اخیراً مطالعهای با عنوان «کاوش برتری معنوی: تناقض در خودسازی» توسط دو محقق هلندی، روس وُنک و آنوک ویسِر، انجام شده است. در این مطالعه افراد به میزان احساس برتری داشتن نسبت به دیگران در زمینه خردمندی، خودآگاهی و شهود روانی امتیاز دادهاند.
به گزارش فرادید به نقل از گاردین، این پژوهش که با مشارکت حدوداً ۳۷۰۰ نفر انجام شد نشان داد تمرینهایی مانند ذهنآگاهی، هالهخوانی یا هالهبینی و بازگشت به زندگی گذشته، که قرار است مَنیت افراد را کم کنند و معنویتشان را بهبود بدهند درواقع آنها را غیرقابلتحملترین، خودبزرگبینترین و ازخودراضیترین افراد میسازد.
این افراد به ادعاهای غیرقابلسنجش و ابطالناپذیری* متوسل میشوند تا برتری معنوی خود نسبت به دیگران را اثبات کنند. برای مثال میگویند چون بینش برتری برای درک وضعیت انسانها دارند، نسبت به وضعیت دیگران دلسوزی بیشتری دارند و تواناییهای شهودیشان نسبت به دیگران پیشرفتهتر است (مگر نمیدانید آنها میتوانند چیزها را احساس کنند!).
بسیاری از ما با چنین افرادی مواجه شدهایم و ۹۹درصدمان آرزو میکنیم، ای کاش چنین آشناییای هرگز رخ نداده بود. این افراد در لباسهای یوگایشان تلوتلو میخورند، پیوسته درباره «آرامش و صلح درونی» و «خودِ واقعی» حرف میزنند، به نگرانیهای خاکی و زمینی شما با نگاههای عاقلانه و غمناک لبخند میزنند و شما را به خاطر جوکساختن شدیداً مورد انتقاد قرار میدهند.
از نظر آنها شوخطبعی که یکی از بزرگترین داراییهای انسانی و یکی از خصوصیاتی است که میتواند باعث جلای روح باشد، صرفاً به «مکانیزم دفاعی» تنزل پیدا میکند. شوخطبعی کسانی را که به لحاظ معنوی خودشان را حرفهای میدانند تهدید میکند و آنها را از جایگاهشان تنزل میدهد پس باید این خصلت را خاموش کنند.
آغاز سال نو زمانیست که آنها تصمیمهایی برای سال آینده میگیرند. سال گذشته سال بسیار پرفرازونشینی بوده و اگر برای سال جدید تصمیمات بسیار بزرگ گرفتهاند نباید ازشان انتقاد یا آنها را استهزاء کرد!
اما نتیجه مطالعه جدید نشان میدهد که اغلب اوقات عبارت «چطور میتوانم بهتر باشم؟» به عبارت «چطور میتوانم از بقیه بهتر باشم؟» تغییر پیدا میکند.
خودسازی به مسابقهای برای تبدیل شدن به باشعورترین، روشنفکرترین، همدلترین، پرهیزگارترین و کاملترین انسان تغییر مسیر میدهد.
آنچه من در زندگی فهمیدهام این است که خالصترین و معنویترین افراد هرگز نه آن را رسانهای میکنند نه عزلتنشینی را پیشه میکنند. آدمهایی که حقیقتاً معنوی هستند، فقط «هستند» [نیازی به نمایش یا هر چیز دیگری ندارند]، اما چطور بعضی به سرعت از معنویت سود میبرند؟
ذهنآگاهی (آگاهی داشتن به فکری که اکنون در سر دارید، آگاهی داشتن به احساسی که همین حالا دارید، آگاهی داشتن به رفتار و واکنشهایتان) چیز بدی نیست، اتفاقاً برعکس کاملاً هم مفید است. اما یک صنعت جهانی وجود دارد که میخواهد از طریق تبدیل کردن افراد به هیولاهای خودشیفته و خودمداری که تصور میکنند به لحاظ معنوی و سایر ویژگیها از بقیه برتر هستند، کسب درآمد کند.
اگر خوب فکر کنید میبینید که صنایع مرید و پیرو ندارند بلکه مشتری دارند و در تجارتی مانند روغن مار [کنایه از ملزومات این نوع معنویت]، درست مانند هر تجارت دیگری، همیشه حق با مشتری است.