فرادید: برخی تصور میکنند که شیمی بدن چیزی شیطانی، سمی و مصنوعی است. اما شیمی بدن همه چیز است. شیمی بدن بخشی از زندگی ماست و میتواند بر سلامت ما از خواب تا فرایندهای استرس و طروقی که عاشق میشویم، اثر بگذارد.
وقتی صحبت از رابطه میشود، «شیمی بدن» چیزی فراتر از یک واژه ساده است. درحقیقت شیمی بدن کلیدی است برای فهم آنچه در درون و اطرافمان اتفاق میافتد.
به گزارش فرادید، برخی تصور میکنند که شیمی بدن چیزی شیطانی، سمی و مصنوعی است. اما شیمی بدن همه چیز است. شیمی بدن بخشی از زندگی ماست و میتواند بر سلامت ما از خواب تا فرایندهای استرس و طروقی که عاشق میشویم، اثر بگذارد.
درحقیقت، بدن ما مملو از مواد شیمیایی است که به آنها «هورمون» و «انتقالدهندههای عصبی» میگوییم و طریقی که این مواد با سلولهای ما تعامل برقرار میکنند، میتواند بر سلامتی و رفتار ما اثر بگذارد.
درک فرایندهایی شیمیاییای که آنها در آن دخیل هستند میتواند به ما کمک کند تا سلامت خود را کنترل و زندگی خودمان را بهبود ببخشیم.
از هورمونهای «بیداری» بیشترین بهره را ببرید
اینکه صبحها چقدر سرحال از خواب بیدار شویم بستگی به دو هورمون دارد. باید سطح هورمون ملاتونین در بدنمان کم و هورمون کورتیزول در بدنمان زیاد باشد.
این توصیف یک صبح عالی است: درحالیکه در حال چرت زدن هستیم، نخستین شعاعهای نور خورشید از طریق پلکهایمان به شبکیه چشم که از طریق عصب بینایی به مغز متصل است، میتابد.
در این زمان تولید هورمون ملاتونین – هورمون شبهنگام که عامل احساس خواب در تاریکی است- در مغز متوقف شده و در حالی که مقدار آن به تدریج کاهش پیدا میکند، مقدار مطلوبی از هورمون کورتیزول در بدن تولید میشود. ما سپس خودمان خودکار بیدار میشویم.
اما، استفاده از تاریککنندههای مصنوعی (مانند پوشیدن چشمبند یا کشیدن پردهها) و استفاده از نور غیرطبیعی میتواند بدنمان را گیج کند. برای مثال، استفاده از چشمبندی که ورود نور را به طور کامل مسدود میکند، به این معنی است که سطح هورمون ملاتونین در هنگام صبح به سرعت کاهش پیدا نمیکند. متوجه میشوید افرادی که از چشمبند استفاده میکنند، علیرغم شنیدن زنگ هشدار ساعت، به سختی از خواب بیدار میشوند.
همچنین، زنگ هشدار ساعت میتواند بدن ما را مختل و باعث فعال شدنِ واکنشِ جنگ-یا-گریز شود؛ جنگ-یا-گریز وضعیتی بحرانی است که برای حفظ ما از خطر ایجاد می شود.
در این مورد، زنگ هشدار ساعت یک تکانه عصبی از مغز میفرستد که باعث افزایش آزادسازی هورمونهای دیگر استرس شامل آدرنالین و آدرنوکورتیکوتروپین (ACTH) میشود که این هورمونها به اندامهای مختلفی منتقل میشوند. درنهایت، کورتیزول بیشتری هم به اندامها میرسد. پیام آن، ترس! است.
این فرایند به افزایش تنش، افزایش گردش خون در ماهیچهها، تنفس عمیقتر، مردمکهای گشادشده، تعریق و افزایش هشیاری میانجامد. تمام این واکنشها به این معنی است که ما هماکنون بیدارِ بیدار هستیم. خوشبختانه ما به سرعت از این وضعیت بهبود پیدا میکنیم، اما باز هم این مقدار از کورتیزول و واکنش برایمان زیاد است.
بهترین روش برای بیدار شدن آن است که بدن به اندازهای کورتیزول تولید کند که بتواند به حیات ادامه دهد، اما نباید کورتیزول به حدی باشد که فرد احساس کند نیاز دارد برای حفظ جانش پا به فرار بگذارد.
دلشوره
کورتیزول علاوهبرآنکه هورمون استرس است، یک بعد دیگر نیز دارد. کورتیزول را میتوان هورمون عشق نیز نامید. وقتی شما بعد از ۱۰سال که از ازدواجتان گذشته همچنان با شنیدن چرخیدن صدای کلید در قفل و آمدن همسرتان احساس میکنید قلبتان به تپش میافتد، این یعنی شما و همسرتان به لحاظ شیمی بدن با هم همخوانی دارید. اما آنچه که این احساس دلشوره را در شما ایجاد میکند، به رمانتیک بودن ارتباطی ندارد. این مثال دیگری از همان واکنش جنگ-یا-گریز است. مشخص شده که این واکنش جسمانی بخشی از فرایند عاشق شدن است.
عشق فقط قلب شما را به تپش وانمیدارد، بلکه همچنین باعث بالارفتن سطح هورمون کورتیزول در بدن شما میشود. فرقی نمیکند که شما در چه موقعیتی باشید، واکنش جنگ-یا-گریز به این معنی است که کاری که میخواهید انجام دهید بسیار مهم است و نیاز دارید که آن را در الویت بگذارید.
درست مثل اینکه با یک ببر مواجه شده باشیم، در چنین موقعیتی، باید تمام حواس خودمان را جمع کنیم. بنابراین، برخی از عملکردهای بدن - مانند هضم- که در آن زمان «اهمیت ندارند» متوقف میشوند. درواقع آن احساس دلشوره یا احساس پروانهای که در شکم احساس میکنیم، به این دلیل است که مسیر خون از معده منحرف میشود؛ بنابراین وقتی شما بعد از یک روز طولانی همسرتان را در آستانه در خانه میبینید، بدنتان به شما میگوید: «همه چیز را رها کن، ما میتوانیم بعداً هم غذا را هضم کنیم – الان باید تمام توجهمان را به این آدم معطوف کنیم!»
مواد شیمیایی مرتبط با افسردگی
زمانی در یک آزمایشگاه با اتاقهای شیشهای کار میکردم. یکبار یکی از سوپروایزرها گفت: «عالی نیست که اینجا پر از نور روز است؟ نور روز آزادسازی هورمون سروتونین را افزایش میدهد و این هورمون عامل شادی است. برای همین است که کارکنان ما اینجا همیشه خوشخلق هستند.»
نظر او بسیار سادهاندیشانه بود. سروتونین در واکنشهای شیمیایی پیچیده در بدن ما نقش دارد که یکی از آنها اثرگذاری بر خلق ماست. در دهه ۱۹۷۰، این ایده رواج پیدا کرده بود که افسردگی به دلیل سطح پایین سروتونین در بدن اتفاق میافتد. شواهدی به دست آمده بود که نشان میداد با افزایش هورمون سروتونین در بدن میتوان با افسردگی مبارزه کرد.
برای مدتهای طولانی، یک توضیح بسیار ساده برای اختلال خلق وجود داشت: اختلال خلق به دلیل یک عدم تعادل در مغز اتفاق میافتد و ما میتوانیم با تجویز دارویی که سطح سروتونین را افزایش دهد، این اختلال را درمان کنیم.
اما فروکاهی اختلال ذهنی فقط به یک عامل شیمیایی بسیار سادهاندیشانه است. اینکه سروتونین با افسردگی مقابله میکند، بهاینمعنی نیست که افسردگی به دلیل کمبود سروتونین ایجاد شده است.
داروهای ضدافسردگی که سطح سروتونین را در بدن افراد افزایش میدهند میتوانند به بسیاری از افراد کمک کنند، اما پیوند بین سروتونین و افسردگی همچنان بحثبرانگیز است.
از ضدتعریقها استفاده نکنید
احتمالاً شگفتزده میشوید وقتی بدانید که عرق کردن محصول یک فرایند شیمیایی در بدن است. وقتی عرق میکنیم، مولکولهای آب – که بهطور طبیعی در شکل مایع به هم چسبیده هستند – به وسیله گرمای بدن از هم جدا میشوند. این باعث میشود که عرق تبخیر شود و حرارت بدن پایین بیاید.
وقتی اینطور به قضیه نگاه میکنید، استفاده از ضدتعریقها یا آنتی پرسپیرانت (یا آنچه به عنوان مام زیر بغل شناخته میشود) کار احمقانهای به نظر میرسد. اما اشتباه نکنید، من خودم طرفدار دئودورانت هستم. من هیچ دوست ندارم به دلیل اینکه کسی نتوانسته ترانس-۳-متیل-۲-هگزنیک اسید (مولکولی که مسئول بوی بد عرق است) خودش را کنترل کند، از اتوبوس پیاده شوم. اما دئودورانت با ضدتعریق فرق دارد.
ضدتعریقها حاوی نمکهای آلومینیوم هستند. نمکهای آلومینیوم مسدودکنندههای کوچکی را تولید میکنند که این مسدودکنندهها منافذ عرق را میبندند و مانع از تعریق ما میشوند. نمکهای آلومینیوم اصلاً خوشنام نیستند، چون دوز بالای آنها میتواند منجر به سرطان پستان شود.
اما بر اساس دادههای کمیسیون اروپا مقدار نمک آلومینیومی که از طریق محصولات آرایشی مانند ضدعرقها وارد بدن ما میشوند، بسیار ناچیز است؛ بنابراین ضدعرقها بیضرر هستند، اما من هنوز هم فکر میکنم چه کاریست که آدم منافذ عرق خود را ببندد.
دئودورانتها حاوی مواد ضدباکتریایی هستند که میتواند با بوی بد مقابله کند. عرق به تنهایی بویی ندارد. وقتی عرقِ بدونِ بو از منافذ خارج میشود، باکتریهایی که زیر بغل ما زندگی میکنند را میخورد و بعد مولکوهای بدبو را آروغ میزند!
مواد ضدباکتری زندگی را برای این باکتریها سخت میکند و ترکیب دئودورانت با قدری عطر میتواند باعث شود که سفر شما با اتوبوس خوشایندتر شود.
یادتان باشد که خوشبوکنندههای هوا حاوی سیکلودکسترینها – مولکولهایی شبیه قفس – هستند که بوی بد را میگیرد، اما مشکل آن است که بوی خوب هم دیگر به مشام شما نمیرسد.
آیا آغوش میتواند هلههولهخواری را متوقف کند؟
ماده شیمیایی اوکسیتوسین که در زایمان نقش دارد (این ماده به انقباض عضلات رحم کمک میکند)؛ ممکن است که بر فواید آغوش نیز تأکید کند. مطالعات نشان دادهاند که اوکسیتوسین اعتماد را افزایش و روابط بین مادران و فرزندان و زوجها را تسهیل میکند.
اما اثرات اوکسیتوسین میتواند فراتر از اینها باشد. محققان آلمانی کشف کردهاند که مردان تحتِ تأثیر اوکسیتوسین هلههولهخواریشان کمتر میشود و بنابراین کالری کمتری مصرف میکنند. محققان این فرضیه را مطرح کردند که این هورمون از طریق نقشی که در مغز ایفا میکند باعث میشود رفتارهای پاداشخواهانه کاهش پیدا کنند. بهنظر میرسد که این راه خوبی برای مبارزه با چاقی باشد، اما تحقیقات هنوز باید انجام گیرد.
اوکسیتوسین همچنین باعث کاهش «صداهای مزاحم» در موقعیتهای اجتماعی میشود که به ما اجازه میدهد نسبت به محرکهای خاص فوق هشیار باشیم. محققان اکنون روی این قابلیت کار میکنند تا بتوانند به افرادی که دچار اوتیسم هستند، کمک کنند.
قهوه صبح را یک ساعت به تأخیر بیاندازید
بهترین زمان مصرف قهوه یکساعت بعد از بیدار شدن است. ما صبحها به قدر کافی کورتیزول در بدن داریم، کافئین هم کورتیزول بیشتری را تولید میکند. با گذشت زمان، بدن شما ممکن است به آن مقدار کورتیزولی که توسط قهوه تولید میشود، عادت کند و دیگر صبحها کورتیزول تولید نکند. پس بهتر است صبر کنید تا بدن خودش کورتیزول روزانه را تولید کند. این کار ۱ساعت طول میکشد. بعد میتوانید قهوه بنوشید.
مغز ما گیرندههایی دارد که هورمونها یا انتقالدهندههای عصبی به آنها وصل میشوند. این گیرندهها درست مانند فضاهای پارک خودرو روی سطح سلولهای ما قرار دارند. مولکولهای کافئین شبیه یک ماده شیمیایی دیگر در بدن به نام آدنوسین هستند.
آدنوسین به ما کمک میکند تا بفهمیم خستهایم. هر چه بیشتر انرژی مصرف کنیم، آدنوسین بیشتری در بدنمان تولید میشود. این ماده گیرندههای ما را مسدود میکند و ما بیشازپیش خسته میشویم. وقتی کافئین مصرف میکنیم، مولکولهای آن در گیرندهها جای میگیرند. اکنون فضای پارکینگ اشغال است، اما گیرنده هیچ آدنوسینی «نمیبیند»، گیرنده فکر میکند فضا همچنان خالی است و ما فکر میکنیم بیدار هستیم. به همین دلیل نباید از بعدازظهر به بعد قهوه بنوشید، زیرا قهوه ساعت بدن و خواب شما را به لحاظ کیفی و کمی مختل میکند.
الکل با بدن چه میکند؟
تجزیه الکل در بدن نیز یک فرایند شیمیایی است که میتواند بر سلامت و رفتار اثر بگذارد. الکل برای تجزیه شدن وارد کبد میشود. مقدار کمی از آن از طریق ریهها تبخیر میشود، این باعث میشود تا بازدم افرادی که الکل نوشیدهاند بوی الکل بدهد.
این فرایند درواقع تلاشهای بدن برای خلاص شدن از الکل در سریعترین زمان ممکن است. اما اتانول به سرعت از طریق جریان خون وارد مغز میشود؛ و اینجاست که سرخوشی ناشی از الکل آغاز میشود.
اثر الکل روی مغز مانند اثر مواد بیهوشی و مسکن است. مصرف الکل از ارتباط بین سلولهای عصبی ممانعت میکند. درذاینجا لازم است با دو انتقالدهنده عصبی دیگر در بدن آشنا شوید تا بدانید که مصرف الکل چه اثری بر بدن میگذارد. این دو انتقال دهنده عصبی شامل گلوتامات و گابا است. وقتی که گلوتامات به گیرندههایش در مغز متصل میشود، ارتباط بین سلولهای عصبی را فعال میکند. وقتی گابا به گیرندههایش در مغز متصل میشود، ارتباط بین سلولها را قطع میکند.
مولکولهای اتانول با گیرندههای گلوتامات و گابا تعامل برقرار میکنند. نتیجه چه میشود؟ فعالیت مغز در انجام این دو فعالیت کند میشود. علت رفتارهای خارج از قاعده مانند فریاد کشیدن همین است. کاهش فعالیت مغز باعث میشود که از اضطراب اجتماعی و خویشتنداری ممانعت شود. این اتفاق همچنین مهارتهای حرکتی را نیز مختل میکند.
وقتی سلولهای عصبی کمتر با هم ارتباط برقرار کنند، آنوقت فعالیتهای ساده مانند راه رفتن روی زمین صاف هم سخت میشود. واکنشهای افراد از جمله حرف زدن تحتِ مصرف الکل کند میشود. الکل همچنین سطح دوپامین را افزایش میدهد. دوپامین مولکلوی است که در حرکت، یادگیری، توجه و احساسات نقش دارد.
دوپامین یکی از انتقالدهندههای عصبی اصلی در سیستم پاداش ماست: به این معنی که هر زمانی چیزی برایمان سرخوشی بیاورد، دوپامین ترشح میشود و ما آن چیز را بیشتر میخواهیم.