سال اول راهنمایی(۱۳۷۳) رو توو باغملک خوندم. برای ماهایی که شمالی بودیم، زندگی در فضای بسته و کوچک باغملک که تازه ۳ سال بود که از مرکز بخش تبدیل به شهرستان شده بود خیلی سخت بود. روز اولی که رفتم مدرسه وقتی تنها یه گوشه نشسته بودم یکی از بچه اومد پیشم و بهم سلام کرد و ازم پرسید سمبوسه می خوری؟ گفتم چی هست؟ رفت و دو تا خرید. یکی برای خودش و یکی هم برای من. اونجا بود که با هم دوست شدیم. محمدرضا. باباش هم مغازه حلیمی داشت توو شهر. تا دلت بخواد مردمش مهربون بودن.
0
11
شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۸:۴۶
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
۵۹
انا بیطرف - فسا، ایران
انگار تا هممون نمیریم باور نمیکنیم کرونا خطرناکه. حتی خیلی هافکر میکنن فقط بقیه کرونا میگیرین و خودشون چیزیشون نمیشه
2
4
شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۵
پاسخ شما چیست؟
0%
ارسال پاسخ
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.