لورا میگوید یک راه این انتقال، بوسیدن است: "وقتی کسی را میبوسید، میکروبهای دهان رد و بدل میشوند. شاید فقط یک بار اتفاق افتاده باشد و بعد به شکلی جادویی پخش شده البته اگر این گروه آلوده بسیار موفق بوده. شاید هم این اتفاق به دفعات افتاده است."
راه دیگر انتقال میکروبهای دهان، اشتراک غذا است. با اینکه هیچ مدرک مستقیمی وجود ندارد که نئاندرتالها برای انسان امروزی اولیه غذا درست میکردهاند، اما یک غذای عاشقانه میتواند راه انتقال ام.اورالیس باشد. این برای لورا یافتهای هیجانانگیز است چون نشان میدهد تعامل ما با انواع دیگر انسان در گذشته، در اینکه چه میکروبهایی در بدن ما باشند نقش داشته است. این برای لورا یک سوال را مطرح میکند: "آیا دلیل اینکه ترکیب میکروبهای بدن ما خوب کار میکند این است که ما این میکروبها را از نئاندرتالها گرفتهایم؟"
مثلا با اینکه به نظر میرسد ام.اورالیس با بیماری لثه مرتبط است ولی به گفته لورا در بسیاری از انسانهای ماقبل تاریخ هم که دندانهای سالم داشتهاند یافت شده است. او پیشبینی میکند در آینده با شناخت بیشتر از میکروبهای دندانهای باستانی، ترکیب میکروبی سالمتری در دهان انسانهای امروزی بازسازی شود.
نئاندرتالهای مذکر یا مونث غیر ممکن است با اطمینان گفت این زن نئاندرتال بوده که با انسان اولیه مذکر آمیزش کرده یا برعکس، با این حال سرنخهایی وجود دارند. در سال ۲۰۰۸ در غار دنیسووا در رشته کوههای آلتای روسیه، باستانشناسان یک استخوان انگشت شکسته و یک دندان آسیاب پیدا کردند که بر اساس آن یک زیرگونه جدید انسان کشف شد. سالها بود که انسان "دنیسووا" از روی فقط چند نمونه که در همین جا از زیر خاک بیرون آورده شده بودند شناخته شده بود و دانشمندان از بررسی دیآنای آنها فهمیدند میراثشان تا به امروز در ژنتیک مردم آسیای شرقی و ملانزی وجود دارد.
انسان دنیسووا در مقایسه با انسان امروزی به نئاندرتالها شباهت بیشتری داشت. ممکن است قلمرو این دو زیرگونه صدها هزار سال در آسیا همپوشانی داشته است. این موضوع در سال ۲۰۱۸ برجستهتر شد، با کشف تکه استخوان یک دختر جوان. این دختر به "دِنی" معروف شد، مادرش نئاندرتال بود و پدرش دنیسووا. در نتیجه منطقی به نظر میرسد که کروموزومهای مذکر نئاندرتالها شبیه انسان دنیسووا باشند. اما وقتی دانشمندان توالی دیانای سه نئاندرتال را که بین ۳۸ تا ۵۳ هزار سال قبل زندگی میکردند تعیین کردند، با تعجب دیدند کروموزوم Y آنها شباهت بیشتری با انسان امروزی دارد.
محققان این را مدرکی میدانند دال بر برقراری یک "جریان ژنتیکی قوی" میان نئاندرتالها و انسانهای امروزی اولیه. آمیزش بین دو نوع به دفعات اتفاق میافتاد تا حدی که در واقع وقتی تعداد نئاندرتالها کم شد، احتمالا کروموزوم Y آنها منقرض و کروموزوم Y ما جایگزینش شد. این نشان میدهد تعداد قابل توجهی از اجداد مرد ما با زنهای نئاندرتال آمیزش میکردند.
موضوع به همین جا ختم نمیشود. تحقیقات دیگر نشان داده میتوکندری نئاندرتالها هم تقریبا به همان سرنوشت دچار شده است. میتوکندری کارحانه سلول است که قند را به انرژی قابل مصرف تبدیل میکند. ژن میتوکندری فقط از مادر به فرزند منتقل میشود. وقتی در سال ۲۰۱۷ میتوکندری انسان امروزی اولیه در بقایای نئاندرتالها پیدا شد، اشارهای بود به این که نیاکان زن ما هم با مردهای نئاندرتال آمیزش میکردهاند. این آمیزش به نظر میرسد ۱۰۰ تا ۲۷۰ هزار سال پیش اتفاق افتاده، زمانی که انسان بیشتر به آفریقا محدود بوده است.
بیماریهای آمیزشی چند سال قبل، ویل پیمنف که درباره ویروس پاپیلوم انسانی (اچپیوی) تحقیق میکرد متوجه نکته عجیبی شد. ویروسهای پاپیلوم در حیوانات، از جمله خرس، دلفین، لاکپشت، مار و پرندگان وجود دارد و در واقع در تقریبا همه گونههایی که برای بررسی وجودشان مطالعه شدهاند، این ویروسها پیدا شدهاند. پاپیلوم فقط در انسان بیش از ۱۰۰ سویه دارد که مجموعا باعث ۹۹.۷ درصد سرطانهای دهانه رحم در دنیا میشوند. یکی از خطرناکترین آنها اچپیوی شانزده است که سالها در بدن میماند و بیسروصدا سلولها را آلوده و فاسد میکند.
اما در اینکه کدام سوبه در کجای دنیا شیوع بیشتری دارد تمایز واضحی وجود دارد. در بیشتر دنیا به احتمال زیاد نوع A غالب است ولی در جنوب صحرای آفریقا آلودگی بیشتر با انواع B و C است. این دقیقا با توزیع جهانی ژن نئاندرتالها مطابقت میکند. در جنوب صحرای آفریقا که انواع غیرمتداول اچپیوی شایع است، ژن نئاندرتال هم تقریبا کم است.
ویل پیمنف از روی تنوع ژنتیکی محاسبه کرد که نوع A امروزی ابتدا حدود ۶۰ تا ۱۲۰ هزار سال پیش ظاهر شده است. این نکته نشان میدهد نوع A اچپیوی شانزده جدیدتر از انواع دیگر آن است و مهمتر اینکه نزدیک به زمان پدیدار شدن انسان امروزی اولیه از آفریقا و تماس آنها با نئاندرتالها پیدا شده است. با اینکه اثبات آن آسان نیست ولی ویل پیمنف اعتقاد دارد آنها بلافاصله شروع به انتقال بیماریهای آمیزشی کردند. انشقاق انواع اچپیوی شانزده بیانگر این واقعیت است که ما نوع A را از نیاکان آنها گرفتهایم. ویل پیمنف میگوید: "من شیوههای محاسباتی را هزاران بار بکار گرفتهام و هر بار نتیجه یکسان بوده، این منطقیترین سناریو است".
نئاندرتالها در قیاس با انسان، صورت و ابروهای برجسته، پیشانی کوتاه، آروارههای پهن و چانه ضعیف داشتندپیمنف بر اساس الگوی شیوع فعلی ویروسهای اچپیوی حدس میزند این ویروس یکباره به انسان منتقل نشده و بارها و در موارد مختلف اتفاق افتاده است: "بعید است فقط یک بار اتفاق افتاده باشد چون در این صورت به احتمال زیاد این انتقال دوام پیدا نمیکرد. این تماسهای جنسی در اوراسیا که هر دو جمعیت وجود داشتند باید معمول بوده باشند."
پیمنف عقیده دارد انتقال نوع A اچپیوی شانزده از نئاندرتالها به ما، دلیل سرطانی بودن آن است، سیستم ایمنی ما در گذشته نچندان دور با آن روبرو شده و هنوز برای پاک کردن این عفونت تکامل پیدا نکرده است. در واقع آمیزش جنسی با نئاندرتالها ممکن است ویروسهای دیگری هم برای ما باقی گذاشته باشد از جمله یکی از اجداد کهن اچآیوی. البته ما نباید از اقوام قدیم و از دست رفتهمان شکایت داشته باشیم چون شواهدی وجود دارند که ما هم به آنها بیماریهای آمیزشی مثل از جمله هرپس (تبخال تناسلی) منتقل کردهایم.
اندام تناسلی شاید فکر کردن به شکل اندام تناسلی مردانه و واژن نئاندرتالها جالب به نظر نرسد ولی دستگاه تناسلی موجودات مختلف موضوع تحقیقات علمی گسترده بوده است. در زمان نوشتن این متن، جستجوی "آلت تناسلی مردانه" در "گوگل اسکولار"، ۹۸ هزار نتیجه نشان میدهد و "تکامل واژن" ۸۷ هزار نتیجه بر میگرداند. به نظر میرسد آلت تناسلی حیوانات میتواند اطلاعات شگفتانگیزی درباره شیوه زندگی، استراتژی جفتگیری و تاریخ تکامل آنها بدهد. به همین دلیل پرسش درباره دستگاه تناسلی روشی برای شناخت موجودات زنده است.
حیات وحش مجموعهای بسیار متنوع از طراحیهای خلاقانه است، مثلا آلت تناسلی نر در هشتپای ارگونوت کرممانند است، از بدن هشتپا جدا میشود و به تنهایی شنا میکند تا با هشت پاهای ماده جفتگیری کند. تصور میشود این ویژگی خاص به این دلیل تکامل یافته که اندازه نرها فقط حدود ۱۰ درصد مادههاست. یا اینکه واژن سهگانه کانگوروها این امکان را فراهم میکند تا مادهها دائما باردار باشند.
یکی از دلایل غیرمعمولبودن آلت تناسلی انسان مذکر، صاف بودن سطح آن است. شامپانزههای معمولی و شامپانزههای بونوبو، نزدیکترین خویشان ما که ۹۹ درصد دیانای ما با آنها مشترک است، "خار آلت نر" دارند. جنس این برجستگیهای کوچک از کراتین است، همان ماده سازنده پوست و مو. گمان میروداین خارها برای پاک کردن اسپرم نرهای رقیب یا برای خراشیدن واژن ماده است تا او مدتی از رابطه جنسی با نرهای دیگر خودداری کند. به نظر میرسد خارهای آلت نر در گونههای چندجفتی بسیار مفیدند چون به نرها کمک میکنند شانس تولید مثلشان را به حداکثر برسانند.
در سال ۲۰۱۳، دانشمندان کشف کردند که نئاندرتالها و انسان دنیسووا، مثل انسان امروزی، فاقد ژن خار آلت نر بودهاند. این نشان میدهد چنین ژن یا ژنهایی حداقل ۸۰۰ هزار سال پیش در اجداد مشترک ما ناپدید شده است. به نظر میرسد خار آلت نر در گونههای چندجفتی بیشتر فایده دارد و احتمالا به نرها کمک میکند با دیگران رقابت کنند و شانس تولید مثل خودشان را بالا ببرند. این نکته از این نظر مهم است که منجر به این گمانهزنی شده که نئاندرتالها و انسان دنیسووا هم مثل ما بیشتر تکجفت بودهاند.
رابطه جنسی با افراد متعدد شواهدی وجود دارند که نشان میدهند نئاندرتالها بیشتر از انسان امروزی با افراد مختلف رابطه جنسی برقرار میکردند. مطالعات جنینشناسی نشان داده وجود هورمونهای جنسی مردانه (آندروژن) مانند تستوسترون در دوران جنینی میتواند بر "نسبت طول انگشت" در بزرگسالی تاثیر بگذارد، این نسبت از تقسیم طول انگشت اشاره (دوم) به انگشت حلقه (چهارم) محاسبه میشود. با تستوسترون بالا، این نسبت معمولا کمتر است. این موضوع فارغ از جنسیت بیولوژیک صادق است. از زمان کشف این نسبت آن را به جذابیت چهره، گرایش جنسی، خطرپذیری، عملکرد تحصیلی، همدلی در زنان، اینکه مردهای غالب چگونه به نظر میآیند و حتی اندازه بیضههای آنها ربط دادشده هرچند که بعضی از مطالعات در این زمینه بحثبرانگیز بودهاند.
در سال ۲۰۱۰، دانشمندان متوجه الگویی در نزدیکترین اقوام ما شدند. به نظر میرسد شامپانزه، گوریل و اورانگوتان که معمولا جفت زیاد دارند، نسبت انگشتشان به طور میانگین کمتر است؛ این نسبت در انسان امروزی اولیه که بقایایش در غارهای اسرائیل پیدا شده و نیز انسان امروزی بیشتر است (به ترتیب ۰.۹۳۵ و ۰.۹۵۷). انسان عموما تکجفتی است و به همین دلیل دانشمندان میگویند ممکن است بین "نسبت انگشت دوم به انگشت چهارم" و استراتژی جفتگیری ارتباطی وجود داشته باشد. اگر آنها درست بگویند، نئاندرتالها که "نسبت انگشت دوم به انگشت چهارمشان" ۰.۹۲۸ است، کمتر از انسان اولیه امروزی و انسان امروزی تکجفت بودهاند.
پایان خوش وقتی زوج نئاندرتال-انسان امروزی اولیه همدیگر را پیدا کردند، شاید در نزدیکی محل زندگی مرد مستقر شده و نسلهای بعد همین الگو را دنبال کرده باشند. شواهد ژنتیکی نئاندرتالها نشان میدهند خانوادهها متشکل از مردان خویشاوند، شریکهای جنسی و فرزندانشان بوده است. به نظر می رسیده زنها وقتی شریک جنسی پیدا میکردند، خانه خود را ترک میکردند.
درکی بهتر از نئاندرتال و انسان امروزی اولیه که با هم به خوبی و خوشی زندگی کردند از بررسی ژنهایی حاصل میشود که در ایسلندیهای معاصر باقی گذاشتهاند. سال گذشته تجزیه و تحلیل ژن ۲۷۵۶۶ نفر نشان داد نئاندرتالها معمولا در چه سنی بچهدار میشدند: زنان معمولا دیرتر و مردها زودتر از انسان امروزی اولیه بچهدار میشدند. اگر زوج نئاندرتال-انسان امروزی اولیه ما بچهدار شدند، شاید مثل نئاندرتالها، مادر حدود ۹ ماه به کودک شیر میداد و حدود ۱۴ ماهگی آنها را کاملا از شیر میگرفت که زودتر از جوامع غیرصنعتی کنونی است. کنجکاوی درباره این تعاملهای باستانی، اطلاعات جدیدی درباره شیوه زندگی نئاندرتالها و دلیل ناپدیدشدنشان فراهم کرده است.
آخرین نئاندرتال، آخر خط حتی اگر علاقهای به انسانهای باستان ندارید، بد نیست بدانید رابطه ما با آنها بر طیف وسیعی از ویژگیهایمان اثر گذاشته است، از رنگ پوست و مو و قد گرفته تا نحوه خوابیدن، خلق و خو و سیستم ایمنیمان.
شناخت نئاندرتالها در یافتن درمانهای بالقوه برای بیماریهای امروزی هم مفید است، مثلا ساختن داروهایی که یک ژن نئاندرتال را هدف میگیرند و گمان میرود این ژن در ایجاد کرونای شدید نقش داشته باشد.
در حال حاضر عقیده بر این است که انقراض نئاندرتالها در حدود ۴۰ هزار سال پیش، تا حدی به دلیل کشش متقابل ما و آنها و همچنین عواملی مانند تغییر ناگهانی آب و هوا و تولیدمثل مشترک بوده است.
یک نظریه جدید این است که بیماریهایی که هر دو زیرگونه به آن آلوده هستند مانند اچپیوی و تبخال (هرپس) تناسلی، در ابتدا یک سد نامرئی تشکیل دادند که مانع شد دو زیرگونه قلمروی خود را گسترش دهند و با هم در تماس قرار گیرند. در چند جایی که قلمروها مشترک شد با هم آمیزش کردند و انسان امروزی اولیه ژنهای مفیدی برای ایمنی بیشتر به دست آورد و ناگهان توانست به کشف قلمروهای جدید برود.
اما بخت با نئاندرتالها یار نبود، مدلسازیها به این اشاره میکنند که بار بیماریها در آنها بیشتر بوده و ممکن است مدتی طولانیتر در مقابل این عوامل بیماریزای جدید و غریب آسیبپذیر بودهاند، صرفنظر از آمیزش دو زیرگونه، این یعنی آنها در جا میماندند. در نهایت اجداد انسان امروزی وارد قلمروهایشان شدند و آنها را از عرصه برداشتند.
یم نظریه دیگر این است که انسان اولیه امروزی بتدریج جمعیت نسبتا کم آنها را در خود مستحیل کرد، هر چه باشد آنها بیشتر کروموزوم Y و میتوکندری را از ما گرفته بودند و حداقل بیست درصد ژنهای آنها در انسانهایی که الان زنده هستند وجود دارد.
شاید زوجی که در دوران ماقبل تاریخ در رومانی با هم درآمیختند اکنون در یکی از کسانی که دارند این مقاله را میخواند زنده باشند.