رادیو فردا :بابک غفوری آذر در روزهای اخیر پخش برنامهای به نام «غیررسمی» از تلویزیون و رسانههای رسمی جمهوری اسلامی ایران خبرساز شده است. در این برنامه به صورت گزینشی بخشهایی از دیدارهای خصوصی رهبر جمهوری اسلامی با افرادی فعال در زمینههای علمی، فرهنگی و هنری از جمله تعدادی از سینماگران معتقد به نظام دیده میشود.
یکی از سینماگرانی که صحبتهایش در دیدار با علی خامنهای در برنامه پخش شده دیده میشود، عبدالحسن برزیده است. آقای برزیده از جمله کارگردانان فعال در حوزه سینمای جنگ ایران است که تاکنون فیلمهایی چون «دکل»، «پرواز خاموش» و «مزار شریف» را ساخته است. او پیشتر مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس بود و از جمله سینماگران مدافع نظام جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود که پیشتر هم در برخی دیدارهای آقای خامنهای حاضر بود.
به بهانه پخش بخشی از صحبتهایش در دیدار با آقای خامنهای، ساعتی پیش با او گفتوگو کردهایم.
روایت برزیده از دیدار با خامنهای؛ «حرف زدم، چون به سکوت دعوت شدیم»
آقای برزیده، به چه نحوی به دفتر آقای خامنهای دعوت شدید و آیا اطلاع داشتید که قرار است بعداً از صحبتهای شما استفاده شود؟
دعوت چیز متداولی بود؛ هر چند وقت یک بار از این جور دعوتها بوده و چند بار هم قبل از این، ما رفته بودیم و صحبتهایی هم شده بود. البته من کمتر صحبت کرده بودم و دوستان دیگر صحبت میکردند. بیشتر هم -میگویم بیشتر چون بخشی هم صحبتهای عامتر بود- ولی در واقع بیشتر در مورد سینما و موضوعات فرهنگی.
نه قرار نبود و نمیدانستیم که قرار است پخش شود، موضوع مربوط به سه سال پیش است و در واقع درست فکر میکردیم که اگر در این سه سال پخش نشده یعنی اصلاً قرار نبوده پخش شود.
الان که پخش شده، بعد از آن صحبتی با مسئولان جلسه نداشتید که چطور برخلاف اطلاع شما پخش کردهاند؟
البته دو سه رو پیش از پخش برنامه به من اطلاع دادند و درخواست کردند که اگر مایلم صحبتهای دیگری هم بکنم که احتمالاً لابهلای برنامه استفاده شود. من به دیدن مستند منوط کردم و گفتم باید مستند را ببینم و بر اساس آن ببینم که باید صحبت بکنم یا نه. البته دیگر بعد از آن با من هیچ تماسی نگرفتند.
در گفتوگوی دیگری عنوان کردهاید که غیر از صحبتهایی که از شما در این مستند پخش شده، موضوعات دیگری را هم مطرح کردهاید؛ از جمله درباره زندانیان سیاسی. این موضوع درست است؟ و آیا احیاناً اگر موضوعات دیگری مطرح کردید، چه نکتههایی بود و واکنش آقای خامنهای به آنها چگونه بود؟
درباره این موضوع قبلاً جاهای دیگری هم صحبت کرده بودم. درباره موضوع زندانیان سیاسی، سال قبل از آن دانشگاه آبادان صحبت کردم. در محفلهایی که بود و موقعیت آن بود که صحبت کنم، گفتهام؛ منتها در حضور بالاترین مقام مملکت فکر میکردم شاید کارسازتر و مؤثرتر باشد.
البته من خودم را از بچههای انقلاب میدانم، از بچههای جنگ میدانم، خودم را در زمره کسانی میدانم که اتفاقاً اگر طلبی داریم بابت شعارهای انقلاب است. چیزی برای خودمان نمیخواهیم و بیشتر برای مردم میخواهیم و آن هم در چارچوب منشور انقلاب. معتقدیم اگر انقلاب محقق شد یکی بخاطر عدالت بود و یکی همین که آدمها بتوانند حرف بزنند. قرار نبوده اصلاً مقولهای به نام زندانی سیاسی داشته باشیم، چون معنی [داشتن] زندانی سیاسی، نفی آزادی بیان است. بنابراین هیچ جای انقلاب، روزهایی که بخصوص انقلاب داشت پیروز میشد، هیچکس از مردم، هیچ آدمی که در انقلاب مشارکت داشت، موافق این نبود، بلکه اصولاً یکی از مشکلات ما با نظام شاه همین بود و خیلی از آقایانی که الان رأس کار هستند، خودشان زندانیشدههای دوران شاه هستند و احیاناً شکنجه شده هستند، توقع ما قطعاً این است که زندانی سیاسی به هیچ شکلی در کشور وجود نداشته باشد. البته من مجموعهای صحبت داشتم که اتفاقاً در مستندی هم که پخش شد، حتماً دیدهاید که آقای خامنهای آنجا توضیح دادند که چون قرار نیست که ایشان خیلی به سؤالات پاسخ بدهند و میخواهند فرصت دهند که دیگران صحبت کنند، موکول کردند به وقت دیگری که آن پاسخها را بدهند.
آقای برزیده میدانیم موضوع زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی ایران تازگی ندارد؛ از همان نخستین سالهای بعد از انقلاب گروههای مختلفی که مخالفت داشتند با جمهوری اسلامی یا افراد دیگری؛ روزنامهنگاران و نیز از گروههای دیگر اجتماعی هم دچار مشکلاتی شدند، در زندان بودند. حتی قتلهای زنجیرهای را هم داشتیم. پیشتر هم در واقع این موضوعات مطرح بوده. میخواهم بپرسم که آیا در دیدارهای قبلی هم این موضوعات را مطرح کرده بودید یا الان احساس کردید که در این آخرین دیدار بخواهید با آقای خامنهای صحبت بکنید و واقعاً فکر میکردید این صحبتها میتواند به تغییر این اتفاقات و تغییر فضا کمکی بکند؟
نه متأسفانه من دفعات قبل در این زمینه صحبتی نکرده بودم. البته دوستان هنرمند و فیلمسازی که در جلسه حضور داشتند، حرفهایی میزدند که چون میدیدم بخش عمدهای از آن حرفها، حرفهای من هم هست، طبیعی است که قصد تکرار نداشتم. در این جلسه -در مصاحبه با انصافنیوز هم گفتهام- اصلاً ما دعوت میشدیم به سکوت، نه از طرف دفتر آقای خامنهای یا شخص ایشان، بلکه متأسفانه از طرف آدمهایی که به نظرم آنها هستند که مقصرند در این که این رابطهها محدودتر شود و آدمها نتوانند حرف خود را بزنند.
چه کسانی هستند آقای برزیده، چون الان ابهام داریم که دقیقاً اشاره شما به چه افرادی است؟
اسم نمیبرم، یک شخص خاصی که یکی از مسئولان وقت یکی از ارگانهای مرتبط با سینما بود، الان دوست ندارم اسمشان را ببرم ولی اگر نیاز شد حتماً اگر احیاناً انکار شود، خواهم گفت. چون بعدتر من به اعتراض به دوستان دیگری گفتم که ایشان این طور میگوید و اگر قرار است این جور باشد من اصلاً میروم و در جلسه نمیمانم، چون اصولاً من آمدهام که حرف بزنیم والا آمدنمان هیچ دلیل ندارد.
به هر حال چون به سکوت دعوت شده بودیم و به نظر میرسید کسی قرار نیست حرف بزند، و خب در این مدتی که ما ملاقاتی با آقای خامنهای نداشتیم، اتفاقات زیادی افتاده بود، من احساس کردم که وظیفه دارم حرف بزنم. حالا بر اساس اعتقاداتم که مسلمانم و معتقدم که سکوت در برابر اشکالاتی که هست، به اندازه همراهی گناه محسوب میشود. بنابراین گرچه جاهای دیگری هم صحبت کرده بودم ولی احساس کردم که اینجا حتماً نباید سکوت کنم و باید آن گلهها و حرفهایی را که داریم در زمینههایی که کمابیش حداقل بخشهایی از آن پخش شد، در آن زمینهها صحبت کنم.
البته خود شخص آقای خامنهای با سعه صدر گوش کردند و اصلاً دعوت کردند که من صحبت کنم. من از ایشان اجازه خواستم و ایشان خیلی به نظرم با آغوش باز استقبال کردند که این صحبتها بشود.
اشاره کردید که در دیدارهای قبلی هم تعداد دیگری از همکارانتان، موضوعاتی را مطرح کردند. میتوانید اشاره کنید آیا درباره مسائل سیاسی کشور بود یا درباره مسئله خاص خود سینما. میدانیم در سالهای اخیر به ویژه در سینما مسائل و اتفاقات مختلفی افتاده، برای تعداد زیادی از همکاران شما مشکلات مختلف قضایی پیش آمده، خود این ترکیبی هم که از سینماگران به دیدار آقای خامنهای رفتند، در مجموع میتوانیم بگوییم افرادی هستند که به نظام جمهوری اسلامی ایران معتقد و نزدیک هستند. خودتان نخواستید از همکاران دیگرتان که در این سالها مشکل داشتند صحبت کنید که در این دیدارها حضور پیدا کنند و صحبت بکنند؟
خب ما دخالتی در دعوت و لیستی که تهیه شده بود برای دعوت نداشتیم. خبر هم نداشتیم چه کسانی قرار است بیایند. من البته قصد نداشتم که بروم و به دوستان گفتم که نمیآیم ولی گفتند که موقعیتی است که میتوانید حرف بزنید. البته یکی از مشکلات همین جاست که دوستی که مرا دعوت کرد و دوستی که سعی داشت جلسه را اداره کند، دو آدم متفاوت بودند. کسی که مرا دعوت کرد آدم موجهی بود و من به دعوت ایشان رفتم ولی تذکری که داده شود و کسی که تلاش میکرد جلسه را اداره کند، آن آدم بود که به من گفت قرار است سکوت کنیم و قرار است جلسه خودمانی و بگو و بخند باشد، او جلسه را اداره میکرد و میخواهم بگویم حتی هماهنگی خیلی دقیقی در این ماجرا نبود.
من البته یک نکته را هم اشاره بکنم؛ چون خیلی این گفته میشود و حداقل آن چیزی که این دیدار است را باید بگویم؛ واقعیت ماجرا. بعد از اینکه صحبتهای من تمام شد، حالا اتفاقات مختلفی افتاد و حتی چند دقیقه ما یک جلسه سرپایی داشتیم که همچنان گفتوگوهایی بین ما و آقای خامنهای بود. بعد از اینکه دوستان داشتند متفرق میشدند، مسئول دفتر آقای خامنهای مرا صدا کرد و اتفاقاً با این تعبیر به من گفت که صحبتهای خیلی خوب و شجاعانهای کردی و کمتر کسی از این حرفها میزند و این شکلی حرف میزند. من احساس کردم که اتفاقاً شرایط میتواند مهیا شود اگر ما خودمان دچار خودسانسوری نباشیم. یعنی نکتهای که اولین بار است که اینجا میگویم و جای دیگری نگفتهام، یکی از دوستان قبل از اینکه جلسه شروع شود به عنوان یک منتقد تند و خیلی از ماها تندتر میگفت که شرایط چنین و چنان است ولی در طول جلسه که هیچ حرفی نزد و در انتها هم جز اینکه فیلمی ساخته بودند که میخواستند رهبری ببیند و خیلی از موضع دستبوسی وارد این میزانسن شده بودند.
کمی آزاردهنده است. یعنی دو حالت بیشتر ندارد؛ یا ما به چیزی که ادعا میکنیم اعتقاد نداریم، یا اینکه اعتقاد داریم ولی باید اموراتمان بگذرد، زندگیمان بگذرد و منافعمان تأمین شود. به نظرم این روزها بیش از همیشه همه ما، بخصوص کسانی که منسوب هستند به انقلاب، یعنی نسلی هستیم که در واقع زجر کشیده و ستمدیدهاند در دوران شاهنشاهی، و حالا قرار بوده که ما از این ستم رها شویم و قرار بوده وارد مدینه فاضلهای شویم که به ما نشان داده بودند، هز چه که میگذرد و شرایط سختتر میشود طبیعی است که مسئولیت ما بیشتر است. و به نظرم همه ما باید حرف بزنیم، حتی حداقل کاری که میتوانیم بکنیم این است که چیزی را که فکر میکنیم درست با نادرست است، مطرح کنیم و نقد کنیم.
خب آقای برزیده، در واقع مسئولیت این موضوع باز هم با خود آقای خامنهای است. فکر میکنید آقای خامنهای در جریان نیست و نمیتواند این روندها را اصلاح کند؟
بله من فکر میکنم آقای خامنهای بر اساس آن تجربه چندین سالهای که ما داریم و بر اساس قانون اساسی بهنظر میرسد که مؤثرترین آدمی است که در کشور است. اگر ایشان نتواند کاری بکند، به نظرم کس دیگری نمیتواند. به همین دلیل است که تصمیم گرفتم آنجا صحبت کنم، اینکه حالا چقدر تأثیر دارد یا نه، باید دید در آینده چه میشود.
البته من فکر میکنم همه ما وظیفه داریم که بگوییم و معتقدم میتواند تأثیر داشته باشد، اگر این گفتهها زیاد شود و یک نفر دو نفر حرف نزنند. بخصوص همه مجموعه آدمهایی که دلسوز هستند. حالا ممکن است آدمهای مختلف نقدهایی داشته باشند که خیلی هم به نیت اصلاح نباشد. شاید گروهی به دنبال براندازی هستند، گروهی به دنبال تغییر. من فکر میکنم گروههایی هم در ایران هستند که دنبال اصلاحند و معتقدند که تجربه دوباره یک انقلاب دیگر، ایران را بار دیگر خیلی از پیضرفت و رشد عقب میاندازد.
بنابراین به نظرم باید بگوییم. ضمن اینکه عرض کردم ما اعتقاداتی داریم که در آن اعتقادات، ما از سکوت منع میشویم و اتفاقاً الزام داریم به حرف زدن و باید حرف بزنیم تا وظیفهمان را انجام داده باشیم. و البته این یک جور حجت تمام کردن برای آدمها هم هست. من شخصاً اعتقاد دارم به روزی که همه ما در محضر خداوند باید پاسخگو باشیم. آن روز آدمهایی که این حرفها را شنیدند دیگر نمیتوانند هیچ توجیهی بکنند و نمیتوانند بگویند نمیدانستیم.
نکتهای که شما گفتید که باید صحبت کنیم؛ یک نکته آشکار این است که شما در زمان ترور آقای فخریزاده بیانیهای را امضا کردید، اما چند روز بعد که آقای روحالله زم اعدام شد، برای محمدعلی زم که از همکاران سینمایی خود شما هم بود در سالهای گذشته هیچ واکنشی نشان ندادید. این دوگانگیها در حوزه کاری افراد مختلف دیده میشود و ممکن است به خود شما هم این موضوع مرتبط باشد. پس چرا اینجا سکوتها را میبینیم در حالی که خودتان میگویید ما از نسلی هستیم که باید صحبت بکنیم.
مورد آقای فخریزاده و موارد مشابه، اتفاقاً از مواردی است که ما آدمهایی هستیم که هم به کشورمان علاقه داریم و هم انقلاب را قبول داریم و به نوعی در آن حضور داشتهایم. این مجموعه از آدمها قطعاً برنمیتابند که یک شهروند ایرانی، یک دانشمندی که حالا اسمش هستهای با هرچه هست، به این شکل خیلی وقیحانه جلوی چشم خانوادهاش ترور شود. اصولاً ترور کردن کار کثیفی است و طبیعی است که ما محکوم میکنیم. ممکن است دیدگاههای سیاسی ایشان یا حتی نظرات ایدئولوژیک این آقایان با اعتقادات ما منطبق نباشد، اما این خیلی طبیعی است و در هر کشوری اگر اتفاق نیفتد غیر طبیعی است که مردم آن کشور برآشفته نشوند اگر یک شهروندشان ترور میشود.
در مورد آقای زم واقعیت این است که خیلی وقتها، اخباری که از طریق ایشان موقعی که آزاد بودند پخش میشد، بسیاری به نظرم دروغهایی بود که من دوست نداشتم، و البته این به هیچوجه معنیاش این نیست که ما اگر با آدمی مواجه میشویم که رفتارش و حرفهایش را قبول نداریم، کار به جایی برسد که اعدام شود. اعدام البته کلاً به نظرم علیرغم توجیهاتی که خیلی از آقایان دارند و آن را حکمی شرعی و اسلامی میدانند، ما به عنوان مسلمان خیلی اتفاقاً قبول نداریم و معتقدیم حتی در صدر اسلام، پیامبر که بالاترین شخصیتی است که دوستدار اسلام بوده، به هیچ وجه و به هر بهانهای دست به اعدام نمیزدند. روایات و احادیث زیادی داریم که بسیار چشمپوشی میکردند.
یکی از دعواهای ما همین است، و به همین دلیل که معتقدیم توجیهی که برخی دینداران ما برای رفتارشان میکنند، و از دین و از پیامبر خرج میکنند، گناه بزرگتری است.
پس چرا در زمان اعدام در حد تسلیتی به آقای زم، به همان صورت عمومی که برای آقای فخریزاده بیانیه نوشتید -که عنوان دلنوشته داشت-، واکنش نشان ندادید؟
من البته تهران نبودم، ولی قصد داشتیم با دوستانی که بیانیه داده بودند برویم از نزدیک ایشان را ببینیم و حتی اگر بازتابی داشت هم بپذیریم. این اتفاق نیفتاد. من البته فردی با آقای زم تماس گرفتم و تسلیت گفتم. به ایشان گفتم برای آمرزش روحالله زم تنها کاری که در این موقعیت از دستم برمیآید این است که دعا کنم. اما الان از همین طریق میگویم که من خودم شخصاً فکر میکنم با اطلاعاتی که از آقای روحالله زم پیدا کردم، اینکه ایشان آدمی بوده که علی الظاهر به دعوت آیتالله سیستانی قرار بوده به عراق برود و از آن طرف وقتی با استخاره این کار را میکند، من فکر میکنم میشد قدری با نگاه اغماض به این آدم نگاه کرد، و کارش به اینجا نکشد. حداقل این است که میتوانست به عنوان زندانی مدتی در زندان باشد. نظر شخصی من این است که قطعاً روحالله زم اگر فرصت پیدا میکرد، خیلی از اشتباهاتش را میپذیرفت.
ولی اینکه از نظر قضایی چه مدارکی وجود داشته... این را هم اضافه کنم، یکی از دلایلی که خیلی آدمی مثل من نمیتواند با این ماجرا مواجه شود این است که این مسائل خیلی مسائل پیچیده قضایی دارد و حتی فیلمی از ایشان دیدم که ایشان اقرار به جاسوسی میکند. خیلی موافق نیستم ولی نمیتوانم...
اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم، که ممکن است آن طرف هم دفاع کند که این اعترافات ممکن است زیر فشار از ایشان گرفته شده باشد، با توجه به انبوهی از مواردی که وجود دارد. اما یک سؤال دیگر میپرسم از شما؛ این شرایط سینمای ایران و رفتار همکارانتان را چگونه میبینید؟ در آن مصاحبه گفتید که ظاهراً آقای حاتمیکیا به شما اعتراضی داشته، اینها را هم میتوانید شرح دهید؟
ببینید شرایط، اصلاً شرایط مناسبی نیست و لازم نیست تحلیلی بکنیم یا اخبار جدیدی در این زمینه بدهیم. اخباری که موجود است و تحلیلهایی که وجود دارد، کاملاً واضح است که شرایط خوبی نیست. در مورد آقای حاتمیکیا هم من با توجه به این قسمتی از صحبتهای ایشان پخش شد، قصد نداشتم صحبت کنم. ولی ایشان قبلاً هم گفتهاند که من سرباز نظامم و ظاهراً وظیفه سربازی خود را انجام میدهند.
البته بعد از اینکه با ایشان صحبت کردم، به ایشان گفتم که حداقل در آن جمع احترام شخص آقای خامنهای را نگه میداشتی؛ چون وقتی شروع میکنی به پرخاش کردن و داد و بیداد کردن خطاب به کسی که رو در رو با کسی حرف میزد. یک موقع من پشت سر کسی حرف میزنم، شما میتوانی از او دفاع کنی. اما وقتی آن آدم حضور دارد و آدم کوچکی هم نیست و نیازی به حمایت و کمک ندارد، و شما وارد میشود، خیلی کار زشتی است به لحاظ ادب و رفتارهای اجتماعی. ایشان پذیرفت و گفت که نباید در حضور ایشان این گونه صحبت میکردم. البته آنجا میتوانستم پاسخ دهم و دلایلی هم داشتم که بخشی از آن هم چیزی است که بعداً به او گفتم. حالا ایشان این طور فکر میکند. متأسفانه فکر میکند که وظیفه دارد به عنوان یک سرباز اگر کسی هم حرفی زد، باید به او حمله کند.
فکر میکنم از جمع همفکران شما هم بود، آقای محمد نوریزاد، که سالهای پیش در همین جلسات آقای خامنهای حضور داشت، جلسات عمومی ایشان هم شرکت میکرد. ولی الان میدانیم که در زندان است و به طور متناوب خبر میآید که شرایط جسمی خوبی ندارد، اعتصاب غذاهای طولانی دارد. درباره این گروه از همفکران پیشینتان که حالا به هر دلیل نظرشون عوض شده، با خود آقای خامنهای صحبتی ندارید و عملکرد خود ایشان را چه میبینید؟ در واقع آقای نوریزاد اگر تغییر دیدگاه نداده بود، میتوانست در همین جلسه که شما حضور داشتید، حضور پیدا کنند. اما به خاطر یک تغییر دیدگاه حالا حتی خطر جانی دارد و مسئولیتش به هر صورت با نظامی است که آقای خامنهای آن را اداره میکند.
ببینید اینکه گفتید ما جزو دوستان آقای نوریزاد بودیم، هیچوقت نبودیم. آقای نوریزاد اتفاقاً جزو همان دسته آدمهای تندی بود که به ما اجازه نمیداد حرف بزنیم. اگر در محفلی بودیم که میخواستیم حرف بزنیم اصلاً یکی از کسانی بود که چنان ذوب در ولایت بود که بر نمیتابید. ولی اینکه بعداً به چه نتیجهای رسید و چه رفتاری کرد آن چیزی که به ما مربوط میشود من در یکی از بیانیهها از ایشان حمایت کردم، تا منزلشان رفتم و با گروهی از دوستان فیلمساز رفتیم برای دلجویی خانواده و اینکه ببینیم چه کاری برای ایشان میتوانیم بکنیم. از این منظر که به هر حال حق آزادی بیان باید وجود داشته باشد. اینکه کسی نقدی داشته باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد، حق طبیعی است.
من همینطور که مفصل در موردش حرف زدم هر کسی -حالا شما آقای نوریزاد را مثال زدید- من میگویم هر کسی حق دارد تندترین نقدها را بکند و خب باید به آن پاسخ داد. هر جا هم اهانت کرد به میزان جرمی که مرتکب شده، این جرم اهانت مثلاً شاید شاید چند روز زندان است، شاید شلاق است. حالا بگذریم که بعضی از دوستان نزدیک به نظام و آدمهایی که نزدیک بودند به قوه قضاییه بدترین توهینها را به زنان سینمای ایران کردند و آنها را فاحشه خطاب کردند و بعد یادم نیست ده هزار تومان یا چقدر جریمه شدند.
یک داستانی که الان داریم و من در حضور آقای خامنهای هم عرض کردم این است که عدالت وجود ندارد. یعنی حتی من در آن حضور خدمت ایشان گفتم که احتمال میدهم بعد از صحبتهای ما شما بفرمایید که ما شرایطمان شرایط انقلابی است و الان دشمنانی داریم، و شرایطمان شرایط خاصی است. گفتم که من پاسخم این است که اگر این شرایط شرایطی است که خودمان دامن زدیم و میخواهیم، همه باید به یک نسبت هم از مواهبش و هم از مضراتش نتیجه ببریم. اگر در شعب ابیطالب پیامبر و یارانش در محاصره اقتصادی بودند، آنجا جیره آب و جیره غذا چه جوری بود که خود پیامبر مثل بقیه یارانشان ارتزاق میکردند. اینجاست که یاران پیامبر محکم کنارش میمانند، میایستند و تا آخرش همراه میشوند.
در غیر اینصورت اینکه یک آدمهایی در این کشور حالا پولهای آنچنانی دزدی میکنند، در کشورهای مختلف شرایط زندگی مناسبی دارند، حتی پیشبینی این را کردهاند که اگر یک زمانی کشور دچار مشکل شود بروند آنجا زندگی کنند و بچههای آنها در بهترین جاها زندگی میکنند، بهترین ماشینها را سوار میشوند، جلوی چشم مردم فقیری که به دلیل همین مبارزهای که انقلاب نتیجه آن است که دارند زجر میکشند، جلوی چشم همین مردم دور دور میکنند و به رخ میکشند، حتی در یک موردی یکی از یکی از این آقازادهها یک آدمی را زیر میکند و خواهرش به او میگوید چیزی نیست پولش را میدهیم.
یعنی به چنان شرایط بدی رسیدیم که قتل آدمها هم توسط این آقازادهها میتوانند با پرداخت یک مبلغی که آن هم از جیب خود مردم برداشتند [رفع و رجوع شود]. اینها آزار دهنده است و الا در هر کشوری میتواند یک سری مشکلات وجود داشته باشد. در پیشرفتهترین کشورهای دنیا هم به نظر من گاهی اتفاقاتی میافتد که قابل نقد است، ولی این بیعدالتی خیلی آزاردهنده است. یعنی حتی آنجا که توجیه قانونی وجود دارد مثلاً میگوییم آقای نوریزاد خب اهانت کرده، میگوییم باشد پذیرفتیم که اهانت کرده مجازاتش باید اندازه آن آدمی باشد که به همه زنان سینمای ایران گفته است فاحشه. اینجاست که دردآور است و و به نظرم دیگر لازم است یادم حرف بزند.
و اگر باز هم از شما بخواهند که بروید و با آقای خامنهای صحبت کنید با علم به اینکه ممکن است از صحبتهایتان چنین استفادههایی بکنند، باز هم میروید و همین نکتهها را میگویید؟ به نظرتان موثر است این گفتنها اگر قرار است تغییری ایجاد نکند؟
همچنان فکر میکنم بله. فکر میکنم آن کاری که میتوانم بکنم باید بکنم. الان اتفاقی افتاده که مرا حتی بیش از گذشته از کاری که کردم راضی کرده است. چون من که آن روز دیدار نمیدانستم این گفتوگو قرار است پخش شود. خیلی محدود بود. افرادی هم که آنجا بودند هم خبر داشتند اوضاع ممکلکت چگونه بود. خود رهبری هم به نظرم تاحدودی می دانستند. از موقعی که این صحبتها را کردم تلفنهای زیادی داشتم، پیامها و نظرات زیادی دیدم و خواندم. یه جوری انگار مردم دلشان خنک شده و این خیلی خوب است. من البته جای دیگر هم گفتهام که به نظرم خیلی حرف های مهمی نزدم. خیلی حرفهای پیچیدهای نزدم. بیش از آنچه که در کوچه و خیابان زده میشود و میشنویم، حرفی نزدم. به نظرم فکر کردند این حرفها به گوش بالاترین مقام کشورشان رسیده و این خیلی براشون راضی کننده بود و خیلی خوشحال بودند. حداقل حقوق یک آدم این است که بتواند حرفش رو بزند و به گوش آنهایی که مسئول است برساند. اینکه حالا چه اتفاقی میافتد خب بله توقع این است که اتفاقاتی بیفتد. ولی حتی اگر نیفتد میخواهم بگویم یک مرحله است. من خوشحالم توانستم زبان مردمی باشم که موقعیت نداشتند در فاصله نزدیک با رهبرشان حرف بزنند.