او در آن زمان مدافع تمام قد «روحالله خمینی» بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. بعد از انقلاب اما که فرزندش بار دیگر به زندان افتاد، از نفوذ خود استفاده کرد و به ملاقات فرزندش رفت؛ اینبار در هماهنگی با شکنجهگران جمهوری اسلامی که به وعده وفا نکردند و خلاف قرارشان با مادر طریقالاسلامی، پسرش را چند ماه پس از ضبط و پخش این ویدیو، در مرداد ۱۳۶۰ تیرباران کردند.
محمود اما که بود؟ آیا او به همان زاری که مقابل مادر نشسته است، طلب بخشش میکند؟
پیش از آنکه به دیدار مادر و پسر برسیم، مقدمهای بگوییم؛ محمود طریقالاسلامی متولد ۱۳۲۷ در اصفهان بود. پدرش پارچه فروش بازار بود و مادرش هم که معرفی شد. اولین بار در سال ۱۳۴۲ وقتی تنها ۱۵ سال داشت به خاطر پخش «اعلامیه خمینی» دستگیر و بعد با وساطت مراجع تحت نفوذ خانوادهاش، آزاد شد. وقتی پایش به دانشگاه رسید، به سازمان مجاهدین خلق گرایش پیدا کرد و زندگی سیاسی نیمه مخفیانهاش آغاز شد و در کارخانه «آیدا» کارگری کرد. تا سال ۱۳۵۴ فرا رسید و ماموران برای دستگیری فعالان سیاسی و مشارکتکنندگان در بمبگذاری گشت خانه به خانه راه انداختند. محمود نقشی در انفجار نداشت اما او را صرفا به خاطر به همراه داشتن کتابی به نام «نهضت مقاومت فلسطین» دستگیر کردند.
نام او همان زمان در روزنامه «کیهان» به عنوان خرابکاری منتشر شد که در درگیری مسلحانه کشته شده است.
«حسن حسام» از زندانیان سیاسی دوران شاه و بعدتر جمهوری اسلامی و از اعضای سازمان راه کارگرمحمود اما زنده بود. او زیر شکنجههای ساواک لب از لب نگشود و برای همین به تهران منتقل شد. او را به «کمیته مشترک» بردند اولین برخوردش با «حسن حسام» از زندانیان سیاسی دوران شاه و بعدتر جمهوری اسلامی و از اعضای سازمان راه کارگر اتفاق افتاد.حسام در خاطرات خود از محمود مینویسد: «صبحها در همان اتاق بازجویی از مچ دو دست به سقف آویزانش میکردند. در همان حال با کابل میکوبیدند به پشت پایش و روی اندامش. ته سیگار را روی بدنش خاموش میکردند. وقتی که بیهوش میشد صندلی را میگذاشتند زیر پایش و بدون اینکه دستهایش را باز کنند، آب سرد به رویش میریختند تا به هوش آید. یک ساعت بعد، حرکت از نو! گاهی وقتها هم که آن روی سگ بازجو بالا میآمد، او را میبردند روی تخت اتاق حسینی میبستند و تا جان داشت میگرفتندش به شلاق. یا به "آپولو" بسته میشد یا ساعتها توی فلکه با دستبند قپانی، انتظار بازجو را میکشید.»
محمود را چنان شکنجه کرده بودند که ناچار شدند او را در بیمارستان «شهربانی» بستری کنند. سپس با وساطت مادر و پدر بازاری - مذهبی با نفوذش میان روحانیون و مقامات حکومتی حکم اعدامش به حبس ابد تقلیل یافت و در دی ماه ۱۳۵۷ همراه با زندانیان سیاسی، از حبس رهایی یافت. او اما به فعالیتهای خود ادامه داد و به سازمان راه کارگر پیوست تا آن تابستان ۱۳۶۰.
محمود را ۱۴ تیر ۱۳۶۰ در خانهاش محاصره و بازداشت کردند و از همان ابتدای بازداشت تحت شکنجه قرار دادند. او به روایت همبندیهایش فکر میکرد میتواند با خام کردن مادرش، اینبار هم از نفوذ او بهرهمند شود و جانش را نجات دهد. در حالیکه اینبار جمهوری اسلامی شکنجهگرانی داشت ایدئولوژیک که امثال محمود را مخالفان با خدا میپنداشتند و همانطور که «محمدی گیلانی» پس از خرداد ۱۳۶۰ گفته بود، از زخمیها هم نمیخواستند بگذرند تا «تمامکش» شوند. محمدی گیلانی در گفتوگویی تلویزیونی دستور داده بود: «زخمیها را تمامکش کنید.»
محمود تنها چند ماه پس از بازداشت، جلوی مادر نشست تا او را به خیال خود خام کند و زار گریست و مادرش هم فریب شکنجهگران جمهوری اسلامی را خورد، اما به روایت همبندیهایش چنان مقاومت کرد که پس از تیربارانش هم شکنجهگران بر سر کمونیستهای زندانی فریاد میکشیدند: «خیال کردی محمود طریق الاسلامی که حرف نمیزنی؟»
او به مثالی از مقاومت بدل شده بود. هرچند حسن حسام، بعدها نوشت: «مدتها از اعدام رفیق محمود گذشته بود و تمامی روابط او با تشکیلات و کلیه اماکن و مسئولین تشکیلاتی که محمود دسترسی کامل به آنها داشت، مطلقا سالم مانده بودند. زیرا او "محمود طریقالاسلامی" بود و حرفی نزده بود. هنگامی که خبر رسید محمود با مشاهده فیلم ملاقات خود با مادرش از تلویزیون زندان، دچار ضربه گشته و نیمی از بدنش فلج شده بود؛ هنگامی که خبر رسید پیکر مچاله و تکیده محمود از فرط شکنجه ۱۳ - ۱۴ ساله به نظر میرسید اما روحیهاش بسیار قوی بود.»
حسام در گفتگو با ایرانوایر به اولین برخورد خود با محمود پرداخت؛ وقتی همان سال ۱۳۵۴ هنگامی که خودش از فرط شکنجه نمیتوانست روی پاهایش راه برود، دستهایش را در دمپایی میگذاشت و نشیمنگاه را بر زمین میکشید تا حرکت کند. او بند ۳ «کمیته مشترک ضدخرابکاری» حبس بود که ناگهان در سلول باز شد و جوان بلندبالایی را به درون سلول انداختند. سر محمود از دو قسمت شکنجه و باندپیچی شده بود. کنار گوش چپش هنوز خون خشکشده باقی مانده بود و زیر هر دو چشمش از شدت خونمردگی، سیاه شده بود. پشت دستها و پاهایش ورم کرده و خونآلود بود.
حسام به خاطر ارتباط با سازمان چریکهای فدایی شکنجه میشد و حبس بود. او به ۷ سال حبس محکوم شده بود و محمود به اعدام. آنها بیش از یک ماه در آن انفرادیهای سه نفره بند ۳ کمیته مشترک همبند بودند و بعد از هم جدا شدند. هر دوی آنها بارها در دوران بازجویی شکنجههای سنگینی را که نمونهای از آن ذکر شد، تحمل کرده بودند. پاهای حسام چنان شلاق خورده بود که گوشت کف پایش پوسیده و تاندونهایش بیرون زده بود. پاهایش را پانسمان میکردند، برای تعویض پانسمان او را به بیمارستان میبردند و در بازگشت، اگر اطلاعاتی درز میکرد، روی همان پانسمانها، شلاق میزدند.
اوایل سال ۱۳۵۶ بود که محمود طریقالاسلامی و حسن حسام بار دیگر در بند ۲ اوین همدیگر را دیدند. روزگار عقبنشینی محمدرضا پهلوی فرا رسیده بود و در آن زمان قرار بود که صلیب سرخ از زندانهای شاه دیدن کند. صدها نفر از زندانیانی را که از شکنجه نشانی بر بدنشان مانده بود، از بازدیدها پنهان کرده بودند: «دوران "جیمی - کراسی" بود. روزهای عجیبی بود. ما که در همان ساختمانها شکنجه شده بودیم و بدنمان پر از نشان شلاق و آتش سیگار بود، همراه با کتابها و جعبههای سیگارمان دور فلکه طبقه سوم که قبلتر ما را لت و پار شده در آن رها میکردند، قدم میزدیم و تا هواخوری میرفتیم. تناقض محض بود. بالاخره وجود ما فاش شد و مقامات صلیب سرخ با ما هم دیدن کردند. ما از شکنجههایمان گفتیم. ما را سوار بر اتوبوس به بند ۴ زندان قصر بردند که ریاست آن برعهده سرهنگ "یحیایی". یکی پاهایش را نشان میداد و یکی پشت گردنش را. حالا میگویند شکنجه در زمان شاه نبود. من از کسانی هستم که بدترین شکنجهها را تحمل کردم. در آن زمان بچهها را شمعآجین میکردند. محمود هیچوقت به خواسته بازجوها تن نداد، هیچوقت هیچ اطلاعاتی را فاش نکرد؛ نه در زندان شاه و نه در زندان جمهوری اسلامی.»
در دوران حکومت پهلوی، از سال ۱۳۵۲ و در پی چند ترور از جمله ترور یکی از روسای ساواک و همزمانی رشد جنبشهای چریکی در ایران، خشونت در زندان هم بالا گرفت. شکنجهگران «خشونت لگام گسیخته وحشیانهای» پیدا کرده بودند و گاه به خاطر یک جزوه از «ماکسیم گورکی» بچهها را دستگیر میکردند و به «اتاق حسینی» برای شکنجه میبردند.
محمود طریقالاسلامی و حسن حسام در فاصله میان دو دوره زندان دو رژیم متفاوت، باز هم همدیگر را دیده بودند؛ مقابل دانشگاه و در انتشارات «یاشار». محمود جزو کادر سطح بالای سازمان راه کارگر شده بود و به گفته حسن حسام، او چهرهای کاریزماتیک و محبوب داشت.
به روایت حسام، محمود طریق الاسلامی زمان شاه برای رهایی از شکنجه، مقابل بازجوها فیلم بازی میکرد: «اطلاعات نمیداد. او یک سال تمام در کمیته ضد خرابکاری در سلول انفرادی بود. هر آدم جدیدی میآوردند و اطلاعات میگرفتند، محمود را زیر شلاق میبردند و آنقدر سکوت میکرد که بازجو خودش اطلاعات را میداد و محمود میگفت: "یادم رفته بود." او فکر میکرد این بار هم در زندان جمهوری اسلامی میتواند جلوی مادرش تئاتر بازی کند تا باز هم خود را نجات دهد. او نمیدانست دوربین مخفی کار گذاشتهاند. فکر میکرد ملاقاتی خصوصی با مادرش دارد. وقتی ویدیو در زندان پخش شد، دیوانه شد. اما باز هم اطلاعات نداد. دیگر هم حاضر نشد مادرش را ملاقات کند. چند ماه بعد تیرباران شد. ما شنیدیم که مادرش بعد از شنیدن خبر تیرباران پسرش، مشکل روانی پیدا کرد و حتی مدتی در بیمارستان بستری شد.»
به روایت حسام و بسیاری از زندانیان آن دوران، از همان سالهای نخست دهه شصت جمهوری اسلامی به منظور «تشویق» خانوادهها برای معرفی فرزندانشان به حکومت و همچنین «دهنکجی» به مادرانی که پای عقاید فرزندانشان مانده بودند، تصمیم گرفت از آنها استفاده تبلیغاتی کند. به طوریکه «مادر رفیق محمود را که شناخت کافی از میزان تعصب مذهبی و سرسپردگیاش به رژیم وجود داشت، به عنوان "مادر نمونه" به جامعه معرفی کند. پلیس زندان که با همکاری و دسیسه مشترک این "جانور نمونه" ملاقات رفیق محمود را با او در "باغ کاشفی" ترتیب داده بود، با تدارک قبلی به صدابرداری و فیلمبرداری مخفی که تنها رفیق محمود از آن خبر نداشت، مبادرت کرد.»
پس از انتشار خبر تیرباران محمود تنها مدتی کوتاه پس از پخش ویدیوی دیدار مادر و پسر، سازمان راه کارگر مقالهای در تخریب او منتشر کرد که حسام توضیح میدهد: «ما هیچ نمیدانستیم. فکر میکردیم محمود بریده و به آرمانهایش وفادار نبوده است. مخصوصا بعد پخش آن ویدیو فکر میکردیم فضاحت به بار آورده. هیات تحریریه آن موقع راه کارگر مقاله مزخرفی نوشت. بعدتر از زندان اطلاعات دقیقی دریافت کردیم و همبندیهایش به مرور آزاد شدند و واقعیت را گفتند که چطور مقاومت کرده بود. آنقدر که بدنش کوچک شده بود. سازمان راه کارگر بعدتر با انتشار اطلاعیهای پوزش خواست و اعاده حیثیت کرد.»
اما چطور بود که محمود طریقالاسلامی که زندان و کابل را در دوران شاه چشیده بود و همان را در زندان جمهوری اسلامی تجربه کرد، اینبار چنین نحیف شد؟
حسام از تجربه خود میگوید؛ اگرچه او هشت ماه و نیم در زندان جمهوری اسلامی حبس بود و پس از آزادی، ایران را ترک کرد. اما در عین آنکه شباهتهای دو زندان را برمیشمرد تفاوت اصلی را در شکنجهگری میداند که اساس آن ایدئولوژیک است. او از «رسولی» سربازجویی نام میبرد که خود را وقف شکنجه کرده بود و میگفت: شلاق، خلاق است: «سیستم شکنجه جمهوری اسلامی کپیبرداری از سیستم شکنجه زمان محمدرضا شاه بود. آنها بخشی از شکنجهگران دوران شاه را نکشتند و نحوه شکنجه را به حزبالله آموزش دادند. داستان آپولو و پانی از سیستم امنیت آمریکا و اسرائیل آمده است. بسیاری از چریکها کارشان به تیرباران نرسید و زیر شکنجه کشته شدند؛ مثل زندانیان کشته شده زیر شکنجههای جمهوری اسلامی. من در دوران جمهوری اسلامی تنها هشت ماه و نیم زندان بودم و در مقایسه با دوران شاه شکنجه نشدم. اما شکنجه روحی که دیدم، در مقایسه با زمان شاه فاجعه بود. در زمان شاه وقتی زندانی بازجویی و شکنجهاش تمام میشد، حبس خود را میکشید اگرچه از حقوقی مثل بهداشت و درمان خبری نبود. اما دیگر خبری از شکنجه و بازجویی هم نبود. اما زندانی در جمهوری اسلامی هیچ لحظهای در امان نبود و نیست. تابوتهای حاج داوود را فراموش نکنید که بسیاری از زندانیان زن و مرد دربارهاش نوشتهاند. آن مدل شکنجه بسیاری را شکست و بسیاری را روانی کرد. شکنجه همیشه جاری بود و چنانچه دیدید در کشتار ۶۷ شماری از آنهایی که اعدام شدند، حکم داشتند یا حتی حبسشان تمام شده بود.»
او در ادامه میگوید: «زمان شاه شکنجهگران ایدئولوژیک نبودند و به خاطر منافع شغلی، آن خشونت جهنمی را اعمال میکردند. در جمهوری اسلامی علاوه بر اینکه شکنجهگران مزدورانی پست بودند، فکر میکردند در راه خدا شلاق میزنند. البته نه شکنجهگران امروزی که آنها هم منفعتطلبان هستند. در آن زمان شکنجهگران جمهوری اسلامی گاه پیش از شکنجه نماز میخواندند. برای همین با تمام وجود به کف پا شلاق میزدند چون زندانی را دشمن خدا میدانستند. اما در یک جمله بگویم، جمهوری اسلامی فرزند خلف نظام سلطنتی است؛ همانطور که در دوران شاه هیچ نیروی اپوزیسیونی اجازه حیات نداشت. تنها نیرویی که اجازه رشد داشت و از طریق اوقاف حقوق دریافت میکرد، روحانیت مرتجع بود. پس از انقلاب هم تنها نیرویی که از قبل حمایت خود پهلوی در روستاها پایگاه سازماندهی شده داشتند، روحانیت بودند.»
همان روحانیت حالا، چهل سال است که ویدیویی از ملاقات مادر و پسر را به مناسبتهای مختلف به نمایش درمیآورد و از جنازه تیرباران شده یکی از مقاومترین زندانیان سیاسی هم نمیگذرد. شکنجهگران نه تنها پیکر محمود طریقالاسلامی را به صلابه کشیده بودند چنانکه به کودک بدل شده بود، بلکه با توطئه و فریبکاری و نمایش این ویدیو در زندان، او را دچار شوک عصبی کردند که بدنش فلج شد و همان بدن نیمهجان تحلیل رفته را هم به تیر بستند.
اما همچنان هستند جان به در بردگانی که راوی حقیقت شوند تا پشت پرده دوربینهای مخفی را افشا کنند.
۵۰

حق گو لندن - لندن، انگلستان
این اخه چه خاکی بود بسرمان کردیم . مملکت خوش وخرممان را دادیم به این جاهلان دگم متحجر قرون وسطایی. من از مجاهدین خلق حالم بهممی خورد اما دلم می سوزد برای آن مادر و پسر . چرا ملت اینکار را کردند!
4
98
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۱:۴۵
۴۱

kakolzari - لندن، انگلستان
اجازه دهید ملت شریف طبق معمول پتک حماقت خود را بر سر چپ ها بکوبد اینها چیست مینویسید
7
63
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۳
۸۲

گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
این سرنوشت کسی است که از نوزادی شستشوی کامل مغزی شده و با ایمان غلط اسلامی که تا مغز استخوانش نفوذ کرده انسانی تمامیت خواه (پرفکت گرا) است. ابتدا اسلام را چاره ی بلافصل تمام دردهای بشری می بیند. در زندان ایمانش سست شده و قبله اش عوض میشود. او شبیه مادر قشری و عقب افتاده ی اسلامی اش است که در سال 1960 رای اعدام او را بعلت ارتداد تائید میکند. یک انسان کاملا عقب افتاده با مغزی رشد نیافته و با ایمان به باورهای قرون وسطائی به کسانیکه یک سنگ سیاه را بعنوان خدا می پرستند و بعلت بلاهت ذاتی اعتقاد دارند که کسی با شمشیر ماه اسمان را همچون سیب آش و لاش کرده و بعد با آب دهان بهمدیگر باز چسبانیده است. بعدا هم بجای تاسی از علم و حقیقت اندیشی از چاهی به چاه دیگر می افتد. از این گمراهان قهرمان نسازید که از دل آن طالبان بیرون میزند. علت مقاومت در مقابل شکنجه هم این بوده که واقعا چیزی نمی دانسته تا بروز بدهد چون مقاومت هیچکس بینهایت نیست.
6
77
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۸
۵۸

hamidesabz - لندن، انگلستان
به امید روزی که بفهمیم که در اثر جنگیدن و شهید شدن جوانان پر شور، نهایتا یک دیکتاتور جایش را به یک دیکتاتور دیگر میدهد! که اگر بدتر از اولی نباشد خیلی بعید است بهتر باشد، . به امید روزی که یاد بگیر یم که آنچه که باید با آن بجنگیم و شهید کنیم روح دیکتاتوری و تعصب در وجود خودمان است!
4
62
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۲
۳۵

grizzly - برلین، آلمان
بیخود و بی جهت یک مشت خرابکار خودفروخته رو قهرمان میکنند!! این آقای محمود طریق الاسلامی کور بود دو تا میکروفون به اون گندگی رو نمیدید که داره صداش رو ضبط میکنه؟ اینها زمان شاه شیر میشدند چون میدونستند که ساواک چند تا شلاق بهشون میزنه بعد یک غلط کردم نامه مینویسند و آزاد میشوند ولی در دوره خمینی دیگه این داستانها نبود هیچ کاری هم که نکرده بودی فقط کافی بود که میفهمیدند کمونیستی آنوقت اعدام روی شاخش بود، ولی الآن که وضع خیلی بدتر از زمان شاه شده چرا اینها دست به سلاح نمیبرند؟ چرا رهبرانشون شده اند طرفداران اصلاح طلبان؟ حقیقت اینه که روسیه مسلط شده به ایران و دیگه به این خائنین وطن فروش احتیاجی نداره، زمان شاه اینها میرفتند لبنان و
5
64
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۴
۳۵

grizzly - برلین، آلمان
و لیبی و کشورهای زیرنفوذ شوروی تعلیم تروریستی میدیدند و برای خرابکاری به ایران میآمدند تا مانند طالبان با ایجاد ناامنی به حکومت شاه فشار بیآورند و خودشون حکومت رو بدست بگیرند اما زمان بعد از انقلاب دم همه اینها رو آخوندها چیدند و به روسیه گفتند پا رو دم مانگذار کل مملکت مال شما هرقدر خواستید بخورید از اون طرف هم دم اروپایی ها رو میبینند و سرکار مونده اند
6
57
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۸
۵۵

Akhond zed Iran - توکیو، ژاپن
تو روح دجال جماران با انقلابش که دگراندیس، دشمن خداست که این شکنجه گر را نامردتر و بی انصاف تر میکند چون به دین اسلام اعتقاد دارد.
4
51
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۳:۰۴
۹۴

جنابِ سروان - مونرآل، کانادا
[::گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا::]. پروفسور بالتازار(تمامیت خواه) معادلش میشه (پرفکت گرا)؟؟؟بعدشم (پرفکت) انگلیسی رو به (گرا)ی فارسی چسبوندی؟میگم مدرک پروفسوریت رو بده خروس قندی بگیر.هنوز یادم نرفته واحد شمارش شعر رو گفتی عدد!!!یه سی چهل تاهم لایک گرفتی هاها در حالیکه هر آدم دومثقال سواد داشته باشه میدونه واحد شعر (قطعه)است جالبه که با این اندازه سواد کتاب شعربیرون دادی هاها
46
5
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۳:۳۴
۹۴

جنابِ سروان - مونرآل، کانادا
[::گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا::]. ولی ازاین حرفها گذشته(آی لاو یو) داری پروفسور بهرحال ما دوستت داریم هوارتا
44
3
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۳:۳۶
۹۴

جنابِ سروان - مونرآل، کانادا
[::grizzly - برلین، آلمان::]. گریزعلی وقت کردی با اون آیدی the green mile یارضاشهرکرد هم بیا در مورد سد گتوند یه چهارخط بنویس و روزگار سیاه کن چه دل خجسته ای داری هاهاهاها
37
2
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۰
۴۴

Alphabet - پترس، یونان
[::جنابِ سروان - مونرآل، کانادا::]. روح الله تو چقدر منفور و... که با توهین به این و ان زندگی طفیلی میکنی. گورتو گم کن برو همون جهنم دره ای که.... ات انداختند. چی میخواهی از جون ما ایرانیها و این مملکت سوخته؟ جیبتون را که پر پول کردید چرا دیگه گورتون را گم نمیکنید. برگردید به کشورتون فلسطین, لبنان, سوریه یا هر جهنم درهای که بهش متعلقی.
4
9
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۴:۲۲
۳۵

grizzly - برلین، آلمان
[::جنابِ سروان - مونرآل، کانادا::]. تو هم که دو کلمه یاد گرفتی اینو به همه میگی (دل خجسته ای داری) برو یک چیز جدید یاد بگیر روانی
2
9
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۵:۰۱
۸۲

گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
[::جنابِ سروان - مونرآل، کانادا::]. عزیز جانم من که ادعا ندارم علامه ی دهر هستم. گاهی در بیان مفهومی لغت لازم را گیر نمی آورم و اینجا و در دنیای تنهائی یک ایرانی دانشمند مثل شما گیر نمی اورم تا در بیان مفهوم برای پیدا کردن لغت مناسب تر از او مدد بخواهم. از اینکه اینقدر به من توجه داری که حتی بیاد داری که در حدود 3 سال پیش برای واحد مفهوم شمارش شعر فقره را بکار بردم و از اینکه فرمودید واحد مناسب قطعه است متشکرم و امیدوارم که یادم بماند. البته باز هم از توجه شما متشکرم چون این کلمه ی تمامیت خواه را از خودم ساختم و چون ان را ناکافی دیدم در پرانتز پرفکت گرا را ذکر کردم. اگر کلمه ی آرمان گرا را هم بکار میبردم باز گویای بیان احوالات این ادم های یک بعدی نبود. لغت مناسبی میدانی یادم بده چون من یک بعدی نیستم و تا پای گور دوست دارم که بیاموزم و نه اینکه زندانی مذاهب و ایسم ها و کلیشه ها باشم. متشکرم
1
27
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۶:۱۷
۹۴

جنابِ سروان - مونرآل، کانادا
[::گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا::]. پروفسور جان اگه چیزی میگم برای شوخیه وقصدم ناراحت کردن کسی نیست خودت که (آی لاویو)داری هزارتا و هوارتا. کتابت رو به اسم(قبادوقمری) پرینت میکنم که سروقت بخونمش آنلاین خوندن بمن مزه نمیده هرکی که منوازنزدیک میشناسه میدونه مرزشوخی و جدی برای من یک خط باریکه و روی اون خط باریک همیشه حرف میزنم یامینویسم بطوریکه هیچکی نمیفهمه شوخی کردم یا جدی گفتم
12
3
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۷:۲۳
۹۴

جنابِ سروان - مونرآل، کانادا
[::گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا::]. بعدشم من کی باشم بگم چی خوبه یابد یا چی درسته یانه من کاره ای نیستم نه مفتش هستم نه بازخواست کننده نه قاضی نظرمو مینویسم حالادویست نفربدشون میاددونفرخوششون میادحتی اگه یه نفرهم خوشش نیاد بازحرف من همونه که نوشتم البته امکان اینکه نظرمن غلط باشه وجودداره.هیچ نظری صددرصد غلط یادرست نیست.
12
2
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۷:۴۰
۴۳

Chokam - ری، ایران
الکی بافحاشی به اسلام پزروشنفکری ندین،اتفاقا اینا لامذهب بودن ،تفاوتشون با توده ایها همین بود، توده ایها مذهبی وطرفدار خمینی بودن،اما راه کارگریهامثل طریق الاسلامی لامذهب و ضد خمینی بودن،ولی مارکسیست لنینیست بودن و دنبال انقلاب سوسیالیستی.
8
1
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۹:۵۳
۴۵

پرمیرا - هامبورگ، آلمان
لعنت به ذات این کمونیست ها که با همدستی اسلامیست ها و کمکهای غرب باعث سقوط حکومت شاهنشاهی ایران شد، ولی در این یک مورد خمینی لاقل انتقام ملت ایران رو از پادوهای استالین و لنین گرفت.
1
9
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۹:۵۷
۸۲

گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
[::جنابِ سروان - مونرآل، کانادا::]. عزیزم من مطلقا از انتقاد دلگیر نمی شوم چون میدانم که من هم مثل همه اشتباه میکنم . حتما کتاب "قباد و قمری" را بخوان و کاری نداشته باش که نویسنده اش کیست چون ادعا میکنم که خیلی قوی تر از لیلی و مجنون است. در سایت من "کامران فرزان.کام" (با حروف کوچک به لاتین) کتاب دیگری گذاشته ام نگارش حدود 50 سال قبل و در این مجموعه حتما شعر مارکسیسم اسلامی را بخوان که پیش بینی امروز بود. نام کتاب دوم: روح سرگردان. بزودی کتاب "دوازده خان عرفان" و یا پلکانی بسوی انسانیت را به سایت اضافه خواهم کرد
0
13
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۲۲:۴۴
۸۲

گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
[::Chokam - ری، ایران::]. عزیزم لامذهبی اگر توام با بی اعتقادی و لااباگری باشد البته راهی به هرج و مرج و شکستن تمام مرزهای اجتماعی است. از انجا که بود و نبود خدا (بصورت باور مذاهب) هرگز به اثبات نرسیده و چنین موجود خیالی مذاهب اصلا وجود خارجی ندارد لاجرم این موجود خیالی را کنار گذاشته و با درایت دست جمعی راه های عاقلانه و بهتر زیستن را بر می گزنیم. اما وجود خدائی که مذاهب معرفی میکنند از دیدگاه علمی کاملا مردود است. اینکه جهان خالقی داشته و یا بصورت بینهایت همیشه وجود داشته است ، شق دوم منطقی تر به نظر میرسد اما فعلا هر دو صورت مسئله فقط یک تئوری اثبات نشده هستند.
0
10
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۲۲:۵۴
۴۹

آلونا ازنامنسکایا - اورلاندو، ایالات متحده امریکا
مردمی که ایدئولوژی نداشته باشند مبارزه نمی کنند دو گروه در این کشور مبارزه می کردند مذهبیون و چپها و بخاطر همین هم بعد از انقلاب مذهبیون شروع به قتل عام چپها کردند چون می دانستند سلطنت طلبان و مصدقی ها اهل مبارزه نیستند امروز هم نبود گروههای مبارز چپ در ایران مشهود است کسانی که کوروش کوروش می کنند یک دقیقه هم حاضر نیستند مبارزه کنند دیدیم چگونه در روز روشن جسد رضا شاه را دزدیدند و صدا از این جماعت درنیامد زمان شاه هم همین بود جبهه ملی اصلا مبارزه نمی کرد و مثل اپوزیسیون امروز فقط غر می زد بنابراین امروز فقط مذهبیون هستند که می توانند این حکومت را پایین بکشند ولا غیر
3
6
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۴
۴۲

rey kasravi - لندن ، انگلستان
بی هویت تر چریک فدایی ،مجاهد و راه کارگری، حزب زحمت کش هیچ جا پیدا نمی کنیدهمه برای مبارزه با سیستم پادشاهی ایران دست به هر کثافت کاری زدند ان قلاب که شد و خمینی و سپاهی افتادند دنبال کشت و کشتار این کمونیست و چپ گرا همه سر از ممالک پادشاهی بلژیک ،سوید ،هلند،دانمارک، نروژ و بریتانیا سر در اوردند ،یه مشت کودن که هیچ درک درستی از شرایط دنیا و خاورمیانه در دهه هفتاد ک قبل از اون نداشتند و صدقه سر پادشاهان پهلوی یک کم سواد دار شده بودند و کتاب خونده بودند خیال می کردند الان شاه را از قدرت میارن پایین ایران می شه جمهوری لاییک فرانسه، خمینی دارو دسته اش چنان سیخی در پشت این چپی ها کردند که تا چهارصد سال دیگه دردش خواهد ماند .
1
9
پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰ - ۲۳:۱۹
۴۳

Chokam - ری، ایران
[::گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا::]. عزیزم من تاریخ گذشته رو گفتم، اما شما دارین از فلسفه صحبت می کنید که بحث شیرینی است ولی تاریخ نیست.البته لامذهبی اینها هم لااباگری بود مثل لامذهبی امروزیها که پز اتییست میدن،باز اینا هگل و فویرباخ ومارکس و...رو خونده بودن،امااتییستهای امروز هیچی ازتاریخ نمیدونن،
2
5
جمعه ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۱:۲۱
۸۲

گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا
[::rey kasravi - لندن ، انگلستان::]. [::آلونا ازنامنسکایا - مسکو، روسیه::]. به همین دلیل است که در دهه ی 50 کامپیوترهای سازمان سیا اسلام افراطی را بیرون کشیدند تا به جان کمونیست هائی بیندازند که هنری جز مبارزه برای مفتخوری بیشتر از لیاقت واقعی نداشتند و ندارند و شاید حالا هم به دلیل سال های 57 افغانستان را بدست اسلامیون ادمخوار سپرده و گرگ را با گرگ مواجه کردند زیرا مفتخورتر از کمونیست ها اسلامیون هستند که حداقل یک ته اعتقادی هم دارند. با 80 سال سن هرگز ندیدم که یک چپول حاضر باشد از مایملک خودش چیزی به کسی بدهد اما در سیستم سرمایه داری کسانی مثل بیل گیت بیلیون ها دلار برای بهبود جامعه می بخشند و از همه بالاتر شغل تولید میکنند. و همین رمز شکست سیستم کمونیستی است. فقط متوقع و گیرنده هستند و بشدت هم حراف و تنبل، یعنی بدترین نوع شاغلین دنیا که مصیبت به سر کشورشان در می اورند.
0
11
جمعه ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۱:۵۸
۴۹

آلونا ازنامنسکایا - اورلاندو، ایالات متحده امریکا
ما نباید چپ را فقط در کمونیسم ببینیم خیلی از مزایایی که ما امروز داریم حصل تلاش چپهاست مثل بیمه و بازنشستگی و حق رای زنان و اصناف . امروز خیلی از کشورهای پیشرفته اروپایی هم سیستم سوشال دموکراسی دارند که تلفیقی از سوسیالیسم و کاپیتالیسم است حتی در آمریکا هم امروز چپها دارند بسیار تاثیرگذار می شوند افرادی مثل سندرز و کورتز امروز در آمریکا محبوبیت بالایی دارند و در آینده آمریکا هم تبدیل به یک کشور سوشال دموکراسی خواهد شد اما در مورد چپهای ایران اینها یک مشت چپ نما بودند مگر می شود شما چپ باشید و به اسلام اعتقاد داشته باشید برابری حقوق زن و مرد و مبارزه با مذهب از اصول اولیه باورهای چپ هست خود شاه یک سوسیالیست واقعی بود که به این اصول اعتقاد داشتو برای بهبود زندگی مردم سعی می کردو مخالفانش که ادعای چپ بودن داشتند یک مشت مذهبی به ظاهر باسواد بودند
1
1
جمعه ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۸:۴۶