داستان تکنسین اورژانس هوایی یاسوج؛ جوان‌مردی در کنار ما

عصرایران؛ مصطفی داننده- این روزها تقریبا هر سایتی را باز می‌کنی، هر روزنامه‌ای را ورق می‌زنی، در هر شبکه اجتماعی می‌گردی، خبر بد می‌شنوی. آخرین نمونه آن درگذشت مهرداد میناوند و علی انصاریان بود. واقعا با این سیل خبرهای تلخ و جانکاه، حال خوبی برای‌مان نمانده است.
 
می‌خندیم اما خوشحال نیستیم، باهم هستیم ولی لذت نمی‌بریم، زنده هستیم ولی زندگی نمی‌کنیم و همه اینها به خاطر شرایط سخت این سال‌هاست. کرونای زبان نفهم آمده است، گرانی و تورم هم کمرمان را خم کرده است و دیگر نایی برای ایستادن نداریم.
 
در میان همه این بدی‌ها و سختی‌ها اما گاهی یک نور کوچک، چنان حالمان را خوب می‌کند که نگو.شاید تجربه بودن در یک مکان کاملا تاریک را داشته باشید. آنقدر تاریک که فکر می‌کنید یک نابینای مطلق هستید. ناگهان نوری از دور، چشم شما را متوجه خود می‌کند. همه جا تاریک است اما آن نور که به نقطه‌ای کوچک می‌ماند، همه حواس شما را به خود جلب می‌کند.
 
 یکی از این نورها در منطقه سیلاب کلوار در استان  کهگیلویه و بویراحمد، به چشم‌مان خورد. خانم بارداری نمی‌تواند سوار بالگرد امداد شود و یکی از نیروهای اورژانس کنار بالگرد خم می‌شود و این خانم با گذاشتن پای خود بر کمر این تکنسین اورژانس سوار بالگرد می‌شود.
 
آقای «صادق حیدری زاده»، تکنسین اورژانس هوایی یاسوج دمت گرم. نفست حق. زندگی‌ات پر لبخند. مرسی که به ما نشان دادی که در روزگار تلخ تر از تلخ، انسان‌هایی مثل تو هستند که هوای هم نوع‌شان را دارند.
 
تو می‌توانستی بر سر این زن فریاد بزنی که «خانم وقت نداریم، هلکوپتر جای بدی است، سوار شو دیگه!»تو مردانگی به خرج دادی، زانوهایت خاک را لمس کرد، تا زن باردار این قصه سوار شود. حال‌مان را خوب کردی، خدا حالت را خوب کند.
 
بیایید به هم یک قولی بدهیم. تا می‌توانیم این جنس خبرها را برای هم بفرستیم. خبرهای بد و تلخ جذاب هستند در این شکی نیست اما برای نجات انسانیت و برای فرار از دست ناامیدی و این جمله که انسانیت مُرده، این کلیپ‌ها را دست به دست کنیم.
 
امثال صادق حیدری زاده در کشور زیاد هستند. کافی است آنها را ببینم. همین که هنوز جوانانی هستند که صندلی خود را به پیران می‌دهند و یا وقتی زن بارداری می‌بینند سریع، صندلی خود را ترک می‌کنند تا او بنشیند، یعنی انسانیت هست، گرد سیاهی رویش نشسته است اما هست.
 
باید سعی کنیم به هم نشان بدهیم که وجدان بیدار در این کشور زیاد است. باید مثل بازی مافیا یک اتوبوس شهروندی راه بیندازیم وهمه انسان‌ها را علیه مافیا و سیاه متحد کنیم.
 
به قول صائب:
در سد سکندر بتوان رخنه فکندن
گر داعیه همت مردانه زند موج
در روزهای سخت کرونایی و در روزهای کمر شکن تورم، هوای همدیگر را داشته باشیم و سعی کنیم حداقل حال هم‌دیگر را خراب نکنیم.
 
پوریای ولی، تختی و حتی فردین فیلم‌های فارسی در کنار ما زندگی می‌کنند کافی است تنها و تنها آنها را ببینم. دیدن «دیوها» که کاری ندارد.
+44
رأی دهید
-0

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۵۹
    انا بیطرف - فسا، ایران
    بعضی ادما عشق خالیند و دست خودشون نیست و فقط عشق هستن. دمش گرم عالیجناب عشق
    5
    21
    یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۷
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۳
    بردیا2577 - زابل، ایران
    بپوشد ازیشان گروهی سیاه. ز دیبا نهند از بر سر کلاه. نه تخت ونه تاج و نه زرینه کفش. ز پیمان بگردند وز راستی. گرامی شود کژی و کاستی. پیاده شود مردم جنگجوی. سوار آنک لاف آرد و گفت وگوی. کشاورز جنگی شود بی‌هنر. نژاد و هنر کمتر آید ببر. رباید همی این ازآن آن ازین. ز نفرین ندانند باز آفرین. نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش. به رنج یکی دیگری بر خورد. به داد و به بخشش همی‌ننگرد. پدر با پسر کین سیم آورد. خورش کشک و پوشش گلیم آورد. زیان کسان از پی سود خویش. بجویند و دین اندر آرند پیش. نباشد بهار و زمستان پدید. نیارند هنگام رامش نبید. چو بسیار ازین داستان بگذرد. کسی سوی آزادگی ننگرد
    2
    5
    یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۴۱
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۰
    kalo palang - لندن، انگلستان
    در سد سکندر بتوان رخنه فکندن. گر داعیه همت مردانه زند موج
    1
    4
    یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.