مرد معتاد که به دستور یک زن از خانههای مردم سرقت میکرد، وقتی متوجه شد سرش کلاه گذاشتهاند راز این باند خلافکار را برای پلیس فاش کرد.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، مدتی قبل مرد میانسالی به اداره پلیس رفت و از سرقت خانهاش خبر داد. او گفت: آخر هفته به مسافرت رفته بودم و زمانی که به خانه برگشتم، متوجه سرقت میلیاردی از خانهام شدم. سارقان 15 شمش یک کیلویی طلا را از گاوصندوق خانهام در شمال تهران به سرقت برده بودند و علاوه بر آن نیز وسایل با ارزش و کم حجم خانهام را با خود برده بودند.
با شکایت مرد میانسال تحقیقات برای دستگیری سارقان آغاز شد. کارآگاهان به سراغ دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت رفته و دریافتند چهار مرد که صورت هایشان را پوشانده بودند پس از اجرای نقشه سرقت سوار بر خودرویی که پلاکش را مخدوش کرده بودند از محل متواری شدهاند. دوربینها نشان میداد یکی از آنها نقش زاغزن را داشته و نفر دیگر از دیوار بالا رفته و پس از باز کردن در خانه دو همدست دیگرش وارد شدهاند.اما این تنها سرقت مردان نقاب دار نبود چرا که مأموران با شکایتهای مشابه دیگری مواجه شدند. سارقان شبرو با ورود به خانهها اموال با ارزش را سرقت میکردند و در بعضی از پروندهها ساکنان خانه در خواب بودهاند که با تهدید و بستن دست و دهان آنها سرقتشان را اجرا میکردند.
تحقیقات به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت برای دستگیری اعضای این باند ادامه داشت تا اینکه مرد جوانی به یکی از کلانتریهای پایتخت رفت و زمانی که در مقابل افسر پرونده قرار گرفت راز سرقتهای باند «شهره» را برملا کرد. او گفت: من اعتیاد دارم و مدتی قبل یکی از دوستانم زنی بهنام شهره را به من معرفی کرد. شهره رئیس یک باند سرقت بود.
دستگیری سردسته باند
او ادامه داد: من در دو سرقت آخر با آنها همراهی کردم تصور میکردم پول خوبی از این سرقتها نصیبم میشود چرا که مقدار زیادی پول و اشیای عتیقه و طلا سرقت کردیم اما موقع تقسیم سهم فقط مقداری مواد مخدر به من دادند. وقتی به شهره گفتم و از او خواستم سهم واقعی مرا بدهد او به من گفت تو یک معتادی و هیچ کاری نمیتوانی انجام دهی، همین سهمی هم که به تو دادم از سرت زیاد است. من که کینه او را به دل گرفته بودم و نمیتوانستم ببینم یک زن سر من را کلاه میگذارد، تصمیم گرفتم واقعیت را به پلیس لو دهم حتی اگر قرار باشد به خاطر دو سرقتی که مرتکب شدهام به زندان بیفتم.بدنبال اعتراف مرد معتاد، بلافاصله کارآگاهان پلیس وارد عمل شده و شهره و 6 نوچهاش را بازداشت کردند. متهمان که ابتدا منکر جرایم خود بودند، زمانی که با مدارک پلیسی مواجه شدند به سرقتهای سریالی از خانههای پایتخت اعتراف کردند.
گفتوگو با پسر پارکورکار
در میان اعضای باند پسر جوان پارکورکاری بود که بعد از آشنایی با شهره در دام اعتیاد افتاده و به خاطر تأمین هزینه مواد مخدرش مجبور به سرقت شده است. وظیفه او در این باند بالارفتن از دیوار خانهها بود.
چطور با شهره آشنا شدی؟
یک روز که از باشگاه ورزشی بیرون آمدم سوار خودروام شدم، هنگام حرکت آیینه ماشینم به ماشین دیگری خورد. راننده زن جوانی بود که پیاده شد و همین تصادف باعث آشنایی ما شد البته بعدها فهمیدم این تصادف شگردی برای جذب افراد باند توسط شهره بوده است. در حقیقت او برای افراد ورزشکار حرفهای دام پهن میکرد تا بتواند نقشه سرقتهایش را اجرا کند.
چطور وارد باند او شدی؟
شهره گفته بود مطلقه است و اوایل با او به میهمانیهای شبانه میرفتم. مدتی که گذشت مرا با ماده مخدر گل و شیشه آشنا کرد. میگفت مصرف این مواد باعث میشود که من بهتر ورزش کنم. من یک دیوار را در کمتر از سه دقیقه بالا میروم و مهارت زیادی در این مورد دارم. بعد از مدتی که دل به شهره بستم و معتاد شدم او ماجرای سرقتها را مطرح کرد و چارهای جز اطاعت نداشتم.
سرقتها را چطور انجام میدادید؟
هفته ای سه شب برای سرقت می رفتیم. یک نفر که زاغزن بود. بعد از اینکه زنگ خانهها را میزدیم اگر کسی در را باز نمیکرد من چون پارکورکارم خیلی راحت از دیوارها بالا رفته و از طریق بالکنها وارد خانهها میشدم. پس از ورود هم در را باز میکردم و دو همدست دیگرم وارد میشدند و سرقت را اجرا میکردند.
با اموال سرقتی چه میکردی؟
همه را به شهره میدادیم و او هم سهم اندکی به ما میداد. شهره همه سرقت ها را در دفتری با جزییات یادداشت می کرد. اگر به سهم خود اعتراض میکردیم میگفت شمشها یا عتیقهها یا هر چیز با ارزشی که آوردهایم قلابی بوده و ما در سرقت اشتباه کردیم.