سیاهی لشکر سینما و همدستش یک ساعت بعد از آزادی از زندان نقشه سرقت گوشیهای تلفن همراه را با شگردی خاص اجرا کردند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چند روز قبل مرد میانسالی سوار اتوبوس شهری شده بود که ناگهان صدای اعتراض و فریادهای پسر جوانی را شنید که به یکی از مسافران اتوبوس میگفت چرا مراقب نیست و پای او را بشدت لگد کرده است.
مرد میانسال با دیدن این صحنه بلافاصله یاد حادثه مشابهی افتاد که چند روز قبل برای خودش رخ داد و گوشی تلفن همراهش با این شگرد سرقت شده بود بنابراین از مسافران اتوبوس خواست تا مانع پیاده شدن و فرار مسافر مورد نظر و همراهش شوند.
سرقت گوشی
دو پسر جوان که تصور نمیکردند به این سرعت شگردشان لو برود گوشی تلفن همراهی را که سرقت کرده بودند به زمین انداختند و ادعای بیگناهی کردند اما مرد میانسال که چهره آنها را بخوبی به یاد داشت با پلیس تماس گرفت و درخواست کمک کرد.
وقتی مأموران پلیس به اتوبوس رسیدند در بازرسی بدنی دو پسر جوان چند گوشی تلفن همراه مسروقه از لباس متهمان کشف کردند.
با اعتراف دو متهم جوان آنها به دستور بازپرس دادسرای ویژه پایتخت در اختیاراداره آگاهی قرار داده شده و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با یکی از متهمان
پسر جوان خود را بازیگر سینما معرفی کرده و میگوید در چند فیلم سینمایی نقش سیاهی لشکر داشته است.
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
من عاشق بازیگری بودم. کلاسهای بازیگری رفتم و دوره دیدم حتی تئاتر هم بازی میکردم. به هر کارگردان معروفی زنگ میزدم تا در فیلم شان بازی کنم اما سهم من از این همه تماس فقط چند نقش سیاهی لشکر بود. کم کم سرخورده و ناامید شدم و دوستان ناباب نیز مرا به پای بساط کشیدند و معتاد شدم. حالا دیگر باید برای تأمین هزینه مواد مخدرم به هر طریقی پول در میآوردم.
سابقه داری؟
بله ولی فقط یک ساعت بعد از رهایی از زندان دوباره به سراغ کار خلاف رفتم و سرقتها را از سر گرفتم.
شگردتان برای سرقتها چه بود؟
دو شیوه برای اجرای این کار داشتیم. اول اینکه با کمک همدستم سوار اتوبوسها میشدیم یا در خیابانهای شلوغ و پر تردد به یکی از رهگذران تنه میزدم یا میگفتم پایم را لگد کردی و با ایجاد درگیری و هیاهو حواس همه را پرت میکردم و دوستم جیب مردم را میزد و گوشی هایشان را سرقت میکرد.
شگرد دوم چه بود؟
طعمه خود را انتخاب میکردم و به سراغش میرفتم و به بهانههای مختلف شروع به صحبت با او میکردم. وقتی حواسش پرت میشد، همدستم جیبش را میزد.
با همدستت چطور آشنا شدی؟
در زندان هم سلولیام بود. او هم به خاطر سرقت مثل من محکوم به دو سال حبس شده بود. از آنجا که روز دستگیری و ورود به زندان هر دوی ما یکی بود، خیلی زود باهم دوست شدیم و از همان ابتدا نقشه کشیدیم که بعد از آزادی از زندان سرقتها را به این شیوه انجام دهیم.