ایران وایر :سهشنبه اول تیر ۱۴۰۰ در محل کمیته ملی المپیک از تندیس و سردیس «غلامرضا تختی» رونمایی شد. خبرگزاری «فارس» در گزارشی انتقادی از «رضا صالحیامیری»، مدیر امنیتی جمهوری اسلامی که در دولت دوم «حسن روحانی» به ریاست کمیته ملی المپیک ایران رسید، از برگزاری این مراسم با محوریت پوشش تندیس غلامرضا تختی انتقاد کرده است.
در بخشی از این گزارش با تیتر «چرا میخواهند تختی را کراواتی نشان دهند»، به کراواتی که بر گردن قهرمان سابق کشتی ایران بسته شده است، اشاره شده بود.
خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نوشته است: «تختی که چهرهای مردمی بود و همواره در کنار طبقات محروم، به راستی این تصویر را از خود به ثبت رسانده است؟»
جمهوری اسلامی طی بیش از چهار دهه اخیر، سعی در مصادره زندگی، شخصیت، دیدگاهها و حتی افتخارات غلامرضا تختی داشت. حالا نوبت به کراوات او رسیده است.
خبرگزاری «فارس» از برگزاری این مراسم با محوریت پوشش تندیس غلامرضا تختی انتقاد کرده است. ***
شامگاه ۱۰ شهریور ۱۳۴۱، زلزلهای شهر «بویین زهرا» و تمام روستاهای اطرافش، یعنی «دانیسفهان»، «تاکستان»، «توفک»، «رودک»، «سگزآباد»، «رستمآباد»، «آغچه مزار» و «ایپک» را لرزاند و در پس لرزاندنش، همه جا را با خاک یکسان کرد.
از میزان تلفات این زمینلرزه آمار دقیقی در دسترس نیست اما تخمین میزنند که دستکم ۱۲ هزار نفر کشته شدهاند و بیش از ۵۰ هزار نفر مصدوم و بیخانمان.
دو روز بعد از آن شبی که زمین لرزید، سه کشتیگیر و باستانی کار برای جمعآوری کمکهای مردمی به صورت خودجوش بسیج شدند؛ «غلامرضا تختی»، «اسماعیل رضایی» و «حسن شمشیری».
این آخری، یعنی حسن شمشیری، عضو «جبهه ملی ایران» بود؛ حزبی که سال ۱۳۲۸ توسط دکتر «محمد مصدق» بنا گذاشته شد. حسن شمشیری که باستانیکار شهیر تهران بود، غلامرضا تختی را از سالهای جوانی به سمت این حزب کشید و با تشکیلاتش آشنا کرد. پس تختی جوان هم به عضویت حزبی درآمد که ریشههای ملیگرایی شدیدی داشت و هم به تفکرات مرد نزدیکش، یعنی حسن شمشیری نزدیک بود.
این سه که کنار هم جمع شدند، بنا شد برای جمعآوری کمک به زلزلهزدگان بویین زهرا، اقدامی نمادین شکل گیرد. پس اسماعیل رضایی پیشنهاد داد که کاروانی را از خیابان «مولوی» و میدان «بارفروشها» با حضور ورزشکاران در شهر حرکت دهند. حسن شمشیری پیشنهادش «سبزه میدان» تهران بود. ولی غلامرضا تختی با هر دو پیشنهاد مخالفت کرد و گفت که مردم جنوب شهر خود به خود در این حرکت حضور دارند و باید سراغ قشر متمول جامعه رفت. برای همین، خودش پیشقراول کاروان ورزشکارانی شد که از چهارراه «پهلوی» («ولیعصر» کنونی) به سمت جنوب شهر حرکت میکرد.
حرکت به نام تختی در تاریخ کشور ثبت شد؛ کسی نه نام ۲۰ ورزشکار شهر قزوین که پشت تختی به راه افتادند را به یاد دارد و نه نشانی از آن مرشدان و قهرمانان زورخانهای تهران را به زبان میآورد که در این کاروان بودند. حتی روحانی شهیر وقت، «ضیاالدین حاج سیدجوادی» که در تمام طول مسیر، کاروان را همراهی کرد هم در سایه گم شد.
از آن پس، تختی شد نماد مردمی بودن، پهلوانی و رشادت. پس از انقلاب هم جمهوری اسلامی تورش را به آب انداخت و سعی کرد خودکشی غلامرضا تختی را سالها به عنوان یک قتل یا ترور حکومتی القا کند.
آیتالله «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی که کمترین گرایشی به ورزش نداشته و ندارد، نخستین شخصیتی بود که پیش از انقلاب، اقدام به تغییر نام یک مکان ساخته شده به دست نظام پهلوی کرد. او شانزدهم آبان سال ۱۳۵۷ برای سخنرانی علیه نظام مستقر، به «ورزشگاه سعدآباد» مشهد رفت و در ابتدای سخنرانی خود گفت که نام این ورزشگاه را به «تختی» تغییر میدهد.
بر فرض این باور که اگر غلامرضا تختی حتی با نظام پهلوی زاویههایی داشت، در صورت خودکشی نکردن و حیات، قطعا در جمع زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی قرار میگرفت.
تختی شاید یکی میشد مانند «حبیب خبیری»، کاپیتان تیم ملی فوتبال جوانان و امیدهای ایران و بازیکن تیم ملی پیش از انقلاب که به «سازمان مجاهدین خلق» پیوست و پس از انقلاب در سال ۱۳۶۱ دستگیر و سال ۱۳۶۳ توسط شخص «اسدلله لاجوردی» در زندان «اوین» اعدام شد.
شاید میشد انتظار داشت که غلامرضا تختی هم یکی شود مانند «فروزان عبدی»، بازیکن تیم ملی والیبال زنان ایران که سال ۱۳۶۷ به دار آویخته شد؛ یکی از همان زندانیان سیاسی اعدام شدهای که ابراهیم رئیسی برایش خواهان تقدیر شدن از سوی جامعه جهانی شده است.
غلامرضا تختی پیش از آنکه جمهوری اسلامی در ایران مستقر شود و «هوشنگ منتظرالمهدی»، دارنده مدال طلای قهرمانی کشتی کشور را در شهریور سال ۱۳۶۰ به دار بیاویزد، خودکشی کرد و حالا از سوی همان نظام مصادره میشود.
جبهه ملی هرچند مانند سازمان مجاهدین به سرعت مقابل جمهوری اسلامی قرار نگرفت اما سران آن همواره مورد کینه و نفرت مقامات جمهوری اسلامی قرار داشتند. در وبسایت رسمی «روحالله خمینی» میتوان بارها عباراتی مانند «تاسف امام از مواضع جبهه ملی»، «گمان بر تلاش جبهه ملی برای فروپاشی انقلاب» یا «شک بر ترور بزرگان انقلاب» را دید.
اما در نهایت، جبهه ملی خود قربانی ترورهای جمهوری اسلامی شد. پانزدهم مرداد سال ۱۳۷۰، عوامل جمهوری اسلامی «شاپور بختیار»، رهبر جبهه ملی را در پاریس ترور کردند.
خبرگزاری فارس در بخشی از گزارش خود برای حمله به رضا صالحی امیری، کراوات بسته شده بر لباس غلامرضا تختی را فردی از دل مردم دانسته که کراوات نمیبست. اما آنچه رسانه سپاه پاسداران به آن اشاره نمیکند، رابطه عاطفی و همیشگی غلامرضا تختی با احزاب یا شخصیتهای ملیگرا بود؛ آنچه امروز در نظام جمهوری اسلامی ناپدید شده است.
فارس تلاش کرده است مانند تمام شخصیتها یا ارگانهای جمهوری اسلامی در سالهای گذشته، از غلامرضا تختی به عنوان ابزاری برای اهداف سیاسی خود استفاده کند؛ این بار برای حمله به رضا صالحیامیری، رییس کمیته ملی المپیک ایران.
آنکس که از تندیس غلامرضا تختی رونمایی کرد و حالا فارس بر او میتازد، خود از نیروهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی است.
نخستین بار، «سیداحسان قاضیزاده هاشمی»، نماینده مردم فریمان در مجلس دهم شورای اسلامی از نام مستعار رضا صالحی امیری پرده برداشت و او را با نام سازمانی و اطلاعاتی وی، یعنی «برادر سیدرضا فلاح» در مجلس معرفی کرد.