انصاف نیوز ، بابک مجیدی:
دکتر مسعود پزشکیان نماینده مردم در مجلس میگوید تقوا یعنی باید تصمیم درست گرفته شود و آن تصمیم درست را به درستی اجرا کنید. آنهایی که حرفهای دروغ و غیرکارشناسانه را غالب کردند ظلم کردند و بعد اسم اسلام، دین، اصول و اصلاح روی آن گذاشتند.
پزشکیان که از چند ماه پیش در معرض کاندیداتوری برای انتخابات ریاست جمهوری آتی قرار دارد، هفته گذشته در چندین دیدار با اشخاص و گروهها به تشریح دیدگاه خود دربارهی ادارهی کشور پرداخت از جمله هفتهی گذشته با تعدادی از فعالان سیاسی آذری زبان در تهران دیدار کرد. متن کامل سخنان دکتر پزشکیان در این جلسه در پی میآید:
از لطف و نظر شما و تصوری که از من دارید تشکر میکنم. امیدوارم خداوند کمک کند که همهیما خدمتگزار مردم کشورمان شویم. آنچه تا حالا فرمودید و گفتید، من در هیچ قالبی نگنجیدم. یعنی سعی نکردم خودم را در یک قالبی قرار دهم. آنچه به عنوان قالب برای خودم انتخاب کردم، حق، حقیقت و عدالت بوده است. به اصطلاح آدم هرچه متقیتر،برتر است. در حقیقت من معتقد به تقوا در مدیریت هستم؛ بحثی را که میگویم: «یک باید تصمیم درست گرفت و دو تصمیم را درست باید اجرا کرد.» شما اگر الان قرآن و احادیث را نگاه کنید، تقوا یعنی تصمیم درست گرفتن و تصمیم درست را درست اجرا کردن و برای خدا اجرا کردن است. یعنی بالاتر از آن چیزی که اینها حالا به هر نحوری دارند به عنوان مدیریت میگویند، تقواست؛ یعنی وقتی آدم تصمیمی میگیرد بتواند بهترین تصمیم را بگیرد. اصلاحات هم همین است.
یعنی اگر کسی بخواهد اصلاح کند باید تصمیم درست بگیرد. اگر نتواند بر اساس شاخصها تصمیم درست بگیرد، طبیعی است که اصلاح نمیکند و خراب میکند و اسم آن را اصلاحات میگذارد. راه درست ابزار شناخت دارد. اگر قرار باشد اطاعت کنم، براساس ابزار اطاعت میکنم، نه کورکورانه، نه بدون دلیل و منطق. هرکسی با حرف درست بیاید، باید سر خم کرد. متقین این افراد هستند. یعنی آدم هایی که حرف درست را میپذیرند و در برابر حرف درست سر خم میکنند. نه اینکه حالا من این را گفتم و گفتم نمیشود دیگر و همه باید حرف من را گوش بدهند. من حرف همه را گوش نمیدهم. حرفی را گوش میدهم که درست است. ابزار درست هم دارد.
یعنی در دنیایی که شما دارید زندگی میکنید، در دنیایی که زندگی میکنیم برای اینکه بتوانیم حرف درست را تشخیص دهیم، میتوانیم به آن وزن دهیم. میتوانیم شناسایی کنیم که این حرف درست است. قطعا اگر ما این راه را میرفتیم، مملکت ما به اینجا نمیرسید. قطعا اگر این راه را میرفتیم، راه درست را انتخاب میکردیم و بعد درست عمل میکردیم.
درست عمل کردن هم ابزار شناخت و ابزار ارزیابی و کار دارد. اینکه مثلا بیایند بدون هیچ چیز بگویند ما تصمیم گرفتیم این راه را برویم و این تصمیم را بگیریم، شواهد نشان میدهد این راه غلط است. وقتی راه غلط است آن راه را نرو. چرا داری میروی؟ حالا عزیزان، من را رئیس جمهور کردند. آن چیزی که من الان به دنبالش هستم، اصلا دنبال این نبودم که رئیس جمهور شوم، اگر بشوم یا نشوم هیچ فرقی هم برایم نمیکند. یعنی اینطور نیست من برای گرفتن یک پست بروم پیش این و آن بگویم خواهش میکنم به من رای بده. اصلا نمیخواهم به من رای بدهند.
آن چیزی که میخواهم این است که اگر ما بخواهیم این مملکت را درست کنیم، باید راه درست را برویم و به درست سر خم کنیم و برای اینکه راه درست را برویم و به درستی سر خم کنیم، اصولا باید با روشهای همدیگر به یک زبان مشترک برسیم.
ما الان در بحث پزشکی بحث Evidence Based Medicine داریم، چگونه وقتی دارید برای بیمار یک نسخه مینویسید، باید بهترین نسخه را بنویسید. اینکه من دکتر و متخصصم و ۳۰ سال سابقه دارم، همه این ها به کنار، اویدنس میگوید اگر الان این کار را بکنی بهتر از آن کاری است که تو کردی. من باید به آن سر خم کنم نه به اینکه تجربه ۳۰ ساله دارم. اگر ما بتوانیم این نگاه را در جامعه ایجاد کنیم اصلا نمیتواند دعوایی وجود داشته باشد.
من نمیفهمم این اصولگراها چه میگویند. حرف حق را نه میآورند نه میپذیرند. حرف حق اویدنس دارد. هرکس به زور میخواهد حرف دروغ و غلط را غالب کند، ظالم است. آنهایی که مملکت را به اینجا رساندهاند، ظلم کردهاند. حرف دروغ و غیرکارشناسی را آورده و غالب این مملکت کردهاند. آخر مملکت را اینگونه اداره نمیکنند. بعد اسم اسلام، دین و اصول یا اصلاح روی آن گذاشتهاند. اگر ما راه درست را میرفتیم به اینجا نمیرسیدیم که رسیدیم. اینکه حالا آنها بخواهند یا نخواهند رای دهند، خب ما خودمان را عرضه کردهایم. خوششان میآید بپذیرند و خوششان هم نمیآید نپذیرند. اصلا اگر من به دنبال جایی باشم که بخواهم به آن برسم، جایی است که بتوانیم باهم مملکتمان را درست کنیم.
من برسم و بگویم حاضرم براساس اویدنس بروم و حاضرم دنبال این آدم راه بیافتم. این آدم اگر فردا نرود من قبولش نمیکنم، اینطور نیست. من هرکاری براساس اویدنس بکند خواهم پذیرفت. هرکاری براساس اویدنس نکند نخواهم پذیرفت. هرکس هم که میخواهد باشد.
این راهی است که میتواند ما را به جایی برساند و مملکت را از این بحران و بدبختیها بیرون بکشد و معتقدم برای حل این مشکلات ما نباید فقط به خودمان نگاه کنیم. یعنی واقعا اگر میخواهیم به جایی برسیم باید به دنبال کسانی برویم که این راه را رفتهاند و از آنها یاد بگیریم.
یکبار به ژاپن رفتیم. رئیس دانشگاهها بودند و ما را در این تورها بردند. گفتند این ساختمان مشاور انگلیس است و این هم آمریکا. گفتند مشاور فرانسوی این بود و مشاور کانادایی فلان بود. هربار با خودم سوال کردم ژاپن که آنقدر از نظر تکنولوژیک جلو است، مشاور آمریکایی، آلمانی و فرانسوی را برای چه میخواهد؟ بعدا به خودم جواب دادم. بعد که به اعتقاد خودم نگاه میکنم، آن اعتقاد می گوید هرکس با تصور و فکر خودش میخواهد برود، هلاک میشود. این آن چیزی است که ادبیات و نگاه و رفتار ما دارد.
من با هیچکس مسئلهای ندارم. با هیچ حرف درستی هم مسئلهای ندارم. با هر حرف خلافی مسئله دارم. از زبان هرکس که میخواهد بیرون بیاید. یعنی هرکسی بخواهد حرف غیرعلمی و غیرکارشناسی به من بزند، هرکس که میخواهد باشد، نخواهم پذیرفت. برای اینکه فردا اگر قیامتی باشد، من باید جلوی خدا پاسخگو باشم. بر چیزی که از نظر علمی بر آن مسلط نشدی، هیچوقت نایست. فردا باید چشم، گوش و عقلت جواب دهد. فلانی اینطور گفت و تو عقل داشتی اگر خلاف کردی فردا تو محاکمه میشوی. من نمیتوانم اگر فلانی چیزی گفت کورکورانه بپذیرم. دلیل بیاور که بپذیرم. مخالف این آدم بیاید و دلیل بیاورد اگر درست باشد حرف آن آدم را میپذیرم. ما اگر بخواهیم براساس اویدنس و شواهد راه درست را برویم ، اصولا نباید اینقدر باهم دعوا کنیم. من فکر میکنم این راه میتواند نتیجه بخش باشد که مشکلات مملکت را حل کند.
شما اگر راهی بیاورید که ببینید آن راه براساس شواهد، بهتر از این یکی راه است، بنده خواهم پذیرفت. بنده هیچ اجبار و اصراری بر اینکه حتما باید حرف ما را گوش بدهید ندارم و از هیچکس هم حرف اینجوری نمیپذیرم. الا و بلا نمیپذیرم. تو هم نپذیر. مشکلی نیست!
راه است و چاه و دیده بینا و آفتاب / تا آدمی نظر کند به زیر پای خویش
چندین چراغ دارد و بیراه میرود / بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
برود به من چه؟ من میگویم نرو. خب می روی، برو تا هر چه بلاست به سر تو بیاید. پیشنهاد بنده این است، یک تیم درست شود و این حرکت را انجام دهد، همین تیمی که شما درست کردید این کارها را انجام دهید. ولی خب اگر بخواهیم همهی مخاطبان را ببینیم باید همهی طبقات جامعه را ببینیم. دانشجویان، بازاریان، کشاورزان و غیره. هرچقدر بتوانیم عمیقتر، جامعتر و کاملتر ببینیم و با انشراح صدر ببینیم و تنگ نظریها را کنار بگذاریم. فقط گروه من و دستهی من نباشد. برای اینکه ما میخواهیم برای مملکت فکر کنیم نه برای یک گروه و دسته خاص. این گروه و دسته خاص تصورشان این است که میخواهند مملکت را درست کنند. پس همان گروه و دسته باید همهی مملکت را ببیند. همهی جناحها و دستهها، اصولگرا، اصلاح طلب و ضدانقلاب. اگر برنامهای برای ضدانقلاب وجود نداشته باشد و به آن بیتفاوتی کنیم، بدتر میشود. باید کاری کنیم که آنها را هم برگردانیم. آنها را هم به انقلاب خوش بین کنیم. نه اینکه بگوییم پدر ما را درخواهید آورد. من قرار نیست پدر کسی را دربیاورم. این مملکت ما هستیم و باید کاری کنیم که در صلح، امنیت و آرامش در کنار هم زندگی کنیم. این تیم و طبقات درست کنیم. خودمان را نبندیم و بگوییم این است و جز این نمی تواند باشد.
شما خودتان تیم هستید. اجرا کنید. آن چیزی که به ذهنم میرسد این است. من به عنوان یک فرد هر مقامی که امروز نماینده هستم و در آینده رئیس جمهور شوم، داشته باشم و نداشته باشم، همین هستم که هستم. مطمئن باشید پست، مقام و جایگاه من در رفتار من نسبت به آدمها تغییری ایجاد نخواهد کرد. کسانی که من را میشناسند میدانند. زمانی که دانشجو بودیم همین بودیم. چه زمانی که رئیس دانشگاه شدیم. چه زمانی که وزیر بودیم. چه زمانی که هیئت علمی شدیم. همان بودیم. هیچ تغییری در رفتار بنده نسبت به اینکه فردا تصور کنم که اگر فلان شدم قیافه بگیرم، من همان آدمی هستم که هستم و این جایگاهی است که بتواند کاری برای مردمش انجام ندهد وگرنه چیزی در آن نیست.
دل آدم برای این است که وقتی ما هستیم چرا باید در مملکت رانت، دزدی، فساد و فقر باشد و ادعا هم بکنیم که ما مسلمان هستیم. گیر از خودمان است. دنبال کی میگردیم؟ من یکبار به دوستان خودم میگفتم. ۳ تا دانشجو در زمان شاه بودیم و همه چیز در دانشگاه را به هم میریختیم. نه پول نه تخصص و نه پشتوانه داشتیم. الان در این مملکت من و دوستم فوق تخصص شدیم. پول، علم و اعتبار داریم و گند زدیم به مملکت. چه اتفاقی افتاد که اینجوری شد؟ آن موقع با ۳ تا آدم این کار را میکردیم. الان اینهمه آدمیم و کلی هم قدرت و پول داریم. مردم از ما ناراضیاند. مشکل من هستم، نه مردم. مقصر من هستم که باعث شدم مردم از من ناراضی باشند. الان اگر راحت به مردم خدمات بدهم، الان میگویم پول نگیرم و خدمت بدهم. همان پولی که بیمه به من میدهد ماهی ۳۰۰-۴۰۰ میلیون کاسبم. بابا بس است لامذهب مگر میخواهی چقدر پول دربیاوری؟ سرت را بینداز پائین و کارت را بکن. تازه اگر کل آن را هم ندهند هیچ اتفاقی نمیافتد. حقوق میگیرم و کفایت هم میکند. دیگران با دومیلیون و سه میلیون پول میگیرند و من حقوقم الان ۲۵ میلیون است. در خواب هم نمیدیدم آنقدر به من پول بدهند! بس است.
این است که باعث میشود مردم از دست ما عصبانی شوند. از اینور ادعا میکنیم و از آن طرف هیچی. به دوستم میگفتم چند به تو بدهم که سرت را بندازی پائین عمل کنی و دیگر حرف نزنی؟ آن موقع به من گفت ۳۰۰ میلیون بده. بندهی خدا بیشتر مردم ۱ میلیون یا ۵۰۰ هزار تومان هم نمیگیرند و زندگی میکنند. تو به من میگویی ۳۰۰ میلیون بده و بعد ادعای انقلابی بودن و ادعای فلان اصل و فلان اصلاح برای من میکنی؟
در این لحظه فردی گفت ۲۵ میلیون درآمد داریم و فقط ۵ میلیون آن سهم ماست که دکتر پزشکیان گفت: «اشکال ندارد. سهم شما باشد ولی در قبال آن سهمی که میگیرید پاسخگو باشید.» نمیشود ما اعتبار بگیریم ولی پاسخگویی نداشته باشیم. شما بگیرید ولی جواب بدهید. اسلام یا باید زکات و خمس بگیرد و یا باید مالیات بگیرد. ما همهاش را می گیریم و هیچکدام هم جوابی نمیدهیم. ما حق نداریم از مردم پول بگیریم و جوابی به آنها ندهیم. از مردم پول میگیریم خب جوابشان را بدهیم.
اگر اینها ما را بپذیرند در ساز و کار قرار میگیریم ولی اگر نپذیرند قرار نمیگیریم. من برای اینکه من را بپذیرند منت هیچ کسی را نخواهم کشید و در مقابل هیچکس سر خم نخواهم کرد. شاید شاخصهای فردی از من بهتر بود به آن رای دادند. خودم را در مقابل هیچکس کوچک نمیکنم. در مقابل هیچ کس، هرکسی میخواهد باشد، همانطور که کسی هم حاضر نیست خودش را در مقابل من کوچک کند. یعنی در حقیقت انسان به عنوان کسی که اشرف مخلوقات است پذیرفتهاند. همان احترامی که برای آقای فلانی قائلم به خودم هم قائل هستم. خودم را هم از ایشان بالاتر نمیدانم.
من در رشتهی خودم یکسری مزیتها دارم، آقای فلانی هم در رشتهی خودش. حاج آقا هم در رشتهی خودش. هرکس جای خودش است. ممکن است آن کارگر پیش خدا ارزشش خیلی بالاتر از من باشد. حالا من تصور میکنم چون جراح قلب هستم، استادم و هزارتا از این لقبها پشت سرم است به جایی رسیدم. نه! ما باید همدیگر را بپذیریم و براساس شواهد و اویدنس باهم کار کنیم. من خودم را عرضه کردم. خواستید رای بدهید و خواستید هم رای ندهید. هیچ ناراحت هم نخواهم شد اگر آنها من را نپذیرند.
قطعا براساس اصولی که خدمت شما عرض کردم، تا آخر همین راه را خواهم رفت. کسانی که من را در تبریز با هرجای دیگر میشناسند، من حرفی نزدم که خلاف آن را عمل کنم. یا حرف نمیزنم و یا آن حرف براساس اعتقاد و باورم است. یعنی باور دارم که این حرف را میزنم. من نمیتوانم مقالاتی را بخوانم که باور ندارم. اگر نوشتهای بدهند و ببینم نمیفهمم، قاطی میکنم. اصلا بلد نیستم حرف بزنم. حرف دلم را میزنم. هر اتفاقی بیافتد همین است. اینطور نیست که چیزی را از کسی پنهان کنم.
مثلا من امروز یک چیزی به شما بگویم و شما را گول بزنم و فردا وقتی خرم از پل رد شد شما را نشناسم. همینی است که هست. فردا هم هرجا که باشم همین هستم. اینکه فردا اگر یک پستی به من دادند قیافهام عوض شود و این آدمها را نشناسم، چنین چیزی را در خوابم هم نمیبینم. من وقتی وزیر بودم اصلاحاتیها در مجلس ششم استیضاحم کردند. حرفشان این بود که باید فلان کس و فلان کس را عوض کنی. نکردم. گفتند استیضاح میکنیم. این دوستی برایم میماند اما پست برایم نمیماند. من دوستم را به خاطر پست نمیفروشم. اصلا پست را نخواستم چه کسی را باید ببینم؟ نمیخواهم و دوستم را نمیفروشم و نامردی نمیکنم.
چیزی که هست این است که به خاطر جایگاه و روندی یک روز یک جور قیافه بگیرم و فردا عوض شوم، نه اینطور نیست. حالا هرکه خوشش میآید با ما دوست شود، ما تا آخر با او دوستیم. هرکس نمیخواهد با ما دوست شود، من با ریا با کسی دوست نمیشوم. آن که دارد با شما صحبت میکند روبرویتان همان است و پشت سرتان هم همان است که میبینید.
من خیلی از آدمهایی بدم میآید که در روی آدم میخندند و پشت سر آدم فحش میدهند. نامرد، صادق باش! اگر خوشت نمیآید بگو خوشم نمیآید کاری ندارد . چرا دروغ میگویی؟ من از هیچکدام از این قانونها و از این چیزها رد نمیشوم. من به احترامهایی هم که سرشان را پایین بندازند ارزش قائل نیستم. فردا نماینده باشم تحویلم نمیگیرند. اصلا از اول نمیآیم که تو تحویلم نگیری. من از راهی میروم که مردم میروند. الان الکی دلم را خوش کنم که تو احترام بگذاری؟ نمیخواهم که احترام بگذاری! همان راهی را میروم که تحویلم نمیگیرند.
سوال من از اصولگرایان این است که آنهایی که از اصولگرایی حرف میزنند کدام اصول است؟ ما یک اصول دین و فروع دین را داریم. من اصول دین را پذیرفتم و برای فروع دین هم هر روز برای آن نماز میخوانم و هر روز برای آن روزه میگیرم. اصلی که شما از آن حرف میزنید بفرمایید چیست؟ از نظر علمی، هدف کلی و اهداف اختصاصی که وجود دارد. بعد یکسری استراژی و تاکتیک و اصول فرعی و اصلی وجود دارد ما از نظر اعتقادی اصل دین داریم فرع دین داریم آن چیزی که شما میگویید چیست؟ بنده با تمام وجود به اصول دین معتقد هستم و فروع دین را با اعتقادات قلبیام اجرا میکنم. من ۱۰۰ بار این موضوع را گفتم کسی که دو روزش با هم برابر باشد زیانکار است.
چشم انداز ما این است مگر میشود با همین نگاه، رفتار و مهارت به جلو برسیم؟ اگر میشد که تا حالا رسیده بودیم. باید اصلاح کنیم تا برسیم. بدون تغییر در اصلاحات غیرممکن است که به چشم انداز برسیم. بدون تغییر در رفتار و نگرش در مهارتها غیر ممکن است که به اهداف خود برسیم.
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان