یکی دیگر از دختران ایران - دختری که بجای پدر پیر پاکبانش پارک شهر خرم آباد را جارو می‌زند

پدر پاکبان ۶۳ ساله مریض شده و دیگر نمی تواند کار کند و حالا دختر محروم وی که درآمدی ندارد مجبور است بجای او تا زمان بهبودیش پارک را جارو بزند.
+126
رأی دهید
-5

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۴۹
    دمکراسی 2500 - لس انجلس، ایالات متحده امریکا

    در کتاب از زبان داریوش که ترجمه کتیبه های یافت شده در تخت جمشید است خانم دانشمند و باستان شناس بزرگ آلمانی دکتر هاید ماری کخ نوشته شده که در دو هزار و پانصد سال پیش به افرادی که بواسطه کمی حقوق یا بیماری مشکل معشیتی داشتند کمکی پرداخت می‌شده بنام کمک شاهی. یعنی چیزی که بتازگی در اروپا بنام سوشیال پرداخت می‌شود و در قسمت‌هایی از آمریکا هم مدت محدود داده میشود. در دو هزار سال و پانصد سال پیش هیچ گزارشی از برده داری و نژاد پرستی در این سرزمین مقدس و اهورایی گزارش نشده. در دوهزار سال پیش اکثر اروپایی ها در جنگل و مثل حیوان زندگی می‌کردند و وقتی به آمریکا آمدند صدها میلیون سرخ پوست را کشتند. سرزمین هخامنشیان توسط اسکندر گی و ساسانیان توسط عرب مسلمان نابود شد ولی هیچوقت در تاریخ ایرانیان اینقدر آدم بی ریشه و خائن در میهن زندگی نکرده بود. خاک بر سر ملتی که از تاریخ خود خبر ندارد. خاک بر سر مردمی که برای تاریخ دزدان ترکیه و راهزنان عربستانی و جنایتکاران روسی و آمریکایی و انگلیسی و آلمانی دم تکان می‌دهد. درود بر ایرانیان پاک نهاد که هیچگاه خود را به نژاد پرستی و دروغگویی آلوده نکردند
    6
    80
    یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۹:۴۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۵
    sahandogli - لندن، انگلستان

    آفرین به این شیر زن و ببخشید به خاطر این زندگی که اسلام و حکومت کثیف دینی برای شما درست کرده است اما ملاها در ناز و رفاه زندگی می کنند . ببخشید به خاطر همه چیز
    2
    54
    یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۱:۵۹
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۵
    وطن نام تو نام نامداران - ستکهلم، سوئد

    یاد دارم در غروبی سرد سرد،. می گذشت از کوچه ما دوره گرد،. داد می زد: کهنه قالی می خرم،. دست دوم، جنس عالی می خرم،. کوزه و ظرف سفالی می خرم،. گر نداری، شیشه خالی می خرم، . اشک در چشمان بابا حلقه بست،. عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،. اول ماه است و نان در سفره نیست،. ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟ . سوختم، دیدم که بابا پیر بود،. بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،. بوی نان تازه هوش اش برده بود،. اتفاقا مادرم هم، روزه بود،. صورت اش دیدم که لک برداشته،. دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،. باز هم بانگ درشت پیرمرد،. پرده اندیشه ام را پاره کرد، . دوره گردم، کهنه قالی می خرم،. دست دوم، جنس عالی می خرم،. کوزه و ظرف سفالی می خرم،. گر نداری، شیشه خالی می خرم،. خواهرم بی روسری بیرون دوید،. گفت: آقا، سفره خالی می خرید؟
    1
    37
    یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۵:۰۵
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.