ســرقت برای آزاد کردن شوهران سارق

دو زن جوان که همسرانشان به جرم سرقت تلفن همراه در زندان بودند وقتی دریافتند برای آزادی آنها باید رد مال بدهند خودشان دست به سرقت زدند.

به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، چند روز قبل زن جوانی هراسان با پلیس تماس گرفت و از دستگیری دو زن جوان در آرایشگاهش خبر داد. وقتی مأموران پلیس برای بررسی ماجرا راهی محل شدند، زن جوان به مأموران گفت: من مدت هاست که آرایشگرم، چند روز قبل یکی از دوستانم که او نیز آرایشگر است با من تماس گرفت و گفت خیلی مراقب باش این روزها سرقت از آرایشگاه زیاد شده و چند روز قبل هم از مشتری‌های آرایشگاهش سرقت کرده‌اند و حتی یک سشوار هم از سالن او برده‌اند. دوستم می‌گفت به دو زن جوان که ظاهری شیک و آرایش کرده دارند، مشکوک است.

او ادامه داد: دوستم می‌گفت یکی از آنها خالکوبی به شکل قلب روی دستش بوده و اگر باز او را ببیند می‌شناسد. امروز دو خانم جوان با ظاهری شیک به آرایشگاهم آمدند. رفتارهایشان مشکوک بود و وقتی خالکوبی قلب روی دستش را دیدم بیشتر مشکوک شدم. به همین خاطر حواسم به رفتارشان بود تا اینکه ناگهان متوجه شدم یکی از آنها قصد سرقت کیف یکی از مشتریان را دارد. با دیدن این صحنه با داد و فریاد دو زن جوان را دستگیر کردیم.
‌سرقت‌های سریالی
پس از دستگیری دو زن جوان آنها در تحقیقات اولیه به ناچار به سرقت‌های سریالی خود اعتراف کردند. در بررسی‌ها مشخص شد که دو زن جوان جاری یکدیگر بوده و به خاطر رد مال و آزادی همسرانشان دست به سرقت‌های سریالی از آرایشگاه‌های پایتخت زده‌اند.
‌سرقت برای آزادی
مهناز، یکی از دو زن بازداشت شده سن و سال زیادی ندارد و به تازگی ازدواج کرده است. او همان است که خالکوبی قلب روی دستش داشت.

چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
من در یک خانواده با وضعیت مالی خیلی متوسط به دنیا آمدم اما خانواده‌ام آبرومند بودند. زمانی که بهروز به خواستگاری‌ام آمد، تنها شرطی که من و خانواده‌ام داشتیم این بود که سالم باشد و اهل خلافکاری نباشد. اما وقتی با هم ازدواج کردیم و دیدم که هر روز یک گوشی تلفن همراه دارد، به او مشکوک شدم‌. بعد هم از ماجرای گوشی قاپی‌هایش با همراهی برادرش با خبر شدم. به او اعتراض کردم اما گفت کارم همین است تا اینکه با برادرش بهرام هنگام سرقت گوشی دستگیر شدند.

دستگیری آنها با سرقت شما چه ربطی داشت؟
نمی‌توانستم بهروز را در زندان ببینم، برای همین به فکر راهی برای آزادی او افتادم. مهرنوش همسر بهرام هم وضع مالی خوبی نداشت. تازه بچه‌اش به دنیا آمده بود و واقعاً شرایط خیلی سختی داشت. به هر کسی که می‌شناختیم رو انداختیم، تا بتوانیم پول شاکی‌ها را فراهم و شوهرانمان را آزاد کنیم اما بی‌فایده بود. برای همین به فکر راهی برای پولدار شدن افتادیم تا بتوانیم با پرداخت پول شاکی‌ها رضایت آنها را برای آزادی بهروز و بهرام بگیریم.

چه شد که این ایده به ذهنتان رسید؟
یک شب با مهرنوش در حال تماشای یک فیلم بودیم که با دیدن فیلم ایده سرقت به ذهنمان رسید. با مهرنوش سرقت‌ها را شروع کردیم تا یک شبه بتوانیم ره صد ساله را طی کنیم. دلمان می‌خواست شوهرانمان شب عید آزاد شوند.

چطور سرقت‌ها را انجام می‌دادید؟
همراه هم با ظاهری شیک راهی آرایشگاه‌های شمال تهران می‌شدیم. چون شب عید بود آرایشگاه‌ها شلوغ بود و ما هم از این شلوغی استفاده می‌کردیم. مهرنوش سر مشتری‌ها را گرم می‌کرد و من هم کیفم را با کیف آنها جابه‌جا می‌کردم و آرایشگاه را ترک می‌کردیم.

چقدر از این راه به دست آوردید؟
در بعضی از کیف‌ها هیچی نبود. اما داخل بعضی از آنها حتی انگشتر و گردنبند و سکه طلا هم بود‌. البته گاهی اوقات چیزهایی هم برای فروش گیرمان می‌آمد. مثلاً سشوار آرایشگاه که در سایت به فروش می‌رساندیم.
البته در بیشتر کیف‌ها گوشی تلفن همراه مالباخته‌ها بود که از طریق دوست شوهرم، گوشی‌ها را نیز می‌فروختیم.

با این سرقت‌ها به خواسته‌تان رسیدید؟
موفق شدیم بدهی چند مالباخته همسرانمان را بدهیم اما خودمان کلی مالباخته و شاکی داریم و اوضاع بدتر شد.

پول گوشی‌های مسروقه‌ای که شوهرانتان می‌دزدیدند پس چه می‌شد؟
 بهروز و بهرام اهل سفر و گردش بودند و هر پولی گیرشان می‌آمد را خرج سفر و تفریح می‌کردند و پول باد آورده را هم که می‌دانید باد می‌برد و برکت ندارد.
+7
رأی دهید
-1

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.