طنز نوشته «نمازم را یک رکعت یک رکعت کم کردم تا ترک کردم» - کاری از ابومالش

گویا نیوز : خدا شاهده اگر حاج بابا، پدر من نبود او را به صلابه می‌کشیدم. تا من را می‌بیند، برای این که بسیجی هستم و حساسیت دارم با صدای بلند شروع می‌کند به جابه جا کردن نوامیس مقامات مملکت و علمای اعلام. حرف‌هایی می‌زند که از ملاج آدم اسفناج سبز می‌شود، آنچه از حرفاش یادم مانده برای شما برادران هم می‌گویم تا از ملاج شما هم اسفناج سبز شود. وارد خانه که می‌شوم بدون اینکه جواب سلامم را بدهد می‌پرسد امروز چند نفر را کشتی؟ می‌گویم حاج ‌بابا ما که هر روز آدم نمی‌کشیم، می‌گوید باور نمی‌کنم شما بدون آدم‌کشی امورات‌تان نمی‌گذرد.

به خدا حرف هایی می‌زند که خونم را به جوش می‌آورد، می‌پرسد می‌دانی انقلاب اسلامی شما با بقیه انقلاب‌های این مملکت چه فرقی دارد؟ می‌گویم نه، می‌گوید نباید هم بدانی شما همه بز اخفش هستید، همیشه توی این مملکت، چاقوکش‌ها، اوباش، رجاله‌ها، پاانداز‌ها و تیغ‌کش‌ها انقلاب می‌کردند و می‌دادند دست تحصیل کرده‌ها و روشنفکرها، اما در انقلاب اسلامی تحصیل کرده‌ها و روشنفکرها انقلاب کردند و دادند دست چاقوکش‌ها، اوباش، رجاله‌ها و پااندازهایی مثل تو، برای همین است که نظام ولایی شما به زن بدکاره‌ای می‌ماند که حجاب سرش را پروپیمان رعایت می‌کند ولی پایین تنه‌اش پیداست. می‌گویم حاجی این همه من پارتی بازی کردم و تو رو چپاندم توی لیست حج و مجانی رفتی زیارت خانه خدا، این کارها و حرف‌ها از یک حاجی بعیده، می‌گوید، حج من بزند به کمر شما، این همه راه رفتم که به شیطان سنگ بزنم، شیطان اعظم و شیاطین کوچک همین جا هستند والله سنگ زدن به این‌ها ثوابش ازحج بیشتر است. می‌گویم مادر می‌گوید که دیگر نماز هم نمی‌خوانی، ‏ می‌گوید یک رکعت یک رکعت کم کردم تا ترک کردم. می‌گویم شنیدم که نجسی هم می‌خوری، می‌گوید می‌دانی که هیچ وقت عرق نمی‌خوردم الان هم نمی‌خورم فقط لب می‌زنم تا فعل حرامی انجام داده باشم.

حضرت عباسی بعضی از حرفها یش هم بیراه نیست مثلا می‌گوید، ببین این آقا زاده‌های دزد رفته‌اند خارجه و چه عشق وحالی می‌کنند، آن وقت من و مادرت برای تو دنبال زن می‌گردیم تا می‌فهمند تو چه کاره‌ای ابرو بالا می‌اندازند، حتی این خواهران زینب خودتان، آن هایی که برورویی دارند که محل سگ به شما نمی‌گذارند و احتمالاً تقاضا کردند که پرستو شوند، جالب است که آن اکبیری‌های ریش دارشان هم دیگربه تو و امثال تورکاب نمی‌دهند. همیشه در آخر صحبت‌هایش این حرف را تکرار می‌کند، خوشبختانه بزرگترین تخصص حضرت آقای شما این است که می‌تواند مردم را متحد کند، منتها علیه خودش.
پیش نماز مسجد محل گفت یک بار بیارش مسجد تا ارشادش کنم. گفتم پایش را توی مسجد نمی‌گذارد یک بار آمده بود دم در مسجد من را صدا می‌زد می‌گفت بیا بیرون نگذار بعد از بیست سال پایم را توی مسجد بگذارم. پیشنماز گفت، اجازه بدهید تا یک روحانی بفرستیم خانه تا حاج بابا را ارشاد کند، گفتم تو را به خدا این کار را نکنید، صبح که از خانه بیرون می‌آید که سر کار برود اگر به قول خودش یک آخوند را در کوچه ببیند، می‌گوید امروز روز نحسی است، سرکار نمی‌رود و به خانه برمی گردد. اگر خدای نکرده یک آخوند پایش را در خانه ما بگذارد همه فک و فامیل می‌ریزند و تمام خانه را غسل ارتماسی می‌دهند. باور کنید این فقط منحصربه حاج بابای ما نیست، همه فامیل مثل حاج بابا شده‌اند، در مهمانی‌های فامیلی چنان به من نگاه می‌کنند که انگار به رخت چرک گوشه حمام نگاه می‌کنند، قسم جلاله می‌خورم که فامیل‌های همه برادران بسیجی مانند حاج‌ باباهستند، فقط ممکن است جرئت اورا نداشته باشند.

ابو مالش
بهمن ماه ۱۳۹۹
+64
رأی دهید
-3

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.