ماجرای زنی که شوهرش را به مسلخ قاتل برد

استرس سراسر وجودم را فرا گرفته بود، یک لحظه وقتی به چشمان شوهرم نگاه کردم پشیمان شدم، اما قاتل که حرف‌هایم را از طریق گوشی تلفن همراه می‌شنید ناگهان خطاب به من نهیب زد که «خفه شو!».

این‌ها بخشی از اعترافات زن ۳۳ ساله‌ای است که سپیده دم بیستم خرداد گذشته، شوهرش را با یک دسیسه شیطانی به چنگ قاتل سیاه پوش‌انداخت و بدین ترتیب صحنه جنایت وحشتناکی در مشهد رقم خورد

این زن جوان که به همراه مرد سیاه پوش به صحنه وقوع قتل هدایت شده بود  مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد تا جزئیات این صحنه مرگبار را  بازگو کند چرا که هنوز برخی از اظهارات متهمان با چگونگی وقوع این قتل هولناک در تناقض بود.
 
زن با معرفی کامل خود به تشریح جزئیات ماجرای قتل شوهرش پرداخت وگفت: من زندگی خوبی داشتم و از همسرم نیز راضی بودم، اما از روزی که «مجید» (متهم به قتل) وارد زندگی ما شد تیره روزی‌های من نیز شکل گرفت. او همواره به من ابراز علاقه می‌کرد و من به هر طریقی از او دوری می‌کردم تا این که کار به جایی رسید که «مجید» مرا تهدید می‌کرد، اما من همسرم را دوست داشتم و نمی‌خواستم طلاق بگیرم.
 
بالاخره او برای ازدواج با من نقشه قتل شوهرم را کشید، ولی من نمی‌دانستم او به چه طریقی می‌خواهد همسرم را از میان بردارد. او با همسرم (رضا) معاشرت داشت و به خانه ما رفت و آمد می‌کرد، اما من تا آن زمان در برابر خواسته هایش مقاومت کردم تا این که از من خواست رضا را به منطقه بولوار شهید رستمی بکشانم!

همسرم مدتی بود که به دلیل بیماری کرونا دارو مصرف می‌کرد و از چند روز قبل در سپیده دم به پیاده روی می‌رفتیم. وقتی به ناچار نقشه شوم مجید را پذیرفتم! خیلی نگران بودم آن شب شوهرم تا سپیده دم نخوابید او با بچه‌ها بازی می‌کرد و از این که خوابش نمی‌برد ناراحت بود به او پیشنهاد دادم قرص خواب آور بخورد!
 
او هم ۲ عدد قرص خواب آور خورد تا این که برای پیاده روی آماده شدیم، اما من نمی‌توانستم گوشی تلفن را به دستم بگیرم به همین دلیل «هندزفری» را در گوشم گذاشتم تا از این طریق با «مجید» در ارتباط باشم! او هم به محل قرار رفته بود و انتظار ما را می‌کشید.

هنگامی که به منظور پیاده روی از خانه خارج شدیم تماس‌های من و «مجید» هم برقرار شد و او صدای مرا می‌شنید که با شوهرم صحبت می‌کردم.

در بین راه متوجه شدم رضا به خاطر قرص‌هایی که مصرف کرده است حال مناسبی ندارد یک لحظه وقتی در چشمانش نگاه کردم از کارم پشیمان شدم و از شدت استرس و نگرانی می‌لرزیدم در این هنگام به همسرم گفتم حالت خوب نیست! بیا به خانه بازگردیم!
 
ولی «مجید» که این جمله را شنید از آن سوی خط خطاب به من گفت: «خفه شو!» من هم که می‌ترسیدم دیگر حرفی نزدم. چند لحظه بعد همسرم ابتدا روی جدول سیمانی کنار خیابان نشست و سپس در همان حالت دراز کشید. دستش را گرفتم و چند بار صدایش زدم، ولی او انگار صدایم را نمی‌شنید.

در همین حال «مجید» از راه رسید موتورسیکلت را روی جک گذاشت و بالای سرشوهرم آمد. او با چاقویی که در دست داشت چند ضربه به شکم و سینه او زد و بعد هم با خونسردی سوار موتورسیکلت شد و از محل گریخت.

آن جا بود که من فریاد زنان از مردم و رهگذران کمک خواستم، ولی اورژانس زمانی پیکر همسرم را به بیمارستان صاحب الزمان (عج) رساند که او دیگر جان خود را از دست داده بود! من هم برای ترس از مجازات نقشه متلک‌گویی را کشیدم و ادعا کردم که موتورسوار سیاه پوش (قاتل) ابتدا با متلک گویی برای من ایجاد مزاحمت و بعد شوهرم دخالت کرد و آن موتورسوار نقابدار همسرم را با ضربات چاقو کشت!

در ادامه بازسازی صحنه قتل، مجید جوان ۲۹ ساله نیز مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و در تشریح این جنایت شیطانی وحشتناک گفت: حدود یک سال و نیم قبل با رضا (مقتول) در یکی از رستوران‌های سنتی طرقبه آشنا شدم و با هم به گفتگو پرداختیم.
 
من از شهرستان آمده بودم و جا و مکان و شغل درستی نداشتم آن شب رضا مرا برای صرف شام به خانه اش دعوت کرد واین گونه معاشرت من با خانواده او شکل گرفت، ولی در این میان من که با همسرم رابطه خوبی نداشتم احساس کردم به همسر رضا علاقه‌مند شده‌ام به همین دلیل از او خواستم تا از شوهرش طلاق بگیرد و با من ازدواج کند.
 
وقتی فهمیدم او نمی‌تواند از فرزندان و همسرش جدا شود نقشه قتل رضا را کشیدم و ماجرا را برای همسر رضا بازگو کردم! شب حادثه به منزل یکی از دوستانم رفتم و موتورسیکلت او را به امانت گرفتم. سپس لباس‌های سیاه پوشیدم و با شال مشکی هم چهره‌ام را پوشاندم تا شناسایی نشوم!
 
صبح زود از طریق تلفن با هم در ارتباط بودیم تا این که وقتی دیدم رضا کنار جدول دراز کشید به سراغش رفتم و ضربات چاقو را بر پیکرش فرود آوردم بعد از آن موتورسیکلت دوستم را پس دادم و سپس به تهران گریختم.
 
وقتی فهمیدم کسی موتورسوار قاتل را نشناخته است به مشهد بازگشتم و با بستگان رضا تماس گرفتم به آن‌ها گفتم من در کیش بودم که متوجه ماجرای قتل شدم و اکنون برای عرض تسلیت آمده‌ام، اما زمانی که قصد داشتم دسته گل بخرم و در مجلس ختم شرکت کنم توسط کارآگاهان پلیس آگاهی دستگیر شدم و..
+22
رأی دهید
-2

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۴۴
    دیارکو - قره تپه، آذربایجان

    این زن بود یا شیطان. عجب مخلوقی هستند به هیچکس رحمت نمیکنند
    2
    58
    ‌چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۰ - ۰۰:۵۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۸۱
    گفتگوگر - پیتزبورگ، ایالات متحده امریکا

    هر چی این زن گفته دروغ مطلق است
    3
    57
    ‌چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۰ - ۰۴:۳۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۷۶
    hassan5 - تهران، ایران

    بنظر من، جرم زنه از قاتل بیشتره
    1
    32
    ‌چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۸
    انا بیطرف - فسا، ایران

    هیچوقت حتی به بهترین دوستاتون اجازه صمیمیت بیش از حد را به خانمتون. ندید--منظورم این نیست که همه اینطورین اما تمام این خوادث از اعتماد بوجود. اومده و باید بدونیم هر انسانی ممکنه اشتباه کنه و معمولا مردها زود عاشق میشن(مخصوصا ایرانیها)---بخاطر زندگیتون به کسی اعتماد الکی نکنید
    1
    39
    ‌چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.